English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
protestation of frienship U ادعای دوستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jactitation U ادعای پوچ
jactation U ادعای پوچ
waives U رد ادعای باشگاه
waived U رد ادعای باشگاه
waive U رد ادعای باشگاه
pretentiously U با ادعای زیاد
insolence U ادعای بیخود
claim of compensation U ادعای خسارت
counterclaim U ادعای متقابل
arrogation U ادعای بیجا
assumpsit U ادعای خسارت
sue U ادعای خسارت کردن
sued U ادعای خسارت کردن
counterclaim U جواب به ادعای شاکی
claim of insurance U ادعای اخذ بیمه
sues U ادعای خسارت کردن
suing U ادعای خسارت کردن
objection U ادعای خطا در مسابقه
professed love U ادعای عشق یا محبت
arrogate U ادعای بیجا کردن
to pretend to wisdom U ادعای خرد کردن
objections U ادعای خطا در مسابقه
who claims the succession ? U چه کسی ادعای جانشینی
claiming U طلب ادعای خسارت کردن
claimed U طلب ادعای خسارت کردن
claim U طلب ادعای خسارت کردن
claims U طلب ادعای خسارت کردن
He lays claim to learning. U ادعای علم وفضل می کند
To claim against (sue) someone. U از کسی ادعای خسارت کردن
waive one's claim U از ادعای خود صرفنظر کردن
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
plea U دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas U دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
leg to stand on <idiom> U (گفتهای)حقیقتی که ادعای کسی را ثابت کند
wiseacre U کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
aeolist U انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
wise acre U کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
frozen assets U دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
togetherness U دوستی
uxoriousness U زن دوستی
fellowship U دوستی
fellowships U دوستی
philogyny U زن دوستی
brotherliness U دوستی
peace U دوستی
friendships U دوستی
sodality U دوستی
friendship U دوستی
lastering friendship U دوستی پا بر جا یا ثابت
self love U خود دوستی
love feast U عید دوستی
motherly love U دوستی مادرانه
negrophilism U دوستی بازنگیان
negrophilism U سیاه دوستی
professed love U دوستی زبانی
philoprogenitiveness U بچه دوستی
taphophilia U گور دوستی
ritualism U تشریفات دوستی
ties of friendship U قیودیاعلاقه دوستی
paternal love U دوستی پدرانه
ophilia U مار دوستی
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
the utmost love U منتهای دوستی
wanderlust U اوارگی دوستی
algophilia U درد دوستی
humanitarianism U بشر دوستی
philanthropy U بشر دوستی
altruism U نوع دوستی
brotherly U ازروی دوستی
fraternal love U دوستی برادری
excessive love U دوستی زیاد
fraternization U دوستی کردن
endearing U از روی دوستی و محبت
kiss of death U دوستی خاله خرسه
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! U معنی دوستی را هم فهمیدیم
The bonds of friendship (affection). U رشته دوستی والفت
cozy up to (someone) <idiom> U باکسی دوستی برقرارکردن
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
to make friends with anyone U با کسی اشنایی یا دوستی
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
fawned U افهار دوستی کردن
philosophically U ازراه حکمت دوستی
fawns U افهار دوستی کردن
electrophilic attack U حمله الکترون دوستی
gregariously U از روی جمعیت دوستی
bibliomania U جنون کتاب دوستی
electrophilic addition U افزایش الکترون دوستی
breach of friendship U بهم زدن دوستی
humanitarianism U فلسفه همنوع دوستی
patriotically U از روی میهن دوستی
algolagnia U درد دوستی جنسی
humanitarianism U مسلک بشر دوستی
sportsmanship U ورزش دوستی مردانگی
fawn U افهار دوستی کردن
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
electrophilic aromatic substitution U استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
theocentricity U توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism U توجه بخدا خدا دوستی
i reckon U اطمینان به دوستی کسی داشتن
they are sworn frends U با هم پیمان دوستی بسته اند
nucleophilic aromatic substitution U استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
humanism U نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
haunts U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone <idiom> U نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to interrupt a friendship U رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunt U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship. U لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
garnishment U میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
curry favor <idiom> U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
defense U دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty U قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact U میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
claim for indemnification U ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com