Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ring up
<idiom>
U
اضافه کردن آمار پولی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
overtime
U
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
european monetary agreement
U
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
stat
[on something]
U
آمار
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
These statistics speak for themselves.
U
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد.
to give
U
پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
To play for love .
U
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
append
U
اضافه کردن
imburse
U
اضافه کردن
add
U
اضافه کردن
adds
U
اضافه کردن
add
U
اضافه کردن
step up
U
اضافه کردن
adding
U
اضافه کردن
subjoin
U
اضافه کردن
eke
U
اضافه کردن بر
superaddition
U
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd
U
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerunds
U
اسمی که از اضافه کردن
overdraw
U
اضافه برداشت کردن
gerund
U
اسمی که از اضافه کردن
run up
<idiom>
U
به مقدارچیزی اضافه کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin
U
در پایان افزودن اضافه کردن
shore up
<idiom>
U
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
complementing
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
condition
U
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
adapting
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complement
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
adapts
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complementing
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
augmented
U
اضافه کردن تقویت کردن
aggravates
U
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravate
U
اضافه کردن خشمگین کردن
augments
U
اضافه کردن تقویت کردن
augment
U
اضافه کردن تقویت کردن
augmenting
U
اضافه کردن تقویت کردن
aggravated
U
اضافه کردن خشمگین کردن
accessorize
U
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
maintenance
U
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
dither
U
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered
U
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers
U
ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
pecuniary
U
پولی
venal
U
پولی
impecuniousity
U
بی پولی
impecuniosity
U
بی پولی
monetary
U
پولی
moneyary
U
پولی
mercenaly
U
پولی
pockets
U
پولی
pocket
U
پولی
moneyed
U
پولی
graphics
U
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
force augmentation
U
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
pecuniary liability
U
ضمانت پولی
money orders
U
حواله پولی
tight money
U
کنترل پولی
polywag
U
پولی واگ
monetary authorities
U
مقامات پولی
money order
U
حواله پولی
polyethylene
U
پولی اتیلن
monetary control
U
کنترل پولی
monetary assets
U
دارائیهای پولی
pay patient
U
مریض پولی
monetary base
U
پایه پولی
monetary base
U
مبنای پولی
monetary inflation
U
تورم پولی
financial inventory
U
ذخایر پولی
money capital
U
سرمایه پولی
monetary value
U
ارزش پولی
real
U
غیر پولی
monetary unit
U
واحد پولی
monetary targets
U
اهداف پولی
monetary system
U
سیستم پولی
monetary sector
U
بخش پولی
money illusion
U
توهم پولی
money illusion
U
خطای پولی
money income
U
درامد پولی
financial property
U
اموال پولی
financial property
U
داراییهای پولی
grooved pulley
U
پولی شیاردار
polymyxin
U
پولی میکسین
backing
U
پشتوانه پولی
dealing for money
U
معاملات پولی
money wage
U
مزد پولی
money matters
U
امور پولی
loose pulley
U
پولی هرزگرد
monetary school
U
مکتب پولی
monetary policy
U
سیاست پولی
monetary instruments
U
ابزارهای پولی
monetary incentive
U
مشوق پولی
monetary expansion
U
توسعه پولی
monetary economy
U
اقتصاد پولی
monetary deflation
U
محدودیت پولی
monetary deflation
U
انقباض پولی
monetary convention
U
اتحاد پولی
monetary control
U
نظارت پولی
reconvert
U
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary restriction
U
محدودیت پولی
monetary reserves
U
ذخائر پولی
unit of currency
U
واحد پولی
european monetary system
U
سیستم پولی اروپایی
finances
U
تامین هزینه پولی
down and out
<idiom>
U
هیچ پولی نداشتند
european monetary fund
U
صندوق پولی اروپا
dollar area
U
منطقه پولی دلار
deflation
U
انقباض پولی رکود
poly vinil chloride
U
کلرور پولی وینیل
it was a
U
خوب پولی بود
feel the pinch
<idiom>
U
دچار بی پولی شدن
financed
U
تامین هزینه پولی
free capital
U
سرمایه گذار پولی
financing
U
تامین هزینه پولی
bimetallism
U
نظام پولی دو فلزی
bimetallic standard
U
پایه پولی دو فلزی
expansionary monetary policy
U
سیاست پولی انبساطی
pure monetary policy
U
سیاست پولی خالص
pecuniary externalities
U
پی امدهای خارجی پولی
money well spent
<idiom>
U
پولی که هدر نرفته
restrictive monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
i am pushed for money
U
ازبی پولی درفشار
strategic concentration by rail
U
سیستم پولی فلزی
i owe some money to you
U
یک پولی به شما بدهکارم
nonmonetary assets
U
دارائیهای غیر پولی
rate of money wage
U
نرخ مزد پولی
nonmonetary income
U
درامد غیر پولی
money rate of interest
U
نرخ بهره پولی
gold currency system
U
نظام پولی طلا
impecuniously
U
از روی بی پولی یا افلاس
national money income
U
درامد ملی پولی
finance
U
تامین هزینه پولی
prices
U
ارزش پولی کالا
not for the world
<idiom>
U
دراعضای هیچ پولی
tools of monetary policy
U
ابزار سیاست پولی
nonmonetarists
U
اقتصاددانان غیر پولی
he is pressed for money
U
از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation
U
انقباض پولی شدید
gold standard
U
نظام پولی طلا
price
U
ارزش پولی کالا
tight money
U
سیاست پولی انقباضی
contractionary monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
nonmonetary sector
U
بخش غیر پولی
checksum
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
overloads
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overload
U
زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded
U
زیاد بار کردن اضافه بار
international monetary reserves
U
ذخائر پولی بین المللی
easy money
U
پولی که براحتی بدست اید
strapped for cash
<idiom>
U
هیچ پولی دربساط نداشتن
Monetary systems.
U
سیستم های پولی ( مالی )
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
poundage
U
مقدار پولی برحسب لیره
Money entrusted to my care .
U
پولی که با مانت نزد من سپرده شد
polyester
U
الیاف یاپارچه پولی استر
e p u
U
591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
monetrarist keynesian debate
U
بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
To put some money aside .
U
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
the proceeds of the sale
U
پولی که از محل فروش بدست می اید
apportionment
U
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
burn a hole in one's pocket
<idiom>
U
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
army deposit fund
U
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
chantry
U
پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
accountability
U
ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
devaluation
U
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
contribution
U
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
transfer payment
U
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
contributions
U
پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
deat benefit
U
وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
blockade currency
U
پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
make it up to someone
<idiom>
U
انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalty
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
corkage
U
پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
royalties
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
convertible
U
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
convertibles
U
پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
slush funds
U
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
countershaft pulley
U
محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush fund
U
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com