English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5291 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
marplot U ادم فضول مداخله کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intermediaries U وساطت کننده مداخله کننده
intermediary U وساطت کننده مداخله کننده
intervenient U مداخله کننده
intervener U مداخله کننده
tamperer U مداخله کننده
intevener U مداخله کننده
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
prying U فضول
prier U فضول
blabbering U فضول
pries U فضول
intrusive U فضول
blabbers U فضول
pry U فضول
busy body U فضول
blabbered U فضول
busybody U فضول
busybodies U فضول
obtrusive U فضول
blab U فضول
obtruder U فضول
inquisitive U فضول
inbearing U فضول
blabbed U فضول
blabbing U فضول
blabber U فضول
blabs U فضول
pried U فضول
babbler U فضول
tamperer U فضول
voyeur U فضول
meddler U فضول
voyeurs U فضول
meddlesome U فضول
nosy parker U فضول
officious U فضول
meddlesomes U فضول
pryer U فضول
an intrusive person U ادم فضول
back-seat driver U آدم فضول
nosey-parker U آدم فضول
busy body U ادم فضول
A meddler . a busybody . Nosey parker. U فضول باشی
paul pry U فضول اقا
busybodies U ادم فضول
impertinence or nency U فضول گستاخ
meddler U ادم فضول
busybody U ادم فضول
back-seat drivers U آدم فضول
quidnunc U ادم فضول
nosier U دارای شامه تیز فضول
nosy U دارای شامه تیز فضول
nosey U دارای شامه تیز فضول
nosiest U دارای شامه تیز فضول
rubberneck U ادم فضول و خاله وارس جهانگرد
intrusive thoughts U اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
interfere U مداخله
to thrust oneself U مداخله
interposal U مداخله
interferes U مداخله
interfered U مداخله
intermediation U مداخله
right to intervene U حق مداخله
interference U مداخله
pryer U مداخله گر
meddlesome U مداخله گر
officious U مداخله کن
interventions U مداخله
interposition U مداخله
intervention U مداخله
participation U مداخله
intervention U مداخله کردن
interlope U مداخله کردن
non intervention U عدم مداخله
interventions U مداخله کردن
intermediary U وساطت مداخله
nonintervention U عدم مداخله
military intervention U مداخله نظامی
intermediaries U وساطت مداخله
undue U بدون مداخله
meddles U مداخله کردن
meddled U مداخله کردن
interpose U مداخله کردن
interposingly U ازراه مداخله
meddle U مداخله کردن
interposed U مداخله کردن
interposes U مداخله کردن
intervenes U مداخله کردن
interventionist U طرفدار مداخله
intervened U مداخله کردن
interposing U مداخله کردن
stickle U مداخله کردن
intervene U مداخله کردن
to i. with qnother's affairs U درکاردیگری مداخله کردن
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
put in U مداخله کردن رساندن
tamper U مداخله وفضولی کردن
nonintervention U سیاست عدم مداخله
intermediacy U میانجی گری مداخله
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
Pry not into the affair of others. <proverb> U در کار دیگران مداخله مکن .
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
poke nose into something [one's life] <idiom> U در کار کسی مداخله کردن
interjects U در میان امدن مداخله کردن
interjecting U در میان امدن مداخله کردن
interjected U در میان امدن مداخله کردن
interposingly U مداخله کنان بطور معترضه
interject U در میان امدن مداخله کردن
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
electromagnetic interference U مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
isolationist U طرفدارعدم مداخله در سیاست کشورهای دیگر
Community architecture U [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
interloper U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interventionism U سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
interlopers U کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
kibitz U درکاردیگری مداخله کردن فضولی کردن
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
take part U مداخله کردن شرکت کردن
intermeddle U مداخله کردن فضولی کردن
prepossessing U مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
padding U پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive U خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
astigmatizer U وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order U دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
preventive U حفافت کننده جلوگیری کننده
whetstone U تیز کننده تند کننده
discriminant U تفکیک کننده جدا کننده
divider U جدا کننده تقسیم کننده
the producer and the consumer U تولید کننده و مصرف کننده
modifiers U اصلاح کننده تعدیل کننده
spell binder U مسحور کننده مجذوب کننده
modifier U اصلاح کننده تعدیل کننده
desolator U ویران کننده متروک کننده
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
thwarter U خنثی کننده مسدود کننده
homager U تجلیل کننده کرنش کننده
sniffy U افهار تنفر کننده فن فن کننده
vibrator U ارتعاش کننده نوسان کننده
favourer U یاری کننده مساعدت کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
practicer U تمرین کننده مشق کننده
vibrators U ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting U سرگرم کننده منحرف کننده
lifter U مرتفع کننده برطرف کننده
cogitator U اندیشه کننده مطالعه کننده
designative U اشاره کننده تعیین کننده
corruptor U فاسد کننده منحرف کننده
hanger U اویزان کننده معلق کننده
striking force U نیروی تک کننده یا کمین کننده
insulators U جدا کننده عایق کننده
supplicant U درخواست کننده تضرع کننده
supplicants U درخواست کننده تضرع کننده
contractive U جمع کننده چوروک کننده
insulator U جدا کننده عایق کننده
acknowledger U تصدیق کننده قبول کننده
toasters U سرخ کننده برشته کننده
desolater U ویران کننده متروک کننده
venerator U تکریم کننده ستایش کننده
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
hangers U اویزان کننده معلق کننده
toaster U سرخ کننده برشته کننده
provisioner U تدارک کننده تهیه کننده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
modulator demodulator U تلفیق کننده- تفکیک کننده
corrupter U فاسد کننده منحرف کننده
gesticulant U اشاره کننده وحرکت کننده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com