Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he showed me kindness
U
ابرازمحبت نسبت به من نمود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
prospected
U
نمود
prospect
U
نمود
appearances
U
نمود
prospects
U
نمود
prospecting
U
نمود
appearance
U
نمود
performances
U
نمود
performance
U
نمود
growths
U
نمود
growth
U
نمود
life forms
U
زی نمود
life form
U
زی نمود
phenomenon
U
نمود
aspects
U
نمود
aspect
U
نمود
phenomenon
U
نمود تجلی
it had a europeanlook
U
اروپایی می نمود
pseudomorphism
U
نمود کاذب
macroscopic
U
درشت نمود
psychological make up
U
نمود ذهنی
actescence
U
نمود شیر
it had a europeanlook
U
نمود اروپایی داشت
pseudomorphous
U
دارای نمود کاذب
movable bridge
U
پلی که میشودجابجا نمود
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
multiphase
U
دارای چند نمود
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
incommutably
U
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
water exists in three phases
U
اب درسه نمود وجود دارد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
ineradicably
U
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
hatchment
U
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
piggyback file
U
فایلی که بدون اجبار به کپی مجدد ان می توان رکوردهایی را به انتهای ان اضافه نمود
hyperfocal distance
U
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
nescience
U
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
he took my words in good part
U
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
fascism
U
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
locarno treaty
U
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
ratio
U
نسبت
towards
U
نسبت به
proportion
U
نسبت
respect
U
نسبت
respects
U
نسبت
formats
U
نسبت
format
U
نسبت
rapport
U
نسبت
in connexion with
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
in relation to
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
kinship
U
نسبت
in proprotion to
U
نسبت به
proportions
U
نسبت
rates
U
نسبت
relational
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
with respect to
U
نسبت به
proportional
U
به نسبت
apropos of
U
نسبت به
t ratio
U
نسبت تی
relation
U
نسبت
rate
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
cognation
U
نسبت
ratios
U
نسبت
quotients
U
نسبت
quotient
U
نسبت
to
U
تا نسبت به
uncross
U
نسبت
bearing
U
نسبت
than
U
نسبت به
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
current ratio
U
نسبت جاری
absorption ratio
U
نسبت جذب
abundance
U
نسبت فراوانی
visibility
U
نسبت دید
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
activity ratio
U
نسبت فعالیت
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
contact ratio
U
نسبت تماس
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
baud rate
U
نسبت باود
assion
U
نسبت دادن
aspect ratio
U
نسبت دید
aspect ratio
U
نسبت صفحه
ascribable
U
نسبت دادنی
bear on
U
نسبت داشتن
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
affine
U
نسبت ازدواجی
control ratio
U
نسبت فرمان
affine
U
نسبت سلبی
advalorem
U
به نسبت قیمت
compression ratio
U
نسبت تراکم
deposit ratio
U
نسبت سپرده
shunt ratio
U
نسبت شنت
settlement ratio
U
نسبت نشست
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
self relative
U
نسبت بخود
selection ratio
U
نسبت گزینش
scalling factor
U
نسبت اشل
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
roundness
U
نسبت گردی
relativization
U
نسبت دادن
reduction ratio
U
نسبت کاهش
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
transformer ratio
U
نسبت مبدل
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
strength ratio
U
نسبت استحکام
stress ratio
U
نسبت تنش
weight ratio
U
نسبت وزن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
void ratio
U
نسبت منفذها
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
prorenata
U
نسبت موافق
two's complement
U
متمم نسبت به دو
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
to put down
U
نسبت دادن
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
proximity of blood
U
قرابت نسبت
imputation
U
نسبت دادن
imputable
U
نسبت دادنی
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
image ratio
U
نسبت تصویر
hit ratio
U
نسبت اصابت
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
U
نسبت سریدن
fineness ratio
U
نسبت فرافت
aspect ratio
U
نسبت تصویر
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
factor proportion
U
نسبت عوامل
error ratio
U
نسبت خطا
impluse ratio
U
نسبت ضربه
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
progenitorship
U
نسبت جدی
price ratio
U
نسبت قیمت
porosity
U
نسبت روزنه ها
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
nines complement
U
متمم نسبت به 9
mole ratio
U
نسبت مولی
mobility ratio
U
نسبت تحرک
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
lay to
U
نسبت دادن به
ionic ratio
U
نسبت یونی
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
distribution ratio
U
نسبت توزیع
regards
U
باره نسبت
credited
U
نسبت دادن
attributes
U
نسبت دادن
credit
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
rates
U
اندازه نسبت
percentage
U
نسبت یا درصد
percentages
U
نسبت یا درصد
rate
U
اندازه نسبت
into
U
نسبت به مقارن
connexions
U
بستگی نسبت
regarded
U
باره نسبت
regard
U
باره نسبت
imputes
U
نسبت دادن
relation
U
رابطه نسبت
attribution
U
نسبت دادن
relationships
U
وابستگی نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
attribute
U
نسبت دادن
imputing
U
نسبت دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com