English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2402 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb> U اجاره نشین خوش نشین است .
riverain U کرانه نشین ساحل نشین
precipitated U ته نشین کردن
precipitate U ته نشین کردن
precipitating U ته نشین کردن
depone U ته نشین کردن)
precipitates U ته نشین کردن
isle U جزیره نشین کردن
isles U جزیره نشین کردن
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
palatinate U کنت نشین ساکن کنت نشین
fixes U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix U کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lodged U گذاشتن تسلیم کردن
stead U گذاشتن حمایت کردن
have U صرف کردن گذاشتن
lodges U گذاشتن تسلیم کردن
cuts U عبور کردن گذاشتن
lay down U فدا کردن گذاشتن
having U صرف کردن گذاشتن
insert U گذاشتن جاسازی کردن
lodge U گذاشتن تسلیم کردن
inserts U گذاشتن جاسازی کردن
cut U عبور کردن گذاشتن
inserting U گذاشتن جاسازی کردن
inset U افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets U افزودن اضافه کردن گذاشتن
to put a way childish U صرف کردن گرو گذاشتن
wads U کپه کردن لایی گذاشتن
wad U کپه کردن لایی گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
to shut up U حبس کردن درصندوق گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates U خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse U شپش گذاشتن شپشه کردن
deteriorated U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate U خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating U خراب کردن روبزوال گذاشتن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to put together U بکب کردن پیش هم گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
dumbfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound U متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arrange U قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges U قرار گذاشتن سازمند کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
arranging U قرار گذاشتن سازمند کردن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranged U قرار گذاشتن سازمند کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair U فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindle U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement U پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to soak out the salt of U توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled U کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
cook up <idiom> U اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
the setting of a gem U سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lees U ته نشین
lake dweller U اب نشین
sediments U ته نشین
alluvion U ته نشین
alluvium U ته نشین
fecal U ته نشین
companion U هم نشین
marchman U سر حد نشین
sediment U ته نشین
deposit U ته نشین
anus U نشین
anuses U نشین
deposits U ته نشین
pace U شاه نشین
cottagers U کلبه نشین
settles U ته نشین شدن
residual U پس مانده ته نشین
settle U ته نشین شدن
cottager U کلبه نشین
paludose U مرداب نشین
paced U شاه نشین
low lander U ساحل نشین
insessorial U جوف نشین
palating U کنت نشین
chief tomn U حاکم نشین
insessorial U شاخه نشین
woodman U جنگل نشین
chief tomn U امیر نشین
cenobite U صومعه نشین
paces U شاه نشین
consorts U هم نشین شدن
antiset U ماده ضد ته نشین
unsociable U گوشه نشین
islaner U جزیره نشین
arboraceous U درخت نشین
silvicolous U جنگل نشین
marchman U مرز نشین
assort U هم نشین شدن
foul ground U کفه ته نشین
anchorite U خلوت نشین
planeted U سیاره نشین
Bedouins U بادیه نشین
Bedouin U بادیه نشین
consorting U هم نشین شدن
consorted U هم نشین شدن
consort U هم نشین شدن
alluvion U ته نشین سیل
floaty U دارای اب نشین کم
forntiersman U مرز نشین
plainsman U جلگه نشین
anchoress U زن گوشه نشین
ancress U زن گوشه نشین
forntiersman U سرحد نشین
slummer U زاغه نشین
nomadic U چادر نشین
sediments U ته نشین شدن
sediment U ته نشین شدن
tenant U کرایه نشین
oppidan U شهر نشین
spelaean U غار نشین
convex U شاه نشین
eremite U گوشه نشین
precipitator U ته نشین کننده
freemen U شهر نشین
tenants U کرایه نشین
solitudinarian U گوشه نشین
easterners U خاور نشین
easterner U خاور نشین
residue U زیادتی ته نشین
residues U زیادتی ته نشین
exurbanite U حومه نشین
hutholder U کلبه نشین
borderer U سرحد نشین
freeman U شهر نشین
islander U جزیره نشین
diocese U اسقف نشین
seater U کرسی نشین
illuviate U ته نشین شدن
khanate U خان نشین
duchy U دوک نشین
passerine U شاخه نشین
cotenant U هم اجاره نشین
duchies U دوک نشین
emirates U امیر نشین
grand duchy U دوک نشین
emirate U امیر نشین
half pace U شاه نشین
governor's seat U حکومت نشین
lessee U اجاره نشین
dreg U ته نشین اشغال
dioceses U اسقف نشین
bay window U شاه نشین
islanders U جزیره نشین
colonists U مستعمره نشین
dalesman U دره نشین
colonist U مستعمره نشین
dais U شاه نشین
sea gauge U اب نشین کشتی
alcoves U شاه نشین
governor's seat U حاکم نشین
renter U کرایه نشین
alcove U شاه نشین
bay windows U شاه نشین
bay-window U شاه نشین
alette U شاه نشین
paludicole U مرداب نشین
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com