Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
utilization
U
استفاده عملی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
decision
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decisions
U
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
monadic operator
U
عملی که از یک عملوند برای تولید نتیجه استفاده میکند
Other Matches
collective goods
U
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
dead time
U
زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight
U
کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
vertical
U
نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freed
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
freeing
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
frees
U
آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
capacities
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idles
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idlest
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacity
U
استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
idled
U
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
fourth generation computers
U
فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
bitmap
U
معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
quads
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad
U
چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
band
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
bands
U
شبکه محلهای که از سیگنالهای تقسیم شده و ارسالی روی کابل coaxiad با استفاده از پروتکل CSMA / CD استفاده میکند
ieee
U
که فقط داده و سیگنالهای تصدیق استفاده می شوند و در آزمایشگاهها برای اتصال کامپیوتر به قط عات اندازه گیری استفاده میشود
shareware
U
نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
duplexes
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex
U
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
exerciser
U
وسیلهای که به استفاده کننده امکان میدهد تا با استفاده از وسائل دستی برنامه ها واتصالات سخت افزاری راایجاد نموده و اصلاح نماید
joint tenants
U
در CLچند تن را گویند که مشترکا"از عین مستاجره استفاده کندبا این قید که هر یک پس ازمرگ دیگری یا دیگران حق استفاده انحصاری داشته باشد
common use
U
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
PPP
U
که معمولا برای ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه Tcp/Ip استفاده میشود
wimps
U
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimp
U
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
Hamming code
U
سیستم کدگذتاری که از بیتهای بررسی برای تشخیص و تصحیح خطاها در داده ارسالی استفاده میکند که بیشتر در سیستمهای متن راه دور استفاده میشود
defect skipping
U
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
solenoid sweep
U
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
publish
U
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published
U
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publishes
U
1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
wire
U
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wires
U
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
pragmatic
U
عملی
empirical
U
عملی
ex post
U
عملی
operative
U
عملی
business like
U
عملی
operatives
U
عملی
convenient
<adj.>
U
عملی
factual
U
عملی
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
عملی
manageable
<adj.>
U
عملی
makable
[spv. makeable]
<adj.>
U
عملی
feasible
<adj.>
U
عملی
doable
<adj.>
U
عملی
contrivable
<adj.>
U
عملی
achievable
<adj.>
U
عملی
practicable
<adj.>
U
عملی
performable
U
عملی
makable
<adj.>
U
عملی
makeable
<adj.>
U
عملی
practicable
U
عملی
applicative
U
عملی
operable
U
عملی
workable
<adj.>
U
عملی
executable
<adj.>
U
عملی
applicatory
<adj.>
U
عملی
applied
U
عملی
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
عملی
useful
<adj.>
U
عملی
practicals
U
عملی
suitable
<adj.>
