Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
water hazard
U
مانع ابی در مسیر گوی گلف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
lateral water hazard
U
مانع برکهای به موازات مسیر گوی گلف
Other Matches
hazard
U
مخاطره
hazard
U
خطر
hazard
U
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard
U
بخطر انداختن
hazard
U
زیان
hazard
U
طراحی تابع منط قی که تمام اشکالات ممکن و راه حل آنها را در نظر گرفته است
at all hazard
U
با هر گونه مخاطره
hazard
U
ناراحتی
hazard
U
ضرر
hazard
U
خطای سخت افزاری مربوط به زمان بندی زمانی نادرست
hazard
U
غرر
hazard
U
امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazard
U
قمار
by hazard
<adv.>
U
تصادفی
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
U
بطور اتفاقی
by hazard
<adv.>
U
بطور تصادف
by hazard
<adv.>
U
تصادفا
at all hazard
U
هرچه بادا باد
by hazard
<adv.>
U
اتفاقا
occupational hazard
U
سانحه شغلی
occupational hazard
U
صدمه شغلی
hazard signs
U
علایم خطر
potential hazard
U
خطر بالقوه
safety hazard
U
مخاطره ایمنی
shock hazard
U
خطر تماس
hazard signs
U
علائم خطر
hazard signs
U
علایم امکان تولیدخطر
to run the hazard
U
خودرادرمعرض مخاطره قراردادن
radiation hazard
U
گزند تابش
electrical hazard
U
خطرصاعقه
to run the hazard
U
بچیزی تن دردادن
explosion hazard
U
خطر انفجار
white hazard
U
به کیسه انداختن گوی سفیدبیلیارد
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
U
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
mean water
U
میان اب
water way
U
ابراهه
by water
U
از راه رودخانه
by water
U
از راه دریا
above water
<adj.>
U
شناور
water
آب
water course
U
مجرای اب
water down
<idiom>
U
ضعیف شدن
water way
U
مسیل
water way
U
راه ابی
She let the water out .
U
آب را ول کرد
on the water
U
در کشتی
of the first water
U
بهترین
water course
U
حق الشرب
water course
U
حق المجری
by water
U
با کشتی
f.water
U
عرق رازیانه
above water
<adj.>
U
روی آب
water
U
اب دادن
to keep ones he above water
O
از زیر بدهی بیرون آمدن
first water
U
درجه اول
first water
U
بالاترین مقام
to water something
U
آب دادن
[گیاه]
to water
U
آب ریختن
water
U
اب
water
U
ابگونه
water still
U
دستگاه تقطیر اب
to water
U
آب دادن
water
U
پیشاب
water
U
مایع
to p something with water
U
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water heater
U
فرف ابگرم کن
water heater
U
ابگرم کن
water level
U
سطح اب
water polo
U
واترپلو
water hardening
U
سختگردانی با اب
water gas
U
گاز اب
water pump
U
پمپ اب
water proof
U
رطوبت ناپذیر
water pressure
U
فشار اب
water polo
U
بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water gauge
U
اندازه اب نما
water gauge
U
اب پیم
water glass
U
شیشه محلول
water glass
U
اب شیشه
water glass
U
لیوان اب
water glass
U
شیشه مایع
water polo
U
واترپولو
water guage
U
فشار سنج اب
water hammer
U
ضربت قوج
water hammer
U
ضربت قوچ
water proof
U
دافع اب
water front
U
جبهه رطوبتی
water hole
U
سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole
U
چاله اب
water pipe
U
تنبوشه
water pipe
U
لوله اب
water pepper
U
فلفل ابی
water logging
U
ابسیری
water loss
U
ابکاهی
water nymph
U
الهه دریایی
water nymph
U
حوری دریایی
water moccasin
U
مار سمی ابزی جنوب امریکا
water lowering
U
زهکشی
water melon
U
هندوانه
water meter
U
کنتور اب
water meter
U
اب سنج
water mill
U
اسیاب ابی
water pipe
U
لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water point
U
نقطه تقسیم اب
water hyacinth
U
سنبل ابی
water hyacinth
U
وردالنیل
water injection
U
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket
U
ابدان
water jacket
U
صندوق اب
water jump
U
مانع ابی
water jump
U
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level
U
تراز اب
water level
U
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water lily
U
نیلوفر ابی
water line
U
خط ابخور ناو
water polo
U
بازی فوتبال ابی
water pollution
U
الودگی اب
water mill
U
اسیاب
table water
U
سفره اب زیر زمینی
waste water
U
فاضلاب
water aspirator
U
خرطوم ابی
water bag
U
کیسه اب
water bailiff
U
میراب
water pepper
U
زنجبیل سگ
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
U
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance
U
بیلان اب
water bearer
U
دلو
water bearer
U
ساکب الماء
water bearer
U
ریزنده اب ابریز
water bed
U
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed
U
تشک ابی
wade into the water
U
راه رفتن در اب
voidance water
U
زیر اب
voidance water
U
منجلاب
tap water
U
اب شیر
water paint
U
رنگ لعابی
the water was overknee
U
اب از زانو میگذشت
to drink water
U
اب خوردن
to drink water
U
اب اشامیدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
to soften a water
U
سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to splash into water
U
به اب زدن
unavailable water
U
رطوبت غیر قابل استفاده
underground water
U
اب زیرزمینی
underground water
U
اب درون زمین
undermining by water
U
اب شستگی
undermining by water
U
اب رفتگی کف
up to the middle in water
U
تا کمر در اب
water bonded
U
اب بند شده
water boy
U
بچه سقا
water boy
U
سقا
water damage
U
خسارت اب دیدگی
water displacement
U
زهکشی کردن
water displacement
U
زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal
U
فاضلاب
water disposal
U
اگوکشی
water disposal
U
ساختن اگو
water dog
U
سگ ابی
water dog
U
شناگر ماهر
water dog
U
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver
U
مقنی
water fast
U
رنگ نرو
water fast
U
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast
U
پارچه شورنرو
water filter
U
صافی اب
water fowl
U
مرغ ابی
water cure
U
علاج بااب معالجه بااب
water cure
U
اب درمان
water cress
U
شاهی اتی
water buffalo
U
گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen
U
قمقمه
water car
U
ارابه اب فروشان
water car
U
ارابه اب پاش
water carriage
U
حمل از راه اب
water carrier
U
دلو
water circulation
U
گردش اب
water coiour
U
ابرنگ
water colour
U
ابرنگ
water colour
U
رنگاب
water colour
U
نقاشی ابرنگی
water container
U
فرف اب
water content
U
درصد رطوبت
water cooling
U
خنک کنندگی اب
water cooling
U
خنک کردن بااب
water fowl
U
پرنده ابی
water jug
U
پارچآب
in hot water
<idiom>
U
در دردسر
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
U
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
Water is light .
<proverb>
U
آب روشنائى است .
How can you know the value of water -you who live .
<proverb>
U
تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتى .
drinking water
U
آب آشامیدنی
Is there drinking water?
U
آیا آب آشامیدنی وجود دارد؟
There is no hot water
U
آب گرم نیست.
some hot water
U
مقداری آب گرم
some cold water
U
مقداری آب سرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com