Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impress
U
باقی گذاردن
impresses
U
باقی گذاردن
impressed
U
باقی گذاردن
to leave behind
U
باقی گذاردن
leaving
U
باقی گذاردن
leave
U
باقی گذاردن
impressing
U
باقی گذاردن
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
unfavorable
U
نامطلوب
ill favored
U
نامطلوب
spinous
U
نامطلوب
undesirable
U
نامطلوب
uncalled-for
U
نامطلوب
uncalled for
U
نامطلوب
unfavorable trade
U
تجارت نامطلوب
disafected person
U
عنصر نامطلوب
beastby
U
د دخوی نامطلوب بد
noisome
U
کریه نامطلوب
an uncalled-for remark
U
تذکری نامطلوب
undersirable inflation
U
تورم نامطلوب
negative externalities
U
پی امدهای نامطلوب خارجی
undersirable rate of growth
U
نرخ رشد نامطلوب
unfavorable balance of trade
U
توازن نامطلوب تجارتی
blade twist
U
تغییر نامطلوب گام ملخ ازریشه تا نوک
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
bergson criterion
U
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
aliasing
U
اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
over
U
باقی
over-
U
باقی
reopen
U
باقی بودن
reopens
U
باقی بودن
to be on the safe side
U
باقی نباشد
to be in arrear
U
باقی داربودن
preserve
U
باقی نگهداشتن
preserves
U
باقی نگهداشتن
remains
U
باقی مانده
preserving
U
باقی نگهداشتن
scantling
U
باقی مانده
holdover
U
باقی مانده
otherworld
U
عالم باقی
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
reopened
U
باقی بودن
holdovers
U
باقی مانده
remnant
U
باقی مانده
dregs
U
باقی مانده
organzine
U
ابریشم باقی
remnants
U
باقی مانده
reopening
U
باقی بودن
left over
U
باقی مانده
surplus
U
باقی مانده
debris
U
باقی مانده
conservation force
U
نیروی باقی
come through
U
باقی ماندن
surpluses
U
باقی مانده
aliquant
U
باقی اورنده
remainder
U
باقی مانده
behinds
U
باقی دار
behinds
U
باقی کار
extant
U
باقی مانده
behind
U
باقی دار
behind
U
باقی کار
surviving
U
باقی بودن
hold over
U
باقی ماندن
survives
U
باقی بودن
gleanings
U
ریزه باقی
survived
U
باقی بودن
store
U
می باقی می ماند
storing
U
می باقی می ماند
survive
U
باقی بودن
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
odd come short
U
زیادی باقی مانده
residual value
U
مقدار باقی مانده
residue
U
قسمت باقی مانده
residues
U
قسمت باقی مانده
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
extant
U
نسخهء موجود و باقی
shorter
U
کوچک باقی دار
residuary
U
موصی له باقی مانده
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
shortest
U
کوچک باقی دار
memorising
U
باقی مانده در حافظه
short
U
کوچک باقی دار
memorize
U
باقی مانده در حافظه
memorized
U
باقی مانده در حافظه
memorises
U
باقی مانده در حافظه
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
hang over
U
اثر باقی مانده
bide
U
درجایی باقی ماندن
memorised
U
باقی مانده در حافظه
residve
U
باقی مانده زیادتی
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
surges
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge
U
یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
external diseconomies
U
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
impone
U
گذاردن
invested
U
گذاردن
set
U
گذاردن
lay
U
گذاردن
sets
U
گذاردن
lays
U
گذاردن
skew
U
کج گذاردن
to lay it on thick
U
گذاردن
table
U
تو گذاردن
tabled
U
تو گذاردن
tables
U
تو گذاردن
setting up
U
گذاردن
tabling
U
تو گذاردن
reposal
U
گذاردن
to leave out
U
جا گذاردن
to lay it on with a trowel
U
گذاردن
invest
U
گذاردن
skews
U
کج گذاردن
repose
U
گذاردن
invests
U
گذاردن
skewing
U
کج گذاردن
investing
U
گذاردن
instate
U
گذاردن
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic
U
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
antibiosis
U
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia
U
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
safety
U
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
to strike in
U
پامیان گذاردن
pt down
U
کنار گذاردن
underdo
U
از کار کم گذاردن
novelize
U
بدعت گذاردن
adopt
U
نام گذاردن
to join in
U
پامیان گذاردن
placing at disposal
U
در دسترس گذاردن
to leave behind
U
درپس گذاردن
reposit
U
ودیعه گذاردن
imprint
U
گذاردن زدن
imprinted
U
گذاردن زدن
imprints
U
گذاردن زدن
pyx
U
درجعبه گذاردن
put away
U
کنار گذاردن
to step in
U
پامیان گذاردن
thwart
U
بی نتیجه گذاردن
thwarted
U
بی نتیجه گذاردن
leave alone
U
تنها گذاردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com