Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to make public
U
اشکار یا علنی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disruptive pattern
U
اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
displaying
U
اشکار کردن
unfold
U
اشکار کردن
reveals
U
اشکار کردن
detecting
U
اشکار کردن
detects
U
اشکار کردن
revealed
U
اشکار کردن
reveal
U
اشکار کردن
displayed
U
اشکار کردن
lay open
U
اشکار کردن
unfolding
U
اشکار کردن
unfolds
U
اشکار کردن
detect
U
اشکار کردن
displays
U
اشکار کردن
unfolded
U
اشکار کردن
display
U
اشکار کردن
detected
U
اشکار کردن
unfolded
U
فاش کردن اشکار شدن
unfolding
U
فاش کردن اشکار شدن
quarries
U
اشکار کردن معدن سنگ
unfolds
U
فاش کردن اشکار شدن
unfold
U
فاش کردن اشکار شدن
quarry
U
اشکار کردن معدن سنگ
quarrying
U
اشکار کردن معدن سنگ
manifesting
U
اشکار اشکار ساختن
manifests
U
اشکار اشکار ساختن
manifested
U
اشکار اشکار ساختن
manifest
U
اشکار اشکار ساختن
openhanded
U
علنی
in public
U
علنی
overt
U
علنی
open to the public
U
علنی
aboveboard
U
علنی
in camera
U
غیر علنی
public session
U
جلسه علنی
public trial
U
دادرسی علنی
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
private session
U
جلسه غیر علنی
avowal
U
افهارو اقرار علنی
avowals
U
افهارو اقرار علنی
sitting in camera
U
جلسه غیر علنی
in camera proceedings
U
دادرسی غیر علنی
hearing incamera
U
دادرسی غیر علنی
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
be tried at bar
U
به طور علنی محاکمه شدن
uncovering
U
اشکار کردن کشف کردن
uncovers
U
اشکار کردن کشف کردن
uncovering
U
اشکار کردن برهنه کردن
uncover
U
اشکار کردن کشف کردن
uncovers
U
اشکار کردن برهنه کردن
uncover
U
اشکار کردن برهنه کردن
put up
U
بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
put-up
U
بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.
U
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
evident
U
اشکار
obvious
U
اشکار
clears
U
:اشکار
clearest
U
:اشکار
flagrant
U
اشکار
plainer
U
اشکار
plainest
U
اشکار
explicit
U
اشکار
semblable
U
اشکار
burning disgrace
U
اشکار
overt
U
اشکار
open-and-shut
U
اشکار
open and shut
U
اشکار
clearer
U
:اشکار
plains
U
اشکار
clear
U
:اشکار
apparent
U
اشکار
conspicuous
U
اشکار
uncovered
U
اشکار
open
U
اشکار
patenting
U
اشکار
plain
U
اشکار
patented
U
اشکار
patent
U
اشکار
out-
U
اشکار
outed
U
اشکار
out
U
اشکار
opens
U
اشکار
inapparent
U
نا اشکار
crying
U
اشکار
inevidence
U
اشکار
opened
U
اشکار
patents
U
اشکار
to make known
U
اشکار ساختن
notoriously
U
بطور اشکار
undisguised
U
اشکار بی تلبیس
to reveal itself
U
اشکار شدن
patently
U
بطور اشکار
self explanatory
U
واضح اشکار
visible balance
U
تراز اشکار
visible
U
مرئی اشکار
it will manifest it self
U
اشکار خواهد شد
revealed preference
U
رجحان اشکار
revealed preference
U
ترجیح اشکار
public
U
عامه اشکار
avowals
U
افهار اشکار
explicit
U
اشکار صاف
self explaining
U
واضح اشکار
self evident
U
خود اشکار
transpicuous
U
فرا اشکار
frequency demodulation
U
اشکار ساختن
transpicuous
U
روشن اشکار
conspicuous defect
U
عیب اشکار
avowal
U
افهار اشکار
revealer
U
اشکار کننده
roundly
U
بی پرده اشکار
signal
U
اشکار مشخص
signaled
U
اشکار مشخص
manifester
U
اشکار کننده
baring
U
ساده اشکار
market overt
U
بازار اشکار
open
U
ازاد اشکار
glaring
U
اشکار مشهور
axioms
U
حقیقت اشکار
axiom
U
حقیقت اشکار
detection
U
اشکار سازی
barest
U
ساده اشکار
bare
U
ساده اشکار
opened
U
ازاد اشکار
bared
U
ساده اشکار
manifestations
U
اشکار سازی
barer
U
ساده اشکار
opens
U
ازاد اشکار
bares
U
ساده اشکار
manifestative
U
اشکار سازنده
manifest need
U
نیاز اشکار
evident to any one
U
نزدهمه اشکار
signalled
U
اشکار مشخص
kithe
U
اشکار ساختن
to lay open
U
اشکار ساختن
decrypt
U
اشکار ساختن
self-explanatory
U
واضح اشکار
decryption
U
اشکار سازی
let out
U
اشکار ساختن
flagrantly
U
باوقاحت اشکار
explicit cost
U
هزینه اشکار
amende honorable
U
عذرخواهی اشکار
manifestation
U
اشکار سازی
known
U
اشکار ساختن
explicit behavior
U
رفتار اشکار
overt behavior
U
رفتار اشکار
apparent electromotive force
U
نیروی برقرانی اشکار
untold
U
بی حساب اشکار نشده
palpably
U
بطور محسوس یا اشکار
the secret will open to me
U
ان راز بمن اشکار
manifest anxiety scale
U
مقیاس اضطراب اشکار
manifest dream content
U
محتوای اشکار رویا
manifesting
U
صورت بار اشکار
open to the public
U
اشکار در نزد همه
self revelation
U
خود اشکار سازی
palpable
U
قابل لمس اشکار
overt homosexuality
U
همجنس خواهی اشکار
revelations
U
اشکار سازی افشاء
revelation
U
اشکار سازی افشاء
obviously
U
بطور اشکار یا معلوم
plain text
U
متن واضح و اشکار
it is obvious that
U
اشکار یا بدیهی است که
manifest
U
صورت بار اشکار
manifested
U
صورت بار اشکار
manifests
U
صورت بار اشکار
oscillation
U
تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations
U
تفکیک امواج اشکار سازی
peep
U
جوانه زدن اشکار شدن
peeped
U
جوانه زدن اشکار شدن
peeps
U
جوانه زدن اشکار شدن
peeping
U
جوانه زدن اشکار شدن
to breathe one's simplicity
U
بسادگی کسی اشکار شدن
taylor manifest anxiety scale
U
مقیاس اضطراب اشکار تیلور
noises
U
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise
U
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
ultrasonic inspection
U
متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
federal privacy act
U
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
it was publicly known
U
همه میدانستند در نظر همه اشکار بود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com