Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
assign
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigned
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigning
U
ارجاع کردن تعیین کردن
assigns
U
ارجاع کردن تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
dereference
U
پس ارجاع کردن
relegating
U
ارجاع کردن
relegates
U
ارجاع کردن
relegate
U
ارجاع کردن
relegated
U
ارجاع کردن
arbitrating
U
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
U
به داوری ارجاع کردن
arbitrated
U
به داوری ارجاع کردن
arbitrate
U
به داوری ارجاع کردن
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
recommit
U
دوباره به کیمسیون ارجاع کردن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
typecast
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasting
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
typecasts
U
ارجاع کردن نقشهای مشابه به هنرپیشهی بخصوص
linkage
U
ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
linkages
U
ترکیب برنامههای جداگانه با هم و استاندارد کردن فراخوانی ها و ارجاع ها در آنها
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
defines
U
تعیین کردن تعریف کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
defined
U
تعیین کردن تعریف کردن
define
U
تعیین کردن تعریف کردن
defining
U
تعیین کردن تعریف کردن
locates
U
تعیین کردن معلوم کردن
located
U
تعیین کردن معلوم کردن
locate
U
تعیین کردن معلوم کردن
locating
U
تعیین کردن معلوم کردن
bound
U
تعیین کردن
appointe
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
determine
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
slates
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
specifies
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
delimit
U
تعیین کردن حدود
demarcating
U
تعیین حدود کردن
delimited
U
تعیین کردن حدود
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
pin point
U
تعیین محل کردن
genealogize
U
تعیین نسب کردن
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
pegs
U
تعیین حدود کردن
clearance
U
تعیین صلاحیت کردن
delimiting
U
تعیین کردن حدود
delimits
U
تعیین کردن حدود
state
U
تعیین کردن حال
state-
U
تعیین کردن حال
stated
U
تعیین کردن حال
states
U
تعیین کردن حال
stating
U
تعیین کردن حال
peg
U
تعیین حدود کردن
locate
U
تعیین محل کردن
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
demarcated
U
تعیین حدود کردن
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
demarcates
U
تعیین حدود کردن
demarcate
U
تعیین حدود کردن
admeasure
U
تعیین حصه کردن
fix
U
تعیین کردن قراردادن
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
assessing
U
تعیین کردن بستن
assesses
U
تعیین کردن بستن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
identifying
U
تعیین هویت کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
located
U
تعیین محل کردن
identifies
U
تعیین هویت کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
abound
O
تعیین حدود کردن
locates
U
تعیین محل کردن
assess
U
تعیین کردن بستن
locating
U
تعیین محل کردن
assessed
U
تعیین کردن بستن
located
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
U
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
prescribes
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
subrogate
U
قائم مقام تعیین کردن
prescribing
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace
U
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
appraises
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
carring over
U
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
fixes
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
cartels
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
U
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
dye analysis
U
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
referral
U
ارجاع
referrals
U
ارجاع
reference
U
ارجاع
references
U
ارجاع
cell reference
U
ارجاع سل
external reperence
U
ارجاع خارجی
global reference
U
ارجاع سراسری
duty assignment
U
ارجاع شغل
cross-references
U
ارجاع متقابل
external reference
U
ارجاع خارجی
cross-reference
U
ارجاع متقابل
forward reference
U
ارجاع به جلو
relative cell reference
U
ارجاع سل رابطهای
backward reference
U
ارجاع به عقب
call by reference
U
فراخوانی با ارجاع
cross reference
U
ارجاع متقابل
circular reference
U
ارجاع چرخشی
self reference
U
خود ارجاع
mixed cell refernce
U
ارجاع سل ترکیبی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
cross reference table
U
جدول ارجاع متقابل
reference
U
ارجاع امر به داوری
references
U
ارجاع امر به داوری
recommitment
U
ارجاع بکمیسیون پارلمانی
recommittal
U
ارجاع بکمیسیون پارلمانی
open system interconnection reference
U
مدل ارجاع ارتباط سیستم باز
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cross-reference
U
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference
U
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross-references
U
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
dosimetry
U
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com