Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to stick to one's word
U
سر قول خود ایستادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
I always stick to my word.
U
من همیشه سر حرفم می ایستم
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word.
U
حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word .
U
قولش قول است
stick-up
U
برجستگی داشتن
to stick up for
U
دفاع کردن از
stick
U
تخته موج سواری شلاق
stick
U
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
U
چوب بازی هاکی
stick
U
چوب بازی
stick
U
گروه پرنده
stick
U
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
U
وقفه
stick
U
تردیدکردن
stick
U
چسباندن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
stick up
<idiom>
U
دزدی مسلحانه
to stick up for
U
پشتی کردن
stick up for
<idiom>
U
کمک کردن ،حمایت کردن
stick-up
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up
U
برجستگی داشتن
stick up
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
to stick something
U
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick-on
U
چسبنده چسبناک
stick (someone) with
<idiom>
U
ترک چیز ناخوشایندی
non-stick
U
ناچسبنده
non-stick
U
تفلون
non-stick
U
نچسب
stick with
<idiom>
U
ماندن با
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
non-stick
U
ته لیز
to stick on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
stick
U
الصاق تاخیر
stick
U
چسبناک
stick to your last
U
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
to stick up
U
مقاومت کردن
stick out
U
جلو امدن
stick around
U
درنگ کردن
stick around
U
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
<idiom>
U
همین دوروبر منتظر ماندن
non-stick
U
ناچسبان
stick out
U
اصرار کردن
stick out
U
پیش امدگی داشتن
stick out
U
متحمل شدن
stick to your last
U
برشته خود بجسبد
he wants the stick
U
چوب میخواهد
stick
U
چماق
stick
U
وضع چسبندگی
stick
U
عصا
stick
U
الصاق کردن چوب
stick
U
سوراخ کردن نصب کردن
stick
U
گیر کردن گیر افتادن
stick
U
فرورفتن
stick
U
چسبیدن
to stick together
U
نسبت بیکدیگروفادار بودن
to stick up
U
گردن فرازی کردن
to stick up
U
تندنوشتن
carrot and stick
<idiom>
U
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick umbrella
U
چتردستهچوبی
stick eraser
U
چوبپاککن
dipper stick
U
کاسه بیل
player's stick
U
چوببازیکنهاکی
shed stick
U
چوبنخ
ingot stick
U
شمشه
hiking stick
U
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
filter stick
U
لوله صافی دار
honing stick
U
سنگ تیغ تیزکنی
quadruped stick
U
عصایچهارپایه
gun stick
U
سنبه تفنگ
green stick
U
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick
U
میل سمبه تفنگ
French stick
U
قرصدراز نازک نان
To stick out ones chest.
U
سینه خود را بیرون دادن
fish stick
U
فیله ماهی سرخ کرده
ortho-stick
U
عصایهدایتگر
job stick
U
دسته بازی
job stick
U
سکان هدایت دسته فرمان
swizzle stick
U
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
to stick like a leech
U
مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat
U
درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard
U
ناگواربودن
size stick
U
الت اندازه گیری پا
size stick
U
قالب اندازه گیری
stick bridge
U
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush
U
قلم مو
stick glove
U
دستکش کلفت دروازه بان
stick plane
U
رنده میله دار
stick plane
U
رنده با تیغه گرد
stick to the point
U
از موضوع خارج نشوید
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
swagger stick
U
چوب دستی کوچک
polo stick
U
چوگان
joss stick
U
چوب جاس
goalkeeper's stick
U
چوبدروازهبند
glue stick
U
چسبپمادی
folding stick
U
چسبدوطرفه
English stick
U
عصایانگلیسی
stick shifts
U
دندهی دستی
stick shift
U
دندهی دستی
stick insects
U
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect
U
حشرهی چوب کبریت مانند
shooting stick
U
صندلی جمعشو و متحرک
shooting stick
U
صندلی عصایی
pogo stick
U
چوب پای فنردار
night stick
U
باتون
night stick
U
چوب باتون
stick check
U
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
swagger stick
U
باتون
broom stick
U
دسته جاروب
stick-in-the-muds
U
بیعرضه
stick-in-the-muds
U
طفره رو
stick-in-the-muds
U
ادم کند
stick-in-the-muds
U
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
U
محافظه کار
stick-ups
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
gear stick
U
دسته دنده اتومبیل
stick shift
U
دسته دنده
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
to stick to one's guns
U
پای کاری محکم ایستادن
walking stick
U
عصا
walking stick
U
چوبدستی
stick-in-the-mud
U
محافظه کار
stick-in-the-mud
U
ادم عقب مانده
yard stick
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
yard stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
yard stick
U
خط کش
[ابزار]
stick in the mud
U
طفره رو
stick in the mud
U
بیعرضه
stick in the mud
U
ادم کند
stick in the mud
U
ادم عقب مانده
stick in the mud
U
محافظه کار
stick-in-the-mud
U
بیعرضه
stick-in-the-mud
U
طفره رو
stick-in-the-mud
U
ادم کند
walking stick
U
حشره راست بال امریکایی
stick out a mile
U
مثل روز روشن بودن
stick-in-the-mud
<idiom>
U
گوشه عزلت برگزیدن
composing stick
U
قالب حروف چینی
stick one's neck out
<idiom>
U
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns
<idiom>
U
روی حرف خود ماندن
high stick
U
بالا بردن غیرمجاز چوب
control stick
U
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
buff stick
U
چوبیکه چرم
To drive all with the same stick .
<proverb>
U
همه را با یک چوب راندن .
stick and ball model
U
الگوی گلوله و میله
folding meter stick
U
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
short end (of the stick)
<idiom>
U
غیر منصفانه
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
batten
[shed stick]
U
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
folding meter stick
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
controlled stick steering
U
دسته دنده خودکار
The stamp doesnt stick.
U
این تمبر نمی چسبد
stick to (a story/the facts)
<idiom>
U
وفادارماندن
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
double meter stick
[American]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
folding meter stick
[American]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
folding metre stick
[British]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
خط کش
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
[American]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
folding metre stick
[British]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
U
سفت وسخت ایستادن
To stick (put,fix)up a notice (poster).
U
اعلان زدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
Dont stick your head out of the car window.
U
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
word for word
<adv.>
U
نکته به نکته
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
in a word
<idiom>
U
به طور خلاصه
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you?
U
ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
keep one's word
<idiom>
U
سرقول خود بودن
a word or two
U
چند تا کلمه
[برای گفتن]
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word for word
<adv.>
U
مو به مو
word for word
<adv.>
U
کلمه به کلمه
take my word for it
U
قول مراسندبدانید
word
U
اطلاع
Could I have a word with you ?
U
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
say the word
<idiom>
U
علامت دادن
last word
<idiom>
U
نظر نهایی
word for word
U
طابق النعل بالنعل
word for word
U
تحت اللفظی
word for word
U
کلمه به کلمه
upon my word
U
به شرافتم قسم
to word up
U
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to keep to one's word
U
درست پیمان بودن
to keep to one's word
U
درپیمان خوداستواربودن
that is not the word for it
U
لغتش این نیست
the last word
U
سخن اخر
the last word
U
ک لام اخر
the last word
U
سخن قطعی
the last word
U
حرف اخر
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you .
U
کارت دارم
to keep to one's word
U
سرقول خودایستادن
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com