Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wage costs
U
مخارج دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wage
U
مزد
wage
U
اجرت کارمزد
wage
U
ضمانت حسن انجام کار
just wage
U
مزد عادلانه
specified wage
U
اجرت المسمی
wage
U
کار مزد دسترنج
wage
U
دستمزد
wage
U
حمل کردن
wage
U
جنگ برپا کردن
wage
U
اجیر کردن
wage
U
اجر
wage
U
اجرت
overall costs
U
هزینه کلی
with costs
U
بعلاوه هزینه دادرسی
with costs
U
با هزینه دادرسی
on costs
U
هزینههای غیرمستقیم
on costs
U
هزنههای ثابت
at all
[any]
costs
<adv.>
U
در هر حال
[بی شرط]
overall costs
U
هزینه کامل
costs
U
هزینه دادرسی
costs
U
خسارت دادرسی
wage funds
U
وجوه دستمزد
rate of wage
U
نرخ دستمزد
wage funds
U
مایه دستمزد
wage good
U
کالای مزدی
wage good
U
کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage incentive
U
انگیزه مزد
wage agreement
U
قرارداد دستمزد
wage income
U
درامد بشکل دستمزد
wage income
U
درامدمربوط بکار
wage index
U
شاخص دستمزد
wage determination
U
تعیین دستمزد
wage level
U
سطح مزد
wage market
U
بازار دستمزد
to wage war
U
جنگ کردن
real wage
U
مزد واقعی
wage ceiling
U
حداکثر دستمزد
wage ceiling
U
سقف دستمزد
wage bill
U
لیست حقوق
wage control
U
کنترل دستمزد
wage bargain
U
چانه زنی دستمزد
wage cuts
U
کاهش دستمزد
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
wage differentials
U
اختلاف در دستمزد
wage constraint
U
محدودیت دستمزد
wage earner
U
اجیر
wage earners
U
مزد بگیران
wage earners
U
حقوق بگیران
wage flexibility
U
انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze
U
انجماد دستمزد
wage freeze
U
ثابت نگهداشتن دستمزد
to wage war
U
دست بجنگ زدن
nonflexible wage
U
مزد انعطاف ناپذیر
wage system
U
نظام پرداخت دستمزد
wage tax
U
مالیات بر مزد
wage-packet
U
پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
living wage
U
مزدکافی برای امرار معاش
to wage a campaign
U
لشکرکشی کردن
daily wage
U
مزد روزانه
cash-wage
U
دستمزد نقدی
annual wage
U
دستمزد سالانه
living wage
U
مزد امرارمعاش
living wage
U
مزد معیشت
wage standard
U
دستمزد استانده
wage stabilization
U
تثبیت مزد
wage rate
U
نرخ مزد
minimum wage
U
حداقل دستمزد
money wage
U
مزد پولی
wage rate
U
نرخ دستمزد
wage rigidity
U
انعطاف ناپذیری مزد
nominal wage
U
مزد اسمی
wage share
U
سهم مزد
wage stabilization
U
ثبات دستمزد
wage policy
U
سیاست دستمزد
valuation of costs
U
ارزش گذاری هزینه ها
construction costs
U
هزینه های ساخت و ساز
construction costs
U
هزینه های ساختمان
total costs
U
هزینه کامل
total costs
U
هزینه کلی
ordering costs
U
هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
What costs little is little esteemed .
<proverb>
U
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
I must get hold of her at all costs.
U
بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
It costs quite a bit .
U
کلی پولش می شود
running costs
U
پرداختروزانهپول
At all costs . At any price .
U
به هر قیمتی که شده
transaction costs
U
هزینههای معاملاتی
fixed costs
U
هزینههای سرمایهای
design costs
U
هزینههای طراحی
costs of proceedings
U
هزینه دادرسی
costs of proceedings
U
مخارج عدلیه
costs arabicus
U
قسط شیرینی
comparative costs
U
هزینههای نسبی
carriage costs
U
هزینه باربری
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
ordering costs
U
هزینههای مربوط به سفارش کالا
overhead costs
U
هزینههای بالاسری
overhead costs
U
هزینههای اضافی
material costs
U
هزینههای مواد
environmental costs
U
مضار زیست محیطی
estimate of costs
U
تخمین مخارج
fixed costs
U
هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
historical costs
U
هزینه اولیه
historical costs
U
هزینه واقعی
holding costs
U
مخارج نگهداری
implicit costs
U
هزینههای ضمنی
implicit costs
U
هزینههای نامرئی
internalization of costs
U
داخلی کردن هزینه ها
fixed costs
U
هزینههای ثابت
joint costs
U
هزینههای مشترک
overhead costs
U
هزینههای حاشیهای
overhead costs
U
هزینههای عمومی
spillover costs
U
عوارض منفی خارجی
joint costs
U
هزینه مشترک
standard costs
U
هزینههای نرمال
storage costs
U
هزینههای انبارداری
average costs
U
معدل هزینه کل محصولات
supplementary costs
U
هزینههای مکمل
supplementary costs
U
هزینههای اضافی
tangible costs
U
هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
taxation of costs
U
مالیات هزینه دادرسی
taxation of costs
U
ارزیابی هزینههای دعوی
to carry costs
U
هزینه مرافعه دادن
spillover costs
U
هزینههای خارجی
selling costs
U
هزینههای فروش کالا
prime costs
U
هزینههای اولیه
building costs
U
هزینههای ساختمان
bill of costs
U
صورت هزینه دادرسی
carriage costs
U
هزینه حمل و نقل
real costs
U
هزینههای واقعی
standard costs
U
هزینههای استاندارد
avoidable costs
U
هزینههای قابل اجتناب
recurring costs
U
هزینههای تکرار شونده
secondary costs
U
هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
security for costs
U
تامین هزینه دعوی
selling costs
U
هزینههای فروش
base wage rate
U
حداقل دستمزد
iron law of wage
U
قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
rate of wage increase
U
نرخ افزایش دستمزد
rate of money wage
U
نرخ مزد پولی
minimim wage law
U
قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
wage price guideline
U
راهنمای مزد
wage price guideline
U
قیمت
wage price spiral
U
قیمت
wage price spiral
U
دور تسلسل دستمزد
wage profit ratio
U
نسبت دستمزد به سود
wage push inflation
U
تورم ناشی از فشار مزد
wage compution day
U
دستمزد ساعتی
free of forwarding costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
free of shipping costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
additional costs
[expenses]
U
هزینه های اضافی
additional costs
[expenses]
U
هزینه نهایی
costs an arm and a leg
<idiom>
U
[فوق العاده پرخرج یا گران]
costs and arm and a leg
<idiom>
U
خیلی گرونه
to fix a person with costs
U
هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
free of forwarding costs
<adj.>
U
ارسال رایگان
life cycle costs
U
هزینههای دوره عمر یک محصول
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
measurement of benefits and costs
U
اندازه گیری منافع و هزینه ها
free of forwarding costs
<adj.>
U
حمل رایگان
free of shipping costs
<adj.>
U
حمل رایگان
free of shipping costs
<adj.>
U
ارسال رایگان
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
reasonable of average wage fair
U
اجرت المثل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com