English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
frisk U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisked U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisking U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
frisks U ازخوشی جست وخیز کردن تفتیش وجستجو کردن بانشاط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
frisks U تفتیش وجستجو
frisk U تفتیش وجستجو
frisking U تفتیش وجستجو
frisked U تفتیش وجستجو
inspects U تفتیش کردن
inspected U تفتیش کردن
inspecting U تفتیش کردن
inspect U تفتیش کردن
seach U تفتیش کردن
inspected U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspect U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspects U بازرسی کردن تفتیش کردن
inspecting U بازرسی کردن تفتیش کردن
cavorted U جست وخیز کردن
cavorting U جست وخیز کردن
lopes U جست وخیز کردن
cavorts U جست وخیز کردن
loping U جست وخیز کردن
lope U جست وخیز کردن
cavort U جست وخیز کردن
loped U جست وخیز کردن
tumble U جست وخیز کردن پریدن
leapfrog U باجست وخیز حرکت کردن
tumbles U جست وخیز کردن پریدن
skip U جست وخیز کردن تپیدن
skylarks U تفریح وجست وخیز کردن
hop U جست وخیز کوچک کردن
leapfrogs U باجست وخیز حرکت کردن
leapfrogging U باجست وخیز حرکت کردن
skipped U جست وخیز کردن تپیدن
hopping U جست وخیز کوچک کردن
skylark U تفریح وجست وخیز کردن
hops U جست وخیز کوچک کردن
tumbled U جست وخیز کردن پریدن
skips U جست وخیز کردن تپیدن
leapfrogged U باجست وخیز حرکت کردن
sikt U باجست وخیز رقص کردن
hopped U جست وخیز کوچک کردن
galumph U جست وخیز نشاط انگیز کردن
searchingly U تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
search U تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searched U تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches U تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
to exclaim with joy or anger U ازخوشی یا خشم فریادزدن
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
sprightly U بانشاط
lighthearted U بانشاط
vivaceous U بانشاط
alacritous U بانشاط
fresh U بانشاط
freshest U بانشاط
fresh- U بانشاط
grig U شخص مسرورو بانشاط
unwearied U بانشاط خسته نشده
forage U تلاش وجستجو برای علیق
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
forages U تلاش وجستجو برای علیق
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
censorship U تفتیش
detection U تفتیش
inspection U تفتیش
searched U تفتیش
inquisitions U تفتیش
searches U تفتیش
inquisition U تفتیش
searchingly U تفتیش
search U تفتیش
search warrant U حکم تفتیش
searcher warrant U اجازه تفتیش
search warrant U اجازه تفتیش
court of inquiry U دادگاه تفتیش
search warrants U حکم تفتیش
courts of inquiry U دادگاه تفتیش
search warrants U اجازه تفتیش
visit U بررسی تفتیش
right of visit U حق بازرسی و تفتیش
boarding party U تیم تفتیش
boarding parties U تیم تفتیش
visited U بررسی تفتیش
visits U بررسی تفتیش
search warrants U حکم تفتیش منزل
search warrant U حکم تفتیش منزل
inspective U وابسته به تفتیش و بازرسی
expertism U تفتیش و رسیدگی خبره کارشناسی
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
checkroom U اطاق تفتیش اثاث وبارمسافرین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
inquisitions U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
inquisition U تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
frisk U جست وخیز
gambols U جست وخیز
spring U جست وخیز
frisking U جست وخیز
springs U جست وخیز
frisks U جست وخیز
gambolling U جست وخیز
frolicking U جست وخیز
capers U جست وخیز
capered U جست وخیز
skitter U جست وخیز
saltation U جست وخیز
caper U جست وخیز
gambolled U جست وخیز
gambade U جست وخیز
bound U جست وخیز
frolic U جست وخیز
frolicked U جست وخیز
gambol U جست وخیز
gamboled U جست وخیز
exultance U جست وخیز
tittup U جست وخیز
capriole U جست وخیز
frisked U جست وخیز
frolics U جست وخیز
gamboling U جست وخیز
salience U چابکی درجست وخیز
friskier U جست وخیز کنان
friskiest U جست وخیز کنان
saleintiant U درحال جست وخیز
saliency U چابکی درجست وخیز
saleint U درحال جست وخیز
jumpingly U جست وخیز کنان
lopes U بجست وخیز دراوردن
loping U بجست وخیز دراوردن
loped U بجست وخیز دراوردن
lope U بجست وخیز دراوردن
skippered U جست وخیز کننده
skippers U جست وخیز کننده
skippering U جست وخیز کننده
frisky U جست وخیز کنان
coltish U جست وخیز کننده
skipper U جست وخیز کننده
curvet U شوخی جست وخیز
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
loping U جست وخیز وشلنگ تخته
loped U جست وخیز وشلنگ تخته
lope U جست وخیز وشلنگ تخته
lopes U جست وخیز وشلنگ تخته
sink or swim <idiom> U افت وخیز درکاری داشتن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com