English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precipitation of moisture U انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
steam irons U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron U ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
ripe U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
ripest U رسیده
riper U رسیده
mellow U رسیده
headed U رسیده
consummates U رسیده
consummate U رسیده
consummating U رسیده
consummated U رسیده
in wards U کالای رسیده
approved U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
jack in office U رسیده است
knee high U بزانو رسیده
maturation U رسیده شدن
approvingly U به تایید رسیده
floor length U رسیده بکف
full fledged U بالغ رسیده
climactic U باوج رسیده
It's time U وقتش رسیده که
culminant U باوج رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
import U کالای رسیده
new come U تازه رسیده
full U بالغ رسیده
over ripe U زیاد رسیده
importing U کالای رسیده
overripe U بسیار رسیده
ripely U بطور رسیده
Inc U به ثبت رسیده
new arrived U تازه رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in U :رسیده امده
in- U :رسیده امده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
imported U کالای رسیده
fullest U بالغ رسیده
overdue U موعد رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
aggrieved U محنت رسیده مغموم
parvenu U تازه بدوران رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
intersection point U نقطه بهم رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
grown U رسیده جوانه زده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
vaporer U بخار زا
vapor U بخار
vaporific U بخار زا
vapo U بخار
gas U بخار
aqueous vapor U بخار اب
brume U بخار
vapour U بخار
miasma U بخار بد بو
halitus U بخار
vaporific U بخار شو
water vapor U بخار اب
vapour U بخار اب
miasmas U بخار بد بو
fuming U بخار
steams U بخار
steams U بخار اب
steamed U بخار
steamed U بخار اب
fumes U بخار
steaming U بخار
steaming U بخار اب
fumed U بخار
gases U بخار
fume U بخار
reeked U بخار
steam U بخار
gassed U بخار
gasses U بخار
haze U بخار
steam U بخار اب
reek U بخار
reeking U بخار
reeks U بخار
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
saturated body U بخار مشبع
HP U اسب بخار
steam boiler U دیگ بخار
steam bath U حمام بخار
steam boat U کشتی بخار
steam boat U کرجی بخار
steaming U بخار کردن
Turkish bath U گرمابه بخار
vapor pressure U فشار بخار
Turkish baths U گرمابه بخار
steams U بخار کردن
pet cock U شیر بخار
mofette U بخار بدبو
engine U ماشین بخار
fumatorium U اطاق بخار
pulsimeter U تلمبه بخار
pulsometer U تلمبه بخار
mercury vaper U بخار جیوه
vaporizer U بخار کننده
steam fog U مه حاصل از بخار اب
steamed U بخار کردن
sweating bath U حمام بخار
vaporous U مانند بخار
superheated steam U بخار داغ
sudatorium U حمام بخار
stream turbine U توربین بخار
steamship U کشتی بخار
vaporizer U مولدهای بخار
steam U بخار کردن
vaporizable U بخار شدنی
vaporing U بخار دادن
vaporer U بخار دار
vapour bath U حمام بخار
vaporarium U حمام بخار
vaporable U بخار شدنی
vapor trail U لولههای بخار
vaporous U بخار دار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com