English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
report U خبر
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
the report goes U چنین گویند
report U مدرک
report U گواهی
report U صدای شلیک
report U گزارش دادن به
report U گزارش دیدبانی
report U شهرت
report U انتشار
report U صدا
report U گزارش دادن
report U گزارش
report U معرفی کردن خود
report U خبردادن
report U شایعه
report U اطلاع دادن
detailed report U گزارش مشروح
docking report U گزارش تعمیر ناو
docking report U گزارش عملیات تعمیراتی در حوضچه
situation report U گزارش وضعیت
snap report U گزارش فوری یا انی
internal report U گزارش داخلی
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
contact report U گزارش اخذ تماس
departure report U گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
contact report U گزارش تماس با هواپیمای دشمن
of good report U نیک نام
neither report was correct U هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
shelling report U گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
management report U گزارش مدیریت
draft report U گزارش نیمه نهایی
press report U گزارش خبری
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
interim report U گزارش پیشرفت کار
fitness report U تعرفه خدمتی
fitness report U گزارش ارزیابی از نحوه خدمتی
final report U گزارش نهایی
survey report U گزارش بازرسی
technical report U گزارش فنی
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
feeder report U گزارشات بعدی
feeder report U گزارشات تکمیلی
evaluation report U گزارش ارزیابی وضعیت
this report is incredible U این گزارش را نمیتوان باورکرد
flash report U گزارش انی
flash report U گزارش برق اسا
report generator U نرم افزاری که امکان ادغام فایل ازپایگاه داده ها به متن را میدهد
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
i saw the report in the rough U من پیش نویس این گزارش رادیدم
hot report U اطلاعات مهم کسب شده از روی تفسیرعکس هوایی
hot report U گزارش مهم
status report U گزارش وضعیت
subemit a report U گزارش دادن
submit a report U گزارش دادن
viva report U گزارش شفاهی
error report U گزارش خطا
command report U گزارش فرماندهی
critic report U گزارش نتیجه جلسه انتقاد
report generator U گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator U تولیدگزارش
report generator U گزارش زایی گزارش گیری
readiness to report U امادگی برای پاسخ دادن
readiness to report U حاضر جوابی
quarterly report U گزارش سه ماهه
report of survey U گزارش تحقیقات یا بررسیها
report generator U برای تامین گزارش کامل
report file U فایل گزارش
report generator U مولد گزارش
report card U کارنامه
report cards U کارنامه
report generator U گزارش زا
report generation U تولید گزارش
report generation U گهارش زایی
self report inventories U پرسشنامههای خودسنجی
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
progress report U گزارش پیشرفت کار
an incomprehensive report U گزارش کوتاه
annual report U گزارش سالانه
annual report U گزارش سالیانه
report program U برنامه گزارش
report writer U گزارش نویسی
report writer U نویسنده گزارش
schedule report U گزارش زمانبندی شده
school report U گزارش اموزشگاه
periodic report U گزارش دورهای
to draw up a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
to make out a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
to write up a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
action report U گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
to write out a report U به تفصیل نوشتن گزارشی
project technical report U گزارش فنی پروژه
report tothe director U خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
report progarm generator U مولدبرنامه گزارش
report progarm generator U زبان ار- پی- جی
report progarm generator U تولیدبرنامه گزارش
periodic intelligence report U گزارش نوبهای اطلاعاتی
project technical report U گزارش فنی طرح
aircraft accident report U گزارش سانحه هوایی
report program generator U زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد
cargo outturn report U گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
weekly progress report U گزارش هفتگی کار
daily progress report U گزارش روزانه پیشرفت کار
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
practical extraction and report language U زبان برنامه نویسی مفسر
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
duty U حق
off duty <idiom> U دروقت آزاد
off duty U خارج از خدمت
off duty U خارج از نگهبانی
off duty U مرخصی راحتی نگهبانی
on duty U درحین خدمت
be off one's duty U سر خدمت نبودن
on duty U سر خدمت
duty U وفیفه
duty U گماشت
that is beyond my duty U این از وفایف من خارج است
duty U فرض کار
the d. of duty U انجام وفیفه
to be on duty U سرخدمت بودن
the d. of duty U ادای وفیفه
to be on duty U درماموریت بودن
while on duty U حین انجام وفیفه
duty U تکلیف
duty U کار
duty U نگهبان
while on duty U حین خدمت
duty U عوارض گمرکی عوارض
duty U ماموریت
duty U خدمت
duty U ماموریت خدمت نگهبانی
export duty U هزینه صادرات
export duty U حقوق صادرات
to overrun one's duty U از انجام وفیفه شانه خالی کردن
customs duty U تعرفه گمرکی
special duty U کار ویژه
stamp duty U حق تمبر
export duty U تعرفه صادرات
stamp duty U تمبر عوارض تمبر مالیاتی
duty-bound U حینانجام وفیفه
this duty precedes all others U این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
uninterrupted duty U کار بی وقفه
type of duty U نوع کار
treaty duty U حق متعارف گمرکی
transit duty U حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
to p a soldier to duty U سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
temporary duty U شغل موقت
temporary duty U ماموریت موقت
that is your duty and not mine U این وفیفه شماست
To do (perform) ones duty. U تکلیف خود را انجام دادن
staff duty U کار ستادی
staff duty U ماموریت ستادی
sea duty U ماموریت دریایی
sea duty U خدمت دریا
customs duty U حقوق گمرکی
send on duty U مامور کردن
sense of duty U حس وفیفه شناسی
customs duty U عوارض گمرکی
sense of duty <adj.> U وظیفه شناسی
shore duty U ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
shore duty U خدمت ساحل
shrink one's duty U از انجام وظیفه شانه خالی کردن
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
in the line of duty <idiom> U کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار
staff duty U وفیفه ستادی
that is your duty and not mine U نه وفیفه من
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
duty free U معاف ار مالیات
duty free U معاف از عوارض گمرکی
duty free U بخشوده از حقوق گمرکی
duty factor U دوره کار
duty factor U ضریب کار
duty cycle U دوره کار
duty cycle U ضریب کار
duty cycle U چرخه کار
duty call U دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
duty branch U رسته
duty branch U رسته خدمتی
duty free U معاف ازحقوق گمرکی
duty free U فاقد حقوق گمرکی
duty roster U لوحه نگهبانی
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
duty position U محل شغلی
duty position U شغل ارجاعی
duty position U شغل
duty paid U گمرک پرداخته
duty paid U گمرک شده
duty officer U افسرمداومتکار ستاد
duty officer U افسر نگهبان ستاد
duty hands U نگهبانان
duty hands U گروه نگهبانان
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com