English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (7070 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
favored U همراهی
favoring U همراهی
favors U همراهی
favour U همراهی
favouring U همراهی
favours U همراهی
camaraderie U همراهی
send off U همراهی
send-off U همراهی
send-offs U همراهی
companionship U همراهی
accompaniment U همراهی
accompaniments U همراهی
anent U همراهی
concomitance U همراهی
sodality U همراهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
go along U همراهی کردن
accompany U همراهی کردن
escort U همراهی کردن
escorted U همراهی کردن
accompanier U همراهی کننده
favourer U همراهی کننده
to render a ssistance U همراهی کردن
escorts U همراهی کردن
conpanion U همراهی کردن
accomodate U همراهی کردن
accompanist U همراهی کننده
accompanists U همراهی کننده
to go along U همراهی کردن
squire U همراهی کردن
squires U همراهی کردن
accompanies U همراهی کردن
to accompany U همراهی کردن
accompanied U همراهی کردن
escorting U همراهی کردن
escorted U همراهی یامحافظت کردن
to vow assistance U قول همراهی دادن
gain over U با خود همراهی کردن
pall bearer U کسیکه در همراهی با جنازه
favored U همراهی یا طرفداری کردن با
to attend a funeral U باجنازه همراهی کردن
favoring U همراهی یا طرفداری کردن با
escort U همراهی یامحافظت کردن
escorts U همراهی یامحافظت کردن
favour U همراهی یا طرفداری کردن با
escorting U همراهی یامحافظت کردن
favouring U همراهی یا طرفداری کردن با
favors U همراهی یا طرفداری کردن با
favours U همراهی یا طرفداری کردن با
suffrage U کمک همراهی قبول
to go along U همراه رفتن همراهی کردن
accompaniments U ساز یا اواز همراهی کننده
please do me a service U خواهشمندم یک همراهی بامن بکنید
accompaniment ساز یا آواز همراهی کننده
accomodation U تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
accompanist همراهی کننده با آواز یا سازی چون پیانو
accompanists U همراهی کننده با اواز یاسازی چون پیانو
we sang them home U ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
in tow <idiom> U برده شدن ازجایی به جای دیگر ،همراهی با کسی
ponying U همراهی کردن اسب غیرمسابقهای با اسب مسابقه برای تمرین
befriended U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending U دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
companion U معاشرت کردن همراهی کردن
Recent search history Forum search
1همراهی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com