English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abler U : توانابودن شایستگی داشتن
ablest U : توانابودن شایستگی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
able U شایستگی داشتن
habilitate U ملبس شایستگی داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
able توانابودن
seemliness U شایستگی
praiseworthiness U شایستگی
sufficienty U شایستگی
skill U شایستگی
credential U شایستگی
decorousness U شایستگی
aptness U شایستگی
pertinence or nency U شایستگی
meritoriousness U شایستگی
competency U شایستگی
adaptability U شایستگی
qualification U شایستگی
merit U شایستگی
abilities U شایستگی
ability U شایستگی
merited U شایستگی
merits U شایستگی
qualification U شایستگی
competence U شایستگی
eligibility U شایستگی
expertise U شایستگی
competence U شایستگی
meriting U شایستگی
deserts U شایستگی
deserting U شایستگی
desert U شایستگی
deservingness U شایستگی
sufficiency U شایستگی
befitting U شایستگی
proficiency U شایستگی
acceptability U شایستگی
worthiness U شایستگی
adequacy U شایستگی
decency U شایستگی محجوبیت
suitability U مناسبت شایستگی
certificate of capacity U مدرک شایستگی
pertinence U موقعیت شایستگی
pertinency U موقعیت شایستگی
fitness U صلاحیت شایستگی
blameworthiness U شایستگی سرزنش
meetness U شایستگی مناسبت
combat proficiency U شایستگی رزمی
adorability U شایستگی ستایش
adorableness U شایستگی ستایش
handsomeness U زیبائی شایستگی
meritoriously U از روی شایستگی
aptitudes U شایستگی لیاقت
aptitude U شایستگی لیاقت
aptitude tests U ازمون شایستگی
aptitude test U ازمون شایستگی
merit system U نظام شایستگی نگر
certificate of achievement U مدرک تصدیق شایستگی
merit rating U درجه بندی شایستگی
he has much merit U بسیار شایستگی دارد
qualify U شایستگی پیدا کردن
eligibility U شایستگی برای انتخاب
qualifies U شایستگی پیدا کردن
printability U شایستگی برای چاپ
efficiency U کارایی وسیله یا نفر شایستگی
aptitude area U حدودشایستگی افراد حیطه شایستگی
indign U فاقد شایستگی خشمگین کردن
I can see an innate ability in that follow . دراو مایه و شایستگی می بینم
he is i. to do that U شایستگی یا کفایت کردن ان کار راندارد
picturesqueness U شایستگی برای نقاشی شدن یاعکس برداری
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
honourable mention U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions U امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to be feverish U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
doubt U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
redolence U بو داشتن
to hold a meeting U داشتن
doubts U شک داشتن
have U داشتن
having U داشتن
owning U داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owns U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
intercommon U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
lackvt U کم داشتن
to go hot U تب داشتن
possesses U داشتن
possessing U داشتن
possess U داشتن
owned U داشتن
want U کم داشتن
to have U داشتن
to possess U داشتن
to have possession of U داشتن
wanted U کم داشتن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
lacks U کم داشتن
to hold U داشتن
values U گرامی داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
value U گرامی داشتن
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
leaned U تمایل داشتن
to hold in contempt U سبک داشتن
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to regard with reverence U محترم داشتن
hears U خبر داشتن
hear U خبر داشتن
abominating U تنفر داشتن
lean U تمایل داشتن
abominates U تنفر داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
to keep in U نگاه داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
hunger U اشتیاق داشتن
valuing U گرامی داشتن
tolerate U طاقت داشتن
to keep a fast U روزه داشتن
contradict U تناقض داشتن با
to in sight into something U بصیرت داشتن
to keep a carriage U درشکه داشتن
implying U دلالت داشتن
to keep any one waiting U نگاه داشتن
imply U دلالت داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
deserve U استحقاق داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
quaking U لرزش داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to drive at U توجه داشتن به
concerns U اهمیت داشتن
to fondle to the heart U گرامی داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
to give support to U نگاه داشتن
concern U اهمیت داشتن
leans U تمایل داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com