English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agoraphobic U شخصی که مبتلا به بیماری ترس از جاهای شلوغ است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cataleptic U مبتلا به بیماری جمود عضلات مبتلا به جمود فکری
poliomyelitic U مبتلا به بیماری فلج کودکان
schizo U شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
greensick U مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
acidosis U فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
sequela U بیماری ناشی از بیماری دیگر
sacred places U جاهای مقدس
shoaly U دارای جاهای کم اب
to go places U گردش کردن [رفتن به جاهای دیدنی]
scaling ladder U نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
privilege cab U درشگه کرایهای که حق دارددر جاهای خصوصی بایستد
occasional licence U پروانه فروش نوشابه درمواقع و جاهای معین
balaam U موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
globetrotter U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotters U کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
We do not usually go places that cost a lot of money. U ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
grillage U شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
modem U دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
Are there any antiquities here? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
given U مبتلا
stricken U مبتلا
unhinged U مبتلا بهبیماریذهنیوروحی
mangy U مبتلا به جرب
mangey U مبتلا به گری
mangey U مبتلا به جرب
meningitic U مبتلا به مننژیت
mangy U مبتلا به گری
constipated U مبتلا بهیبوست
giddy U مبتلا به دوار سر
amnesic U مبتلا به فراموشی
amnesiac U مبتلا به فراموشی
colicky U مبتلا بهقولنج
infect U مبتلا و دچارکردن
gangrenous U مبتلا به قانقاریا
infecting U مبتلا و دچارکردن
infects U مبتلا و دچارکردن
allergic U مبتلا به آلرژی
varicose U مبتلا به واریس
afflict U مبتلا کردن
afflicts U مبتلا کردن
glandered U مبتلا به مشمشه
tuberculate U مبتلا بمرض سل
bronchitic U مبتلا به برنشیت
afflicting U مبتلا کردن
rheumaticky U مبتلا بهرماتیسم
hemophilic U مبتلا به هموفیلی
leper U مبتلا به جذام
lepers U مبتلا به جذام
olio U شلوغ
noises U شلوغ
hubble bubble U شلوغ
unquiet U شلوغ
bustling U شلوغ
fraise U شلوغ
noisiest U شلوغ
cramped U شلوغ
noisier U شلوغ
noise U شلوغ
disorderly U شلوغ
pall mall U شلوغ
hullabaloo U شلوغ
hullabaloos U شلوغ
noisy U شلوغ
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
bleeder U مبتلا به خون روش
schizophrenics U مبتلا بجنون جوانی
shell-shocked U موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
stenosed U مبتلا به تنگی نفس
anorexic U مبتلا به بی اشتهایی عصبی
arthritic U مبتلا به اماس مفصل
bleeders U مبتلا به خون روش
rheumatic U ادم مبتلا بدردمفاصل
septicaemic U مبتلا بگند خونی
schizophrenic U مبتلا بجنون جوانی
gapy U مبتلا به دهن دره
greensick U مبتلا به یرقان سفید
leukotic U مبتلا به مرض لوسمی
greensick U مبتلا به یرقان ابیض
plaguer U مبتلا به طاعون کننده
spastic U مبتلا به فلج تشنجی
psychopath U مبتلا بامراض روانی
psychopaths U مبتلا بامراض روانی
pleuritic U مبتلا به ذات الجنب
liverish U مبتلا به مرض جگر
spastics U مبتلا به فلج تشنجی
bustles U شلوغ کردن
rookeries U جای شلوغ
mOlTe U پرازجمعیت شلوغ
kerfuffle U شلوغ پلوغی
bustled U شلوغ کردن
bustle U شلوغ کردن
tumult U غوغا شلوغ
rookery U جای شلوغ
pell mell U شلوغ پلوغ
kerfuffles U شلوغ پلوغی
make a noise U شلوغ کردن
brattle U شلوغ کردن
