English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (5835 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to walk the boards U بازیگری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boards U برگشت توپ از تخته بسکتبال دیوار چوبی دور زمین
drawing boards U میز نقشه کشی
bulletin boards U board bulletin electronic
bulletin boards U تابلوی اعلانات
bulletin boards U تخته بولتن
division boards U قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
adapter boards U برد تطبیق دهنده
bread-boards U تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards U تختهی نان بری
bread-boards U لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards U تختهی آمادهی مدار سازی
diving boards U تختهی شیرجه
diving boards U دایو
drawing boards U تخته رسم
diving boards U تخته پرش
bound in boards U با مقوا جلد شده
sounding boards U تخته موجدصدا
sounding boards U کمان ویولن وتار
sounding boards U عامل انتشار عقاید
to floor a room with boards U اطاق راباتخته فرش کردن
thin boards for inlaid work U لای بغل شیش
thin boards for inlaid work U لای مثلث
walk out U اعتصاب کردن
walk off with U بلند کردن
walk through U بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
walk out on U قال گذاشتن
walk out on U خالی ازسکنه کردن
walk off with U دزدیدن
to walk off U ناگهان رفتن
walk out on U ترک گفتن
walk out <idiom> U ناگهانی رفتن
to walk U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in U توآمدن
to walk in U واردشدن
to walk in U داخل شدن
to walk قدم زدن
walk (all) over <idiom> U انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk away/off with <idiom> U دزدیدن
walk all over someone <idiom> U براحتی برنده شدن
to walk in U قدم نهادن در
He can hardly walk. U بزور راه می رود
walk-up U آپارتمان طبقهی اول
walk-up U بی آسانسور
walk-on U بازیگر فرعی
take a walk U گردش کردن
i know you by your walk U من شما را از گام برداری
walk U گام معمولی اسب
to go for a walk U گردش رفتن
go for a walk U گردش رفتن
do not walk U راه نروید
walk U راه پیما
to walk away with U ربودن
to walk away with U دزدیدن
to walk off with U ربودن
to walk off with U دزدیدن
i know you by your walk U میشناسم
walk U مسابقه راهپیمایی
walk U پیاده رو
walk U راه رو
walk U گردش کننده راه رونده
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
take me for for a walk U مرابه گردش ببرید
walk U گردش کردن پیاده رفتن
walk U گردش پیاده گردشگاه
walk U راه رفتن گام زدن
to walk around the block U دور بلوک خیابان راه رفتن
walk on air <idiom> U روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the floor <idiom> U بیقرار بودن
walk the plank <idiom> U مجبور به استعفا شدن
walk the plank <idiom> U مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk of life U شغل
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life U پیشه
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
cat-walk U راهرو باریک
cock of the walk U پهلوان میدان
to walk fast U تندراه رفتن
cat walk U تک گذر
cat walk U ادم رو
side walk U پیاده رو
code walk through U گردش درطول برنامه
gravel walk U جاده سنگ فرش
gravel walk U سنگ فرش
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk U دور
walk-ups U بی آسانسور
walk-ups U آپارتمان طبقهی اول
to walk a bicycle U دوچرخه را با دست بردن
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
cat walk U راه رو اویخته
to walk the plank U چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back U به عقب خم شوید
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
walk-in wardrobe U راهرویجارختی
walk back U شل کردن
parapet walk U سنگرقدم زدن
sheep walk U چراگاه گوسفند
Lets go for a walk ( stroll) . U برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
To walk with firm steps . U با قدمهای محکم راه رفتن
To sit (walk) straight. U راست نشستن ( راه رفتن )
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
covered parapet walk U گذرگاهسنگرسرپوشیده
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
learn to walk before yaou run. <proverb> U قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water. U بیا تا لب آب قدم بزنیم
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Recent search history Forum search
0power walk-in
0random walk
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com