English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
up to the middle in water U تا کمر در اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
middle name U نام وسطی-اسموسطین
middle U مرکز
middle U میان
middle U میانی وسطی
middle U منطقه میانی زمین
middle U میانه میدان
middle U وسط
middle course U میانه روی
of middle a U میان سال
middle price U قیمت متوسط
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle Ages U قرون وسطی
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
Middle East U خاورمیانه
middle price U قیمت حد وسط
middle classes U طبقه متوسط
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle school U دبیرستان
middle piece U قطعهمیانی
middle schools U دبیرستان
middle part U میان
middle part U قسمت میانی
middle plane U صفحه میانتار
Middle West U باختر میانه
middle-of-the-road U میانه رو
middle-of-the-road U بیطرف
middle leg U پایمیانی
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
the parting in the middle U فرق وسط
middle panel U قابچوبیمیانی
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle sole U لژمیانی
middle toe U انگشتمیانی
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
middle torus U گچبریمیانی
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle covert U پرهایمیانی
middle sized U دارای اندازه متوسط
middle sized U میان اندازه
middle succession U توالی وسطی
middle succession U توالی میانین
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle watch U نگهبانی نیمه شب
middle weight U میان وزن
middle weight U میانه
middle layer U قشر میانی
piggy in the middle U بازیخرسوسط
middle class U طبقه متوسط
middle finger U وسطی
middle fraction U جزء میانی
middle fraction U پاره میانی
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle game U وسط بازی
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle latitude U منطقه معتدله
middle finger U انگشت میان
middle aisle U شبستان
middle aisle U صحن
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle deck U پل میانی
middle ear U گوش میانی
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear U گوش وسط
middle lobe U نرمهششمیانی
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
the middle finger U انگشت میانه
middle-aged U میان سال
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle age U میان سال
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle aged U میان سال
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
middle level management U مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window U کمرکش پنجره
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
mullion=middle post U وادار
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
middle-class person U عضو طبقه متوسط
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle rial of door frame U قیدچه
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle leg (outer surface) U پایمیانی
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
by water U از راه دریا
by water U با کشتی
of the first water U بهترین
mean water U میان اب
water U اب دادن
water way U ابراهه
on the water U در کشتی
f.water U عرق رازیانه
water still U دستگاه تقطیر اب
water way U مسیل
water way U راه ابی
first water U بالاترین مقام
first water U درجه اول
by water U از راه رودخانه
to water something U آب دادن [گیاه]
water course U مجرای اب
to water U آب ریختن
water course U حق الشرب
water course U حق المجری
above water <adj.> U شناور
water down <idiom> U ضعیف شدن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
above water <adj.> U روی آب
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
She let the water out . U آب را ول کرد
water U مایع
water U پیشاب
water U اب
water U ابگونه
water آب
to water U آب دادن
water hyacinth U وردالنیل
unavailable water U رطوبت غیر قابل استفاده
underground water U اب زیرزمینی
underground water U اب درون زمین
undermining by water U اب شستگی
wade into the water U راه رفتن در اب
water car U ارابه اب فروشان
undermining by water U اب رفتگی کف
water mill U اسیاب ابی
voidance water U منجلاب
voidance water U زیر اب
to splash into water U به اب زدن
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water line U خط ابخور ناو
water logging U ابسیری
water loss U ابکاهی
water lowering U زهکشی
water melon U هندوانه
water meter U کنتور اب
water meter U اب سنج
water mill U اسیاب
water moccasin U مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph U حوری دریایی
water nymph U الهه دریایی
water pepper U زنجبیل سگ
water pepper U فلفل ابی
water lily U نیلوفر ابی
water level U سطح اب
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater U فرف ابگرم کن
water heater U ابگرم کن
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole U چاله اب
water hyacinth U سنبل ابی
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U ابدان
water jacket U صندوق اب
water jump U مانع ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
water pipe U لوله اب
water disposal U ساختن اگو
water glass U شیشه محلول
water glass U اب شیشه
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water glass U لیوان اب
water displacement U زهکشی کردن
water damage U خسارت اب دیدگی
water cure U علاج بااب معالجه بااب
water glass U شیشه مایع
water cure U اب درمان
water cress U شاهی اتی
water cooling U خنک کردن بااب
water cooling U خنک کنندگی اب
water content U درصد رطوبت
water gauge U اب پیم
water gauge U اندازه اب نما
water gas U گاز اب
water dog U سگ ابی
water dog U شناگر ماهر
water dog U سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water disposal U اگوکشی
water disposal U فاضلاب
water driver U مقنی
water fast U رنگ نرو
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast U پارچه شورنرو
water filter U صافی اب
water fowl U مرغ ابی
water fowl U پرنده ابی
water front U جبهه رطوبتی
water container U فرف اب
water circulation U گردش اب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com