Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
marplot
U
ادم فضول مداخله کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
intervenient
U
مداخله کننده
intervener
U
مداخله کننده
tamperer
U
مداخله کننده
intevener
U
مداخله کننده
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
laissez faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire
U
عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
prying
U
فضول
prier
U
فضول
blabbering
U
فضول
pries
U
فضول
intrusive
U
فضول
blabbers
U
فضول
pry
U
فضول
busy body
U
فضول
blabbered
U
فضول
busybody
U
فضول
busybodies
U
فضول
obtrusive
U
فضول
blab
U
فضول
obtruder
U
فضول
inquisitive
U
فضول
inbearing
U
فضول
blabbed
U
فضول
blabbing
U
فضول
blabber
U
فضول
blabs
U
فضول
pried
U
فضول
babbler
U
فضول
tamperer
U
فضول
voyeur
U
فضول
meddler
U
فضول
voyeurs
U
فضول
meddlesome
U
فضول
nosy parker
U
فضول
officious
U
فضول
meddlesomes
U
فضول
pryer
U
فضول
an intrusive person
U
ادم فضول
back-seat driver
U
آدم فضول
nosey-parker
U
آدم فضول
busy body
U
ادم فضول
A meddler . a busybody . Nosey parker.
U
فضول باشی
paul pry
U
فضول اقا
busybodies
U
ادم فضول
impertinence or nency
U
فضول گستاخ
meddler
U
ادم فضول
busybody
U
ادم فضول
back-seat drivers
U
آدم فضول
quidnunc
U
ادم فضول
nosier
U
دارای شامه تیز فضول
nosy
U
دارای شامه تیز فضول
nosey
U
دارای شامه تیز فضول
nosiest
U
دارای شامه تیز فضول
rubberneck
U
ادم فضول و خاله وارس جهانگرد
intrusive thoughts
U
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
interfere
U
مداخله
to thrust oneself
U
مداخله
interposal
U
مداخله
interferes
U
مداخله
interfered
U
مداخله
intermediation
U
مداخله
right to intervene
U
حق مداخله
interference
U
مداخله
pryer
U
مداخله گر
meddlesome
U
مداخله گر
officious
U
مداخله کن
interventions
U
مداخله
interposition
U
مداخله
intervention
U
مداخله
participation
U
مداخله
intervention
U
مداخله کردن
interlope
U
مداخله کردن
non intervention
U
عدم مداخله
interventions
U
مداخله کردن
intermediary
U
وساطت مداخله
nonintervention
U
عدم مداخله
military intervention
U
مداخله نظامی
intermediaries
U
وساطت مداخله
undue
U
بدون مداخله
meddles
U
مداخله کردن
meddled
U
مداخله کردن
interpose
U
مداخله کردن
interposingly
U
ازراه مداخله
meddle
U
مداخله کردن
interposed
U
مداخله کردن
interposes
U
مداخله کردن
intervenes
U
مداخله کردن
interventionist
U
طرفدار مداخله
intervened
U
مداخله کردن
interposing
U
مداخله کردن
stickle
U
مداخله کردن
intervene
U
مداخله کردن
to i. with qnother's affairs
U
درکاردیگری مداخله کردن
to intervene in an affair
U
در کاری مداخله کردن
put in
U
مداخله کردن رساندن
tamper
U
مداخله وفضولی کردن
nonintervention
U
سیاست عدم مداخله
intermediacy
U
میانجی گری مداخله
intervened
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
intervene
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
U
در کار کسی مداخله کردن
interjects
U
در میان امدن مداخله کردن
interjecting
U
در میان امدن مداخله کردن
interjected
U
در میان امدن مداخله کردن
interposingly
U
مداخله کنان بطور معترضه
interject
U
در میان امدن مداخله کردن
interferes
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
electromagnetic interference
U
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
intervenes
U
مداخله کردن پا میان گذاردن
step in
U
مداخله بیجا در کاری کردن
interfered
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere
U
پا بمیان گذاردن مداخله کردن
isolationist
U
طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Community architecture
U
[جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interventionism
U
سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
kibitz
U
درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
take part
U
مداخله کردن شرکت کردن
intermeddle
U
مداخله کردن فضولی کردن
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com