Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ostracised
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing
U
ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ostracizing
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised
U
از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism
U
محروم کردن از حقوق اجتماعی
declass
U
کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
subversion
U
نابود کردن قدرت یک حکومت ازنظرنظامی اقتصادی روانی فرهنگی سیاسی و اجتماعی
underprivileged
U
محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
sociopolitical
U
اجتماعی- سیاسی
politico social
U
سیاسی و اجتماعی
politico social
U
سیاسی اجتماعی
lumpen
U
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
state of the realm
U
طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
woman's rights
U
حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
to send a message to somebody
U
پیامی به کسی فرستادن
[سیاسی یا اجتماعی]
national strategy
U
مجموعه تدابیر سیاسی اقتصادی اجتماعی و نظامی ملی
satyagraha
U
اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
apolitical
U
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination
U
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties
U
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
leave with pay
U
مرخصی با استفاده ازحقوق
duty free
U
معاف ازحقوق گمرکی
abdicated
U
محروم کردن
abdicate
U
محروم کردن
depriving
U
محروم کردن
deprives
U
محروم کردن
deprive
U
محروم کردن
abdicates
U
محروم کردن
abdicating
U
محروم کردن
excludes
U
محروم کردن
devest
U
محروم کردن
cut off
U
محروم کردن
bereave
U
محروم کردن
dis-
U
محروم کردن
strip
U
محروم کردن از
exclude
U
محروم کردن
to cut off
U
محروم کردن
lock out
U
تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing .
U
دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment
U
محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessing
U
از تصرف محروم کردن
disinherit
U
از ارث محروم کردن
unvoice
U
محروم از صدا کردن
cut off with a shilling
از ارث محروم کردن
unsight
U
از دیدن محروم کردن
dispossessed
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
از تصرف محروم کردن
dispossesses
U
محروم کردن دورکردن
dispossess
U
محروم کردن دورکردن
dispossess
U
از تصرف محروم کردن
disinheriting
U
از ارث محروم کردن
disinherits
U
از ارث محروم کردن
dispossessed
U
محروم کردن دورکردن
dispossessing
U
محروم کردن دورکردن
immunity
U
مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics
U
علم سیاسی امور سیاسی
political circles
U
محافل سیاسی دوایر سیاسی
free zone
U
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد
To cut somebody out of a wI'll.
U
کسی را از ارث محروم کردن
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen
U
ازوسیله دفاع محروم کردن
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
disendow
U
از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disestablishing
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablish
U
کلیسا را از ازادی محروم کردن
disfranchise
U
از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disbar
U
از شغل وکالت محروم کردن
unsex
U
از خواص جنسی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance
U
وراث را از ارث محروم کردن
attaint
U
مقصر دانستن محروم کردن
outlawry
U
بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
disincorporate
U
ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
to talk politics
U
گفتگوی سیاسی کردن
socialize
U
اجتماعی کردن
socialized
U
اجتماعی کردن
socializes
U
اجتماعی کردن
socializing
U
اجتماعی کردن
socialises
U
اجتماعی کردن
socialised
U
اجتماعی کردن
socialization
U
اجتماعی کردن
socialising
U
اجتماعی کردن
reestablishment of diplomatic relations
U
برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
To seek political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
To ask for political asylum.
U
تقاضای پناهندگی سیاسی کردن
curtailing
U
محروم کردن قطع کردن
forecloses
U
محروم کردن سلب کردن
foreclosed
U
محروم کردن سلب کردن
curtailed
U
محروم کردن قطع کردن
foreclosing
U
محروم کردن سلب کردن
foreclose
U
محروم کردن سلب کردن
disappoint
U
ناکام کردن محروم کردن
disappoints
U
ناکام کردن محروم کردن
cut off
U
قطع کردن محروم کردن
geld
U
بی تخمدان کردن محروم کردن
curtails
U
محروم کردن قطع کردن
divest
U
محروم کردن عاری کردن
depriving
U
محروم کردن معزول کردن
evacuating
U
ترک کردن محروم کردن
deprives
U
محروم کردن معزول کردن
deprive
U
محروم کردن معزول کردن
interdict
U
قدغن کردن محروم کردن
evacuated
U
ترک کردن محروم کردن
evacuates
U
ترک کردن محروم کردن
curtail
U
محروم کردن قطع کردن
divested
U
محروم کردن عاری کردن
evacuate
U
ترک کردن محروم کردن
divesting
U
محروم کردن عاری کردن
divests
U
محروم کردن عاری کردن
thefts
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
theft
U
بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
welfare
U
رعایت کردن خدمات اجتماعی
denationalized
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
U
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
politic
U
سیاسی نماینده سیاسی
politicizes
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicization
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicized
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicising
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicize
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicised
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicises
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
politicizing
U
سیاست بافی کردن جنبه سیاسی دادن به
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
preventive justice
U
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
isonomy
U
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
free ports
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
free port
U
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد
bereaved
U
محروم
cold turkey
U
محروم
sans
U
محروم از
disadvantaged
U
محروم
blighted
U
محروم
deprived
U
محروم
common low
U
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
have not nations
U
ملل محروم
lower class
U
طبقه محروم
to be defected
U
محروم شدن
underclass
U
طبقهی محروم
deprivable
U
محروم کردنی
choiceless
U
محروم از حق انتخاب
disadvantaged children
U
کودکان محروم
disinherited
U
محروم ازارث
exclusion
U
محروم سازی
underclass
U
طبقه محروم
excludable
U
محروم کردنی
subclass
U
طبقه محروم
inalienable
U
محروم نشدنی لایتجزا
unhouseled
U
محروم از عشاء ربانی
estopel
U
امرخاصی محروم شود
disseisin
U
محروم شدگی ازتصرف
dispossessor
U
ازتصرف محروم کننده
privation
U
محروم سازی تعلیق مقام
privations
U
محروم سازی تعلیق مقام
To be deprived of something .
U
از چیزی محروم شدن ( ماندن )
dehumanizes
U
از خصائص انسانی محروم شدن
infamous
U
محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanized
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize
U
از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises
U
از خصائص انسانی محروم شدن
She has had many privations in her youth .
U
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
disfranchisement
U
محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
These trees deprive the house of light .
U
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
socio political
U
سیاسی
diplomatic
U
سیاسی
politico
U
سیاسی
politicos
U
سیاسی
political
U
سیاسی
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
diplomatic representation
U
نمایندگی سیاسی
hatchet man
<idiom>
U
کارهای سیاسی
diplomatic channels
U
طرق سیاسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com