Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
To speak in a low voice.
U
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
I'm beginning to get scared
[hungry]
.
U
آهسته آهسته به ترس می افتم
[گرسنه می شوم]
.
accelerando
آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
drag one's feet/heels
<idiom>
U
آهسته کار کردن
to go easy on somebody
[something]
U
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
to anneal
U
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
To quibble and equivocate.
U
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
talks
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
confabulate
U
صحبت کردن
talk
U
صحبت کردن
speaks
U
صحبت کردن
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
to switch on
U
طرف صحبت کردن
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
measured
U
شمرده
articulately
U
شمرده
multiplicand
U
بس شمرده
distinct
U
شمرده
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
U
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp
U
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phones
U
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
postulating
U
بدیهی شمرده
postulates
U
بدیهی شمرده
postulated
U
بدیهی شمرده
postulate
U
بدیهی شمرده
tabu
U
حرام شمرده
incalculable
U
شمرده نشدنی
taboos
U
حرام شمرده
to be reputed
U
شمرده شدن
uncounted
U
شمرده نشده
he read other than distinctly
U
شمرده نخواند
taboo
U
حرام شمرده
to talk insistently to somebody
U
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
beat around the bush
<idiom>
U
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to speak on behalf of
[as representative]
U
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
adlib
U
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather
U
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
articulate
U
شمرده سخن گفتن
incalculably
U
بطور شمرده نشدنی
articulates
U
شمرده سخن گفتن
articulating
U
شمرده سخن گفتن
syllabic
U
دارای هجاهای شمرده
We would like to take this opportunity to …
U
مواقع را مغتنم شمرده ...
he read other than distinctly
U
همه جورخوانده جز شمرده
SLOW
آهسته
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
head counts
U
تعداد مردم شمرده شده
articulation
U
تلفظ شمرده طرز گفتار
head count
U
تعداد مردم شمرده شده
foot pace
قدم آهسته
telephoning
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
U
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversed
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
U
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
U
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
U
: صحبت کردن محاوره کردن
incomputability
U
عدم امکان شمرده شدن بیشماری
gesticulate
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
U
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
de minimis
U
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
one of the most respected families
U
یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
He was walking with slow steps .
U
با قدمهای آهسته راه می رفت
Put the table down gently.
U
میز زا آهسته زمین بگذارید
snail's pace
<idiom>
U
حرکت آهسته روبه جلو
inch
U
پیمودن مسیر
[به طریق آهسته]
to edge one's way
[towards something]
U
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
asymmetric video compression
U
تا روی کامپیوتر آهسته هم اجرا شود
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
word
U
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
worded
U
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
Slow but sure wins the race.
<proverb>
U
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Could you drive more slowly, please?
U
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
U
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
U
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
adagio
رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
buffer
U
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
mouths
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
talk
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
talks
U
صحبت
mouth
U
صحبت
converses
U
صحبت
talked
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
conversing
U
صحبت
conversed
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
parle
U
صحبت
converse
U
صحبت
chitchat
U
صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
natters
U
صحبت دوستانه
conversable
U
خوش صحبت
sniffled
U
صحبت تودماغی
dialogue
U
گفتگو صحبت
conversationist
U
خوش صحبت
dialogues
U
گفتگو صحبت
sniffles
U
صحبت تودماغی
coze
U
صحبت خودمانی
sniffle
U
صحبت تودماغی
cross talk
U
تداخل صحبت
sniffling
U
صحبت تودماغی
well-spoken
U
خوش صحبت
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
chitchat
U
صحبت کوتاه
natter
U
صحبت دوستانه
speech
U
صحبت نطق
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
speeches
U
صحبت نطق
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com