chockablock U شلوغ کیپ
raise a devil U شلوغ کردن
jammed U شلوغ کردن
raise a cain U شلوغ کردن
jams U شلوغ کردن
messy U شلوغ کار
messy U کثیف شلوغ
other fish to fry <idiom> U شلوغ بودن سر
raise a hell U شلوغ کردن
get up the nerve <idiom> U خیلی شلوغ
jam U شلوغ کردن
blue baby U طفلی مبتلا به یرقان ازرق
cachectic U مبتلا بسوء هاضمه وضعف
busying U دست بکار شلوغ
busy U دست بکار شلوغ
busier U دست بکار شلوغ
busied U دست بکار شلوغ
busiest U دست بکار شلوغ
overcrowd U بسیار شلوغ کردن
overset U شلوغ کردن واژگونی
beehive U جای شلوغ و پرفعالیت
beehives U جای شلوغ و پرفعالیت
agoraphobia U ترس از مکانهای شلوغ
bursting U مملو از آدم - شلوغ
In busy (crowded) streets of Tehran . U درخیابانهای شلوغ تهران
tumultuous U شلوغ بهم ریخته
blatantly U شلوغ کننده خودنما
blatant U شلوغ کننده خودنما
busies U دست بکار شلوغ
carsick U مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
psychoneurotic U مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
diabetics U مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
diabetic U مبتلا یا وابسته بمرض قند دولابی
hyperope U مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
carpet moth U بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
The doctor is a busy man . U دکتر سرش شلوغ است
loudmouth <idiom> U شلوغ ،شخص پزبده واحمق
anomal design U طرح شلوغ و بدون تقارن
(All) hell broke loose. <idiom> U خیلی پر سر وصدا و شلوغ بود.
interweave U نقش شلوغ و درهم بافته
It's sheer pandemonium. <idiom> U خیلی پر سر وصدا و شلوغ است.
rush-hour traffic U وقت شلوغ رفت و آمد
schizoid U مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
seasick U مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
I'm up to my ears with work. U خیلی سرم با کارهایم شلوغ است.
airsick U مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
illnesses U بیماری
malady U بیماری
disease U بیماری
diseases U بیماری
epizootic U بیماری
illness U بیماری
maladies U بیماری
virulent <adj.> U بیماری زا
pathogenic U بیماری زا
graves'disease U بیماری گریوز
AIDS U بیماری سیدا
legionnaires' disease U بیماری لژیونرها
hansen's disease U بیماری هنسن
herpes simplex U بیماری تب خال
tay sach's disease U بیماری تی- ساکس
wilson's disease U بیماری ویلسون
catamnesis U تاریخچه بیماری
down's disease U بیماری داون
encephalopathy U بیماری مغزی
AIDS U بیماری ایدز
insect vectors U حشرات بیماری زا
some kind of sickness U یک نوعی از بیماری
radiation sickness U بیماری اشعه
VD U بیماری مقاربتی
parkinsonism U بیماری پارکینسون
pathogenesis U بیماری زایی
VD U بیماری زهروی
Diagnosis. U تشخیص بیماری
pick's syndrome U بیماری پیک
pathognomy U بیماری شناسی
The symptoms ( of a disease) . U علائم بیماری
pott's disease U بیماری پوت
sick bed U بستر بیماری
pathophobia U بیماری هراسی
neuropathy U بیماری عصب
love sickness U بیماری عشق
lumpy jaw U بیماری "اکتینومیکوز"
radiation sickness U بیماری برتابشی
to be down with something U بیماری گرفتن
mental disease U بیماری روانی
mental illness U بیماری روانی
mental disorder U بیماری روانی
to be ill with something U بیماری گرفتن
to have something [a disease, an illness] U بیماری گرفتن
to be laid up with something U بیماری گرفتن
radiation sickness U بیماری تابشی
nosophilia U بیماری خواهی
nosophobia U بیماری هراسی
pick's disease U بیماری پیک
symptomatic U نشانه بیماری
rabies U بیماری هاری
ailments U بیماری مزمن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com