Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to walk fast
U
تندراه رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walk-up
U
آپارتمان طبقهی اول
walk out
U
اعتصاب کردن
walk off with
U
بلند کردن
walk out
<idiom>
U
ناگهانی رفتن
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk off with
U
دزدیدن
to walk
قدم زدن
go for a walk
U
گردش رفتن
to walk in
U
داخل شدن
to walk in
U
واردشدن
i know you by your walk
U
میشناسم
i know you by your walk
U
من شما را از گام برداری
walk out
U
کاری راناگهان ترک کردن
walk-up
U
بی آسانسور
walk-on
U
بازیگر فرعی
walk through
U
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on
U
قال گذاشتن
He can hardly walk.
U
بزور راه می رود
walk out on
U
خالی ازسکنه کردن
to go for a walk
U
گردش رفتن
walk all over someone
<idiom>
U
براحتی برنده شدن
walk away/off with
<idiom>
U
دزدیدن
do not walk
U
راه نروید
walk out on
U
ترک گفتن
take a walk
U
گردش کردن
to walk in
U
توآمدن
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
walk
U
گام معمولی اسب
walk
U
مسابقه راهپیمایی
walk
U
پیاده رو
walk
U
گردش پیاده گردشگاه
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walk
U
راه رفتن گام زدن
walk
U
راه رو
walk
U
گردش کننده راه رونده
to walk off
U
ناگهان رفتن
to walk away with
U
ربودن
to walk away with
U
دزدیدن
to walk in
U
قدم نهادن در
take me for for a walk
U
مرابه گردش ببرید
walk
U
راه پیما
to walk off with
U
ربودن
to walk off with
U
دزدیدن
gravel walk
U
سنگ فرش
milk walk
U
گشتی که شیر فروش میزند گشت
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
walk back
U
به عقب خم شوید
walk back
U
شل کردن
to walk the plank
U
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
side walk
U
پیاده رو
milk walk
U
دور
to walk the boards
U
بازیگری کردن
sheep walk
U
چراگاه گوسفند
to walk a bicycle
U
دوچرخه را با دست بردن
gravel walk
U
جاده سنگ فرش
walk-ups
U
آپارتمان طبقهی اول
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به استعفا شدن
cat walk
U
راه رو اویخته
walk of life
<idiom>
U
طرز زندگی کردن
walk on air
<idiom>
U
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the floor
<idiom>
U
بیقرار بودن
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
parapet walk
U
سنگرقدم زدن
cat-walk
U
راهرو باریک
walk-ups
U
بی آسانسور
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
cat walk
U
تک گذر
cat walk
U
ادم رو
cock of the walk
U
پهلوان میدان
walk-in wardrobe
U
راهرویجارختی
to walk . To go on foot.
U
پیاده رفتن
to walk around the block
U
دور بلوک خیابان راه رفتن
walk of life
U
پیشه
walk of life
U
شغل
code walk through
U
گردش درطول برنامه
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
To walk with ones feet wide apart.
U
گشاد گشاد راه رفتن
covered parapet walk
U
گذرگاهسنگرسرپوشیده
To walk with firm steps .
U
با قدمهای محکم راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) .
U
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
To sit (walk) straight.
U
راست نشستن ( راه رفتن )
fast
U
سفت
to keep a fast
U
روزه داشتن
fast
U
پایدار باوفا
fast
U
تند
fast
U
روزه گرفتن
fast
U
فورا
fast
U
سطح لغزنده یا سفت
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
U
محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast
U
روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
U
کیلو baud میدهد
fast
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast
U
روزه
to fast off
U
باگره محکم کردن
fast
U
حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast
U
تندرو
fast by
U
نزدیک
fast
U
سریع السیر
fast
U
جلد وچابک
fast
U
رنگ نرو
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water.
U
بیا تا لب آب قدم بزنیم
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast buck
<idiom>
U
پول درآوردن ساده وآسان است
fast cruise
U
ازمایش سریع ناو در بندر
It was raining fast.
U
باران تندی می آمد
fast break
U
ضدحمله
fast break
U
حمله سریع به دروازه
He is fast asleep.
U
خواب خواب است
fast bowler
U
توپ انداز پرتاب سریع
pull a fast one
<idiom>
U
تقلب کردن
fast and loose
U
نااستوار
fast access
U
با دستیابی سریع
hard and fast
U
لازم الاجراء
hard and fast
U
ثابت
fast handed
U
خشک دست
fast handed
U
خسیس
fast-forward
U
جلو زدن فیلم
hard and fast
U
سخت ومحکم
fast talker
<idiom>
U
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
to take fast hold of
U
سفت
acid fast
U
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
hard and fast
U
غیر قابل تغییروانحراف
colour fast
U
دارایرنگثابت
to hold fast
U
نگاهداشتن
to take fast hold of
U
گرفتن
to break ones fast
U
روزه
to break ones fast
U
ناشتایی خوردن
to break ones fast
U
افطارکردن
to break one's fast
U
افطار کردن
stern fast
U
طناب پاشنه قایق
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stand fast
U
متوقف شدن
make fast
U
مهار
fast shuttle
U
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
to break ones fast
U
خوردن
to stand fast
U
محکم ایستادن
to hold fast
U
محکم
to lay fast
U
نگاه داشتن
to live fast
U
خوش گذرانی کردن
to live fast
U
ولخرجی کردن
to make fast
U
بستن
to make fast
U
محکم کردن
to observe a fast
U
روزه گرفتن
to observe a fast
U
روزه داشتن
to sleep fast
U
خواب خوش
to sleep fast
U
رفتن
fast shuttle
U
نقل و انتقال سریع
fast pill
U
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
water fast
U
رنگ نرو
fast forward
U
جلوبر
fast day
U
روز روزه
to stand fast
U
ثابت بودن
fast food
U
تند خوراک تندکار
water fast
U
پارچه شورنرو
water fast
U
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
fast neutron
U
نوترون سریع
fast cruise
U
ازمایش حرکت سریع ناو
fast moving depression
U
کمفشاری تند
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
fast forward key
U
کلیدجلوبرندهسریع
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
fast heart beat
U
تاکی کاردی
[پزشکی]
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
Rumors circulate fast.
U
شایعات سریع در همه جا می پیچد
Making fast progress.
U
سریع ترقی کردن
fast heart beat
U
تندتپشی
[پزشکی]
fast moving depression
U
کمفشاری سریع
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
U
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
fast breeder reactor
U
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
the car goes nice and fast
U
اتوموبیل بد نمیرود
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule
U
قانون خشک و سخت
fast moving stock
U
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast bindŠfast find
U
جای محکم بگذارتازودپیداکنی
fast-forward button
U
دکمهجلوبر
fast moving stock
U
کالایی که به سرعت فروخته میشود
hard and fast rule
<idiom>
U
نتیجه ماندگار
Bad news travels fast .
<proverb>
U
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
fast data entry control
U
کنترلدخولاطاعاتسریع
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
U
سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com