U
عملی
objectives
U
عملی
handy
<adj.>
U
عملی
practical
<adj.>
U
عملی
objective
U
عملی
pragmatics
U
عملی
down-to-earth
U
عملی
down to earth
U
عملی
de facto
U
عملی
operational
U
عملی
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
عملی
factually
U
عملی
practic
U
عملی
pracitcable
U
عملی
functional
<adj.>
U
عملی
feasible
U
عملی
proper
<adj.>
U
عملی
purpose-built
<adj.>
U
عملی
purposeful
<adj.>
U
عملی
workable
U
عملی
purposive
<adj.>
U
عملی
experimental
U
عملی
oasis
U
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
oases
U
یک سیستم عامل چند استفاده کننده که در چندین سیستم ریزکامپیوتر استفاده می گردد
put into effect
U
عملی کردن
put into practice
U
عملی کردن
bring inbeing
U
عملی کردن
operationalism
U
مکتب عملی
fulfill
[American]
U
عملی کردن
execute
U
عملی کردن
carry out
U
عملی کردن
operationism
U
مکتب عملی
accomplish
U
عملی کردن
defacto recognition
U
شناسایی عملی
inapplicable
U
غیر عملی
practical joke
U
شوخی عملی
practical jokes
U
شوخی عملی
worked
U
عملی شدن
practical art
U
هنر عملی
activity catharsis
U
پالایش عملی
practicably
U
بطور عملی
actualize
U
عملی کردن
work
U
عملی شدن
practical capacity
U
گنجایش عملی
airy-fairy
U
غیر عملی
put in practice
U
عملی کردن
pratique
U
تمرین عملی
applicability
U
عملی بودن
training
U
آموزش عملی
practicableness
U
عملی بودن
practicalness
U
عملی بودن
practical unit
U
واحدهای عملی
performance test
U
ازمون عملی
positive
U
یقین عملی
self action
U
خود عملی
feasibilty
U
عملی بودن
logical positivism
U
فلسفه عملی
logical positivism
U
منطق عملی
impracticable
<adj.>
U
غیر عملی
inexecutable
<adj.>
U
غیر عملی
unfeasible
<adj.>
U
غیر عملی
practicability
U
عملی بودن
logical empiricism
U
فلسفه عملی
logical empiricism
U
منطق عملی
workability
U
امر عملی
feasible
U
امکان عملی
compulsions
U
وسواس عملی
to give effect to
U
عملی کردن
folderol
U
غیر عملی
pragmatism
U
فلسفه عملی
practicalities
U
عملی بودن
inoperative
U
غیر عملی
feasibly
U
بطور عملی
practicality
U
عملی بودن
to put in practice
U
عملی کردن
viability
U
امکان عملی
compulsion
U
وسواس عملی
workable competition
U
رقابت عملی
make a reality
U
عملی کردن
applied research
U
تحقیقات عملی
put inpractice
U
عملی کردن
usability
U
عملی بودن
put ineffect
U
عملی کردن
implement
U
عملی کردن
carry ineffect
U
عملی کردن
actualise
[British]
U
عملی کردن
usefulness
U
عملی بودن
bring into being
U
عملی کردن
availability
U
عملی بودن
impractical
U
غیر عملی
realpolitik
U
سیاست عملی
inapplicability
U
عملی نبودن
make something happen
U
عملی کردن
application
[applicability]
U
عملی بودن
applied research
U
تحقیق عملی
carry into effect
U
عملی کردن
verb
U
دستورالعمل انجام عملی
functional residual capacity
U
فرفیت باقیمانده عملی
ism
U
سیستم عملی گرایش
option
U
عملی که انتخاب میشود
options
U
عملی که انتخاب میشود
sensibleness
U
عملی بودن اگاهی
pragmatist
U
پیرو فلسفه عملی
effecting
U
عملی کردن معلول
impracticability
U
غیر عملی بودن
top-heavy
U
افتادنی غیر عملی
utopian
U
خیالی و غیر عملی
It is not possible ( feasible , practicable) .
U
اینکار عملی نیست
effected
U
عملی کردن معلول
effect
U
عملی کردن معلول
practical system
U
دستگاه یکانهای عملی
verbs
U
دستورالعمل انجام عملی
skill
U
مهارت عملی داشتن
impracticable
U
غیر عملی بیهوده
top heavy
U
افتادنی غیر عملی
pragmatism
U
جنبه عملی قطعیت
stopped
U
انجام ندادن عملی
applied economics
U
علم اقتصاد عملی
stop
U
انجام ندادن عملی
stopping
U
انجام ندادن عملی
positivism
U
فلسفه عملی ومثبت
register
U
انجام عملی به یک محرک
stops
U
انجام ندادن عملی
registering
U
انجام عملی به یک محرک
fall to
U
به عملی دست زدن
plan implementation
U
عملی کردن برنامه
registers
U
انجام عملی به یک محرک
operatively
U
بطور موثر یا عملی
on the job
U
حین کار عملی
universal
U
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
Suit the action to the word.
U
حرفی را فورا" عملی کردن
interrupt
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com