English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
popularly U از لحاظ توده مردم بزبان ساده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vulgarization U تعمیم چیزی بزبان ساده
predigest U بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
the million U توده مردم
mass U توده مردم
massing U توده مردم
omnibuses U توده مردم
masses U توده مردم
omnibus U توده مردم
demos U توده مردم
hoi polloi U توده مردم
plebeians U توده مردم
the multitude U توده مردم
populace U توده مردم
plebeian U توده مردم
ragtag and bobtail U توده مردم پست
rabblement U توده مردم پست
the rank and file U توده مردم عادی
folklike U وابسته به توده مردم
folkish U وابسته به توده مردم
rabble-rouser U تحریک کننده توده مردم
commonalty U عوام الناس توده مردم
plebs U توده مردم روم قدیم
rabble rouser U تحریک کننده توده مردم
mass conditioning U جهت دادن به توده مردم
lot U گروه [توده] از مردم یا چیزها
rabble-rousers U تحریک کننده توده مردم
Pied Piper U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
self goverment U حکومت توده مردم خود فرمانی
tagrag and bobtail U توده مردم پست اراذل واوباش
rabble-rouser U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
mob law U قانونی که توده و گروه مردم وضع و اجرا نمایند
multitudinist U کسیکه توده مردم را بیشتر ازافراد رعایت میکند
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
simple design U طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
tump U توده درختان واقع بر روی تپه توده
democracies U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy U مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite U مردم خواست رای قاطبه مردم
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites U مردم خواست رای قاطبه مردم
basics U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic U یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
capella U بزبان
uttered U بزبان اوردن
utters U بزبان اوردن
latine U بزبان لاتینی
indispensables U بزبان شوخی
gallice U بزبان فرانسه
alpha aurigae U عیوق بزبان
inexpressibles U بزبان شوخی
utter U بزبان اوردن
slang U بزبان عامیانه
doggie U سگ بزبان کودکان سگ کوچک
in legal parlance U بزبان یا عباراتی حقوقی
uvular U وابسته بزبان کوچک
slang U بزبان یا لهجه مخصوص
romanic U متکلم بزبان رومی
formulating U بیان داشتن بزبان ریاضی
formulate U بیان داشتن بزبان ریاضی
PO U پبشاب دان بزبان کودکان
retranslate U دوباره بزبان نخستین دراوردن
formulated U بیان داشتن بزبان ریاضی
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
formulates U بیان داشتن بزبان ریاضی
arabist U عالم بزبان و علوم عربی
I spoke my mind. U آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
home rule U حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
latinity U شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
nuncupation U افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
mirror carpet U طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
populations U تعداد مردم مردم
population U تعداد مردم مردم
transliteration U نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
structure U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring U با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
point of view U لحاظ
with the view of U از لحاظ
every way U از هر لحاظ
perspectives U لحاظ
perspective U لحاظ
viewpoint U لحاظ
viewpoints U لحاظ
for purposes of U از لحاظ
in the light of U از لحاظ
points of view U لحاظ
with a view to U از لحاظ
medically U از لحاظ طبی
exofficio U از لحاظ سمت
sanitarily U از لحاظ بهداشت
for brevity's sake U از لحاظ اختصار
from an economical standpoint U از لحاظ اقتصاد
technically speaking U از لحاظ فنی
qualitatively U از لحاظ کیفیت
in all respects U ازهر لحاظ
economically U از لحاظ اقتصاد
phases U لحاظ پایه
phased U لحاظ پایه
pro forma U از لحاظ فاهر
theologically U از لحاظ الهیات
phase U لحاظ پایه
in every respect U ازهر لحاظ
juridically U از لحاظ قضائی
to all intents and purposes U ازهر لحاظ
sexually U از لحاظ جنس
juridically U از لحاظ حقوقی
militarily U از لحاظ نظامی
nationally U از لحاظ ملی
of U از طرف از لحاظ
municipally U از لحاظ شهرداری
politically U از لحاظ سیاسی
surgically U از لحاظ جراحی
criminally U از لحاظ جنائی
orthographically U از لحاظ املا
socially U از لحاظ اجتماعی
juristically U از لحاظ حقوقی
modally U از لحاظ چگونگی
professionally U از لحاظ پیشه
morbid anatomy U از لحاظ ناخوشی
materialistically U از لحاظ مادیت
nautically U از لحاظ کشتی رانی
politically involved U از لحاظ سیاسی پرتحرک
politically active U از لحاظ سیاسی پرتحرک
hierarchically U از لحاظ رئیسی و مرئوسی
strategically U از لحاظ سوق الجیشی
mineralogically U از لحاظ کان شناسی
therapeutically U از لحاظ درمان شناسی
geologically U از لحاظ زمین شناسی
theoretically U از لحاظ فرض علمی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
internationally U از لحاظ بین المللی
exofficio U از لحاظ تصدی مقام و غیره
nutrient U ماده مقوی از لحاظ غذایی
nutrients U ماده مقوی از لحاظ غذایی
symmetry allowed reaction U واکنش مجاز از لحاظ تقارن
ornamentallyr U از لحاظ تزئین میناب زینت
wood craft U جنگل شناسی از لحاظ شکار
ornamentally U از لحاظ تزئین منباب زینت
baseball throw U مسابقه پرتاب توپ از لحاظ مسافت
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
Mentally retarded children. U کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
white wool U [مرغوب ترین نوع پشم از لحاظ رنگ]
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
cleans U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleaned U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
clean U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
cleanest U شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
psychological moment U موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
unlimited U وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
historcicism U فرضیهای که معتقداست کلیه پدیدههای اجتماعی وفرهنگی باید از لحاظ تاریخی مطالعه شود
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
masses U توده
shocks U توده
mass U توده
stand U توده
pile U توده
the rabble U توده
ratag U توده
shocked U توده
blocked U توده
blocks U توده
massively U توده
massive U توده
massing U توده
block U توده
shock U توده
bulk U توده
dollops U توده
pyre U توده
pyres U توده
clot U توده
clotting U توده
lot U توده
plebs U توده
agglomeration U توده
agglomerative U توده شو
accumulation U توده
accumulations U توده
aggregation U توده
stack U توده
clots U توده
stacked U توده
congeries U توده
rucks U توده
dollop U توده
ricks U توده
ricking U توده
heap U توده
heaping U توده
conglomeration U توده
conglomerations U توده
heaps U توده
aggregate U توده
aggregates U توده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com