Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to keep the ball rolling
U
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
start the ball rolling
<idiom>
U
شروع انجام کار
Other Matches
be rolling in it
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
rolling
U
نورد زدن
rolling
U
هموار
rolling
U
غلتنده
rolling
U
غلتان
rolling
U
نوردیدن
rolling
U
نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling
U
غلطک زنی
rolling
U
صاف
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling instability
U
ناپایداری غلطشی
rolling stone
<idiom>
U
ستاره سهیل
rolling mill
U
کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
log rolling
U
دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
continous rolling
U
نورد دائمی
rolling ladder
U
نردبانچرخدار
head rolling
U
سر چرخش
tube rolling
U
نورد کاری لوله
rolling hitch
U
گره سه خفت
rolling friction
U
اصطکاک غلتشی
rolling reserve
U
امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling reserve
U
اماد ذخیره غلطان
rolling press
U
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling mass
U
توده غلطان
rolling plan
U
برنامه غلتان
rolling moment
U
گشتاور غلطشی
rolling barrage
U
سد غلطان اتش
rolling barrage
U
سد اتش غلطان توپخانه
rolling country
U
زمین پوشیده
rolling plane
U
صفحه غلطشی
rolling pins
U
وردنه
rolling pin
U
وردنه
rolling mill
U
ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling pins
U
تیرک
rolling stock
U
گردونههای ریل دار
rolling mill
U
دستگاه نورد
to be rolling in money
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
rolling stock
U
ترنهای روی خط اهن
rolling pin
U
تیرک
plate rolling mill
U
نوردکاری صفحه
tire rolling mill
U
دستگاه نورد لاستیک
cold rolling mill
U
دستگاه نورد سرد
corrugated rolling mill
U
دستگاه نورد ورق موجدار
reciprocating rolling process
U
فرایند نوردکاری رفت و امدی
wire rolling mill
U
دستگاه نورد سیم
loop mill rolling
U
نوردکاری حلقوی
beam rolling mill
U
نورد کاری تیر
hot rolling mill
U
نوردکاری داغ
four high rolling stand
U
مقام چهار غلطکی
four high rolling stand
U
خان چهار غلطکی
unbalanced rolling masses
U
بارهای غلطان نامتعادل
reversed rolling moment
U
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
rolling mill engineer
U
نوردکار
rolling mill engineer
U
مهندس نوردکاری
armor plate rolling mill
U
دستگاه نورد ورق زرهی
rolling stock cleaning yard
U
میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
double two high rolling mill
U
دستگاه نورد مضاعف دوبل
have a ball
<idiom>
U
روزگارخوش داشتن
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
have something on the ball
<idiom>
U
باهوش ،زرنگ
ball
U
توپ دور از دسترس توپزن
ball
U
توپ
on the ball
<idiom>
U
باهوش
ball
U
ساچمه
ball
U
ساچمه توپ
four ball
U
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball
U
نخ راگلوله کنید
ball
U
توپ بازی مجلس رقص
ball
U
گوی
ball
U
رقص
no ball
U
اصطلاحیدرورزشچوگان
ball
U
ایام خوش
ball
U
گلوله کردن
ball
U
گرهک
ball
U
بیضه
ball
U
گلوله توپ
to a. the ball
U
توپ رانشان دادن
ball
U
بال
[رقص]
ball
U
گلوله
ball
U
کانون
[کاموا]
ball
U
بقچه
[کاموا ]
three ball
U
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
ball
U
مجلس رقص
to a. the ball
U
توشدن
to a. the ball
U
اماده انداختن
to play ball
U
توپ بازی کردن
ball game
U
هماورد
track ball
U
گوی نشان
track ball
U
گوی پیگردی گوی شیار
ball game
U
مسابقه
ball game
U
گوبازی
volley ball
U
والیبال
wash ball
U
صابون دستشویی
ball game
U
ورزش یا بازی با توپ
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
to open the ball
U
اول رقصیدن
to muff a ball
U
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
straight ball
U
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
to block a ball
U
نگهداشتن توپ در بازی
square ball
U
پاس عرضی
spot ball
U
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball
U
کلوچه سخت ترش مزه
snow ball
U
با گلوله برف زدن
squat under the ball
U
توپگیری با شیرجه
snow ball
U
گلوله برف
small ball
U
پرتاب بی حالت
sit on the ball
U
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
U
بازی محافظه کارانه
to kick a ball
U
توپ زدن
to open the ball
U
پیش قدم شدن
shadow ball
U
تمرین گوی اندازی
to kick a ball
U
توپی را
to kick a ball
U
زدن
running with the ball
U
با توپ دویدن
ball game
U
شرایط وضعیت
long ball
U
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
high ball
U
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
U
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game.
U
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game
<idiom>
U
یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower
U
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
That's the way the ball bounces.
<idiom>
U
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
ball pens
U
روان نویس ها
to stay on the ball
<idiom>
U
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
short ball
U
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball
U
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away
U
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
to give the ball away
U
توپ را
[از دست]
دادن
to let the ball do the work
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to keep the ball moving
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to pass the ball to somebody
U
توپ را به کسی پاس دادن
ball pens
U
خودکار ها
ball pen
U
روان نویس
[نوشت افزار]
cork ball
U
توپچوبپنبهای
brown ball
U
توپقهوهای
bowling ball
U
توپبولینگ
blue ball
U
توپآبی
black ball
U
توپسیاه
ball winder
U
نخپیچ
ball stand
U
محلتوقفتوپ
ball peen
U
توپکنوکچکش
ball of clay
U
توپبرایساختسفال
ball assembly
U
توپمجمع
beach ball
U
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball games
U
شرایط وضعیت
ball games
U
هماورد
ball games
U
مسابقه
ball games
U
گوبازی
cricket ball
U
توپبازیگریکت
green ball
U
توپسبز
ball pen
U
خودکار
[نوشت افزار]
play ball with someone
<idiom>
U
شرکت منصفانه
keep one's eye on the ball
<idiom>
U
carry the ball
<idiom>
U
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
She is a ball of fire.
U
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball
U
توپتنیس
squash ball
U
توپاسکوآش
rugby ball
U
توپلاستیکی
red ball
U
توپقرمز
pink ball
U
توپصورتی
lead ball
U
کلاهکتوپی
ivory ball
U
توپعاجی
hockey ball
U
توپهاکی
ball games
U
ورزش یا بازی با توپ
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
basket ball
U
یکجورتوپ بازی
banana ball
U
برش بیش از حد گوی
ball test
U
ازمون ساچمهای
ball return
U
بازگشت گوی بولینگ
ball printer
U
چاپگر توپی
ball printer
U
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball park
U
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
U
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
U
تخم چشم
ball mill
U
اسیاب ساچمهای
ball mill
U
سنگ شکن گلولهای
ball joint
U
سیبک
ball joint
U
توپی اتصال
ball bearings
U
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
belovedby ball
U
محبوب همه
earth ball
U
دنبلان
ball player
U
بازیگر با توپ
drop ball
U
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball
U
دراپ بال
dead ball
U
توپ خارج ازبازی
dead ball
U
توپ مرده
darning ball
U
زیر رفویی
cue ball
U
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball
U
شیرینی چس فیل
canon ball
U
گلوله توپ
called ball
U
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
crystal ball
U
انتن رادار
break ball
U
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball
U
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
ball joint
U
توپی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com