Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to burn blue
U
شعله یا نور ابی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to burn up
U
سوزاندن و از میان بردن
burn in
U
فرایندازمایش مدارها و مولفههای الکتریکی از طریق قراردادن انها در دمای زیاد یک کوره
to burn
U
ته گرفتن
[غذا]
to burn out
U
خاموش شدن
burn off
U
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
burn out
U
تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
burn out
U
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
burn up
<idiom>
U
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
burn in
U
ازمایش روشن
to burn out
U
سوختن
to burn into
U
نشان گودگذاشتن
to burn into
U
خوب داغ کردن
burn in
U
سوختن
burn in
U
حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
burn in
U
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
burn in
U
نوشتن داده در یک قطعه PROM
burn down
<idiom>
U
کاملا سوختن (معمولابرای ساختمان استفاده میشود)
to burn away
U
سوختن و تمام شدن
burn
U
سوزاندن
burn
U
برنامه نویسی PROM با داده
burn
U
اتش زدن
burn
U
سوختن مشتعل شدن
burn
U
امتیاز گرفتن از حریف
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
burn
U
سوزش موادمنفجره
burn
U
دراتش شهوت سوختن
burn
U
اثر سوختگی
burn
U
سوختن
burn
U
کسب امتیاز برداشتن غیرمجاز سنگ یا مانع دیگر از مسیر
to burn down ar low
U
اهسته ترسوختن
slash and burn
U
بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی
slash and burn
U
ببرو بسوز
to burn the midnighoil
U
شب نشینی کردن
to burn the food
U
بگذارند غذا ته بگیرد
to burn rubber
U
بوکس و باد کردن چرخ
to burn ones fingers
U
ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
second degree burn
U
سوختگی درجه دوم
to burn down or low
U
اهسته ترسوختن
my ears burn
U
گویی کسی از من سخن می گوید
burn notice
U
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
ion burn
U
یون سوخت
sun burn
U
افتاب زدگی
burn one's bridges behind one
<idiom>
U
پلهای پشت سرش راخراب کردن
dark burn
U
خستگی
flash burn
U
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
burn variation
U
واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
to burn a hole
U
سوزاندن
burn through range
U
مسافتی که رادار در ان میتواند هدفها را کشف کند
to burn a hole
U
سوراخ کردن
have money to burn
<idiom>
U
بی پروا خرج کردن
sun burn
U
سوختگی ازافتاب
have money to burn
<idiom>
U
پول از پارو بالا رفتن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to burn the midnight oil
دود چراغ خوردن
to burn the midnight oil
در شب ریاضت کشیدن
to burn the midnight oil
شب نشینی کردن
burn the candle at both ends
<idiom>
U
یکسره کارمیکند
burn the midnight oil
<idiom>
U
[زحمت زیاد کشیدن]
burn the midnight oil
<idiom>
تا دیر وقت درس خواندن
Be careful not to burn the meat .
U
مواظب باش گوشت رانسوزانی
burn a hole in one's pocket
<idiom>
U
پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
It is not a pottage so hot as to burn the mouth .
<proverb>
U
آش دهن سوزى نسیت .
Wet and dry burn togrther .
<proverb>
U
تر و خشک با هم مى سوزد .
to look blue
U
افسرده یابوربنظرامدن
the blue
U
دریا
ox blue
U
ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue
U
اسمان
blue
U
اسمان نیلگون
blue
آبی
out of the blue
<idiom>
U
غیرمتقربه
out of the blue
U
غیر منتظره
blue
U
نیلی
blue
U
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
U
اسمان
go off into the blue
U
ناپدید شدن
go off into the blue
U
آب شد و به زمین رفت
blue ball
U
توپآبی
thumb blue
U
نیل گلولهای یاقالبی
thymol blue
U
ابی تیمول
blue chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue
[joke]
<adj.>
U
زمخت
[جوک]
prussian blue
U
نیل فرنگی
prussian blue
U
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue
U
ابی پروس
slate blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
teal blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue
U
اسمانی
blue
[joke]
<adj.>
U
خشن
[جوک]
sky blue
U
نیلگونی
sky blue
U
رنگ ابی اسمان
steel blue
U
رنگ ابی فولادی
powder blue
U
گردلاجوردفرنگی
a bolt from the blue
U
مثل عجل معلق
blue cap
U
صدفکبود
blue beam
U
اشعهآبیکلاهکآبی