English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
out law U از حقوق بی بهره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outlawry U بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
out law U کسی که از حقوق و حمایت قانونی بهره مند نیست
municipium U شهری که اهالی ان از حقوق شهر نشینان رومی بهره مند میشدند
tontine U تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
common low U سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
usury U گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
public international law U حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum U قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
divests U بی بهره کردن
depriving U بی بهره کردن
deprive U بی بهره کردن
deprives U بی بهره کردن
divest U بی بهره کردن
divested U بی بهره کردن
divesting U بی بهره کردن
detention of pay U ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
utilizing U بهره برداری کردن
exploits U بهره برداری کردن از
utilising U بهره برداری کردن
utilizes U بهره برداری کردن
utilised U بهره برداری کردن
tap U بهره برداری کردن از
tapping U بهره برداری کردن از
utilises U بهره برداری کردن
utilize U بهره برداری کردن
tapped U بهره برداری کردن از
infatute U ازخرد بی بهره کردن
exploiting U بهره برداری کردن از
exploit U بهره برداری کردن از
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
operates U عمل کردن بهره برداری کردن
operated U عمل کردن بهره برداری کردن
dispossess U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
operate U عمل کردن بهره برداری کردن
dispossesses U ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
protective duty U حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues U حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
exploitation U بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
advalorem duty U حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
allotment advice U پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
vindicating U استیفای حقوق کردن
to study for the bar U تحصیل حقوق کردن
vindicates U استیفای حقوق کردن
vindicated U استیفای حقوق کردن
to execute somebody U اعدام کردن [حقوق]
vindicate U استیفای حقوق کردن
enfranchises U حقوق مدنی اعطا کردن به
abused U تجاوز به حقوق کسی کردن
abuses U تجاوز به حقوق کسی کردن
abusing U تجاوز به حقوق کسی کردن
ostracism U محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracised U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises U از حقوق اجتماعی محروم کردن
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
ostracizes U از حقوق اجتماعی محروم کردن
abuse U تجاوز به حقوق کسی کردن
ostracized U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize U از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising U از حقوق اجتماعی محروم کردن
to seek redress in court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
enfranchising U حقوق مدنی اعطا کردن به
enfranchised U حقوق مدنی اعطا کردن به
ostracizing U از حقوق اجتماعی محروم کردن
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
enfranchise U حقوق مدنی اعطا کردن به
to apply to the court of arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
to have recourse to arbitration U به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
to hog the road U بی اعتنا به حقوق سایررانندگان درجاده تجاوز کردن
to enjoin somebody from doing something [American E] U منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
to sue somebody for libel [slander] U از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
denationalised U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises U از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
study for bar U دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
authorized stoppage U برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
diminishing marginal productivity U بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
yields U بهره
quotient U بهره
exploiters U بهره کش
productive U بهره زا
yielded U بهره
yield U بهره
exploiter U بهره کش
exploited U بهره ده
gain U بهره
portion U بهره
portions U بهره
efficient U بهره ور
gains U بهره
interests U بهره
gained U بهره
efficiency U بهره
quotients U بهره
interest U بهره
sweatshops U بهره کشخانه
interest U بهره [اقتصاد]
transducer gain U بهره دگرسازی
lending rate U بهره - نزولپول
productivity U بهره وری
exploiting class U طبقه بهره کش
exploited class U طبقه بهره ده
factor payments U بهره وسود
gavel U بهره غیرمجاز
cheap money U پول با بهره کم
gavels U بهره غیرمجاز
compound interest U بهره مرکب
exploitative character U منش بهره کش
abused U بهره کشی
operation U بهره برداری
abuse U بهره کشی
gain U بهره تقویت
gain U بهره برداری
interests U سودیا بهره
gained U بهره برداری
gains U بهره تقویت
efficiency U بهره وری
interest U سودیا بهره
loan interest U بهره وام
abuses U بهره کشی
declaration of interest U اعلام بهره
sweatshop U بهره کشخانه
contango U بهره دیرکرد
legal interest U بهره قانونی
interest for delay U بهره دیرکرد
interest rate U نرخ بهره
economic rent U بهره اقتصادی
laser gain U بهره لیزر
abusing U بهره کشی
gains U بهره برداری
divestment U بی بهره سازی
dispossessor U بی بهره سازنده
accrued interest U بهره متعلقه
passive debt U وام بی بهره
share U بهره قسمت
shared U بهره قسمت
productive work U کار بهره زا
advantage by illness U بهره بیماری
high interest U بهره سنگین
high interest U بهره گران
deprival U بی بهره سازی
shares U بهره قسمت
rat of interest U نرخ بهره
economic rent U بهره مالکانه
lot U بخش بهره
rq U بهره تنفسی
resipatory quotient U بهره تنفسی
exploitation U بهره برداری
exploitation U بهره کشی
gained U بهره تقویت
divestiture U بی بهره سازی
benefic U بهره بردار
utilization U بهره برداری
lot U بهره قسمت
voltage gain U بهره ولتاژ
bank interest U بهره بانکی
optimising U بهره بردن
rate of interest U نرخ بهره
exploitation [utilization] U بهره برداری
using U بهره برداری
utilisation [British] U بهره برداری
at % interest U با بهره 21 درصد
pure interest U بهره خالص
utilizations U بهره برداری ها
usages U بهره برداری ها
usage U بهره برداری
put out to interest U به بهره گذاشتن
quantum yield U بهره کوانتومی
antenna gain U بهره انتن
default interest U بهره معوق
utilisations U بهره برداری ها
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
landuse U بهره وری از زمین
enjoyment U بهره مند شدن از
bank rate U نرخ بهره بانکی
emergency operation U بهره برداری اضطراری
it was sold at 0 year's p U بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
epinosic gain U بهره ثانوی بیماری
sexual abuse U بهره کشی جنسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com