Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vortex motion
U
حرکت گردابی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vortex
U
سرگردان
vortex
U
گردابی
vortex
U
جریان حلقوی یا گردابی
vortex
U
گرداب
vortex
U
حلقه
vortex
U
پیچ
vortex
U
گردبادی
vortex sheet
U
لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
polar vortex
U
ورتکس قطبی
free vortex
U
گرداب ازاد
vortex drag
U
پسای جریانهای حلقوی
vortex filament
U
خطی که شدت یا تمرکزجریانهای حلقوی دران بیشتراست
vortex flow
U
جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی
vortex line
U
خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
the society is like a vortex
U
جامعه مانندگردابی است
vortex separation
U
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
vortex trail
U
دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
vortex tube
U
وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
motion
U
اشاره کردن
motion
U
طرح دادن
motion
U
پیشنهادکردن
motion
U
پیشنهاد
motion
U
جنب وجوش
motion
U
حرکت
motion
U
تکان
motion
U
جنبش
sampling in motion
U
نمونه برداری در حال انتقال
uniform motion
U
حرکت متشابه
upward motion
U
حرکت رو به بالا
translational motion
U
حرکت انتقالی
simple motion
U
حرکت ساده در خط مستقیم یادایره یا مارپیچ
to make a motion
U
اشاره کردن
to make a motion
U
پیشنهاد کردن بر ان شدن
to put in motion
U
در جنبش دراوردن
to put in motion
U
بحرکت در اوردن
to put in motion
U
بکار انداختن
to put in motion
U
راه انداختن
to set in motion
U
راه انداختن
to set in motion
U
بجریان انداختن به جنبش اوردن
transitional motion
U
حرکت انتقالی
set in motion
U
راه انداختن
vibrational motion
U
حرکت راتعاشی
equation of motion
U
معادله حرکت
[فیزیک]
motion
[politic]
U
پیشنهاد
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
To set in motion.
U
بحرکت ؟ رآوردن
slow-motion
U
برپیچسرخورنده
slow motion
U
کند نمایی
slow motion
U
حرکت کند
slow motion
U
کند جنبی
slow motion
U
کند
wave motion
U
انتشار موج
wave motion
U
حرکت موج
wave motion
U
حرکت موجی
rotational motion
U
حرکت چرخشی
motion picture
U
سینما
equations of motion
U
معادلات حرکت
forward motion
U
جنبش پیشرو
harmonic motion
U
الحان مرکب
harmonic motion
U
اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
harmonic motion
U
حرکت هماهنگ
helicoidal motion
U
حرکت پیچی یا مارپیچی
motion analysis
U
تحلیل حرکات
motion analysis
U
تجزیه حرکت
motion study
U
حرکت پژوهی
drift motion
U
حرکت سوقی
disrotatory motion
U
چرخش ناهمسو
constant of motion
U
ثابت حرکت
apparent motion
U
حرکت فاهری
ballistic motion
U
حرکت پرتابی
circular motion
U
حرکت مستدیر
circular motion
U
حرکت دایرهای
circular motion
U
حرکت گردشی
compound motion
U
حرکت مرکب
compound motion
U
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
motion pictures
U
سینما
conrotatory motion
U
چرخش همسو
motion study
U
مطالعه ی حرکت
motion study
U
تحرک سنجی
proper motion
U
حرکت خاص
polar motion
U
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
relative motion
U
حرکت نسبی
perpetual motion
U
حرکت دائم
oscillatory motion
U
نوسان
oscillatory motion
U
جنبش تاب وار
oscillating motion
U
حرکت نوسانی
rotary motion
U
حرکت دایرهای
retrograde motion
U
حرکت رجعی
range of motion
U
دامنه حرکت
nonliner motion
U
حرکت غیرخطی
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
simple harmonic motion
U
حرکت نوسانی ساده
simple harmonic motion
U
حرکت هماهنگ ساده
time and motion study
U
بررسی زمان و حرکت
slow motion picture
U
تصویر با حرکت اهسته
lagrange's equations of motion
U
معادلات حرکت لاگرانژ
newton's laws of motion
U
قوانین نیوتون
laws of motion of capitalism
U
قوانین حرکت سرمایه داری
hamilton's equations of motion
U
معادلات هامیلتونی حرکت معادلات حرکت هامیلتونی معادلات بندادی حرکت
perpetual motion machine
U
ماشین خودکار دائمی
perpetual motion machine
U
ماشین با حرکت دائم
newton's laws of motion
U
قوانین حرکت نیوتن
damped harmonic motion
U
حرکت هماهنگ میرا
horizontal motion lock
U
دستهتنظیمافقی
newton's laws of motion
U
قوانین حرکت نیوتون
main motion
[at a party conference etc.]
U
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
transmission of the rotary motion to the rotor
U
ناقلحرکتدواریبهقسمتگردندهماشین
steady state wave motion
U
حرکت موجی پایا
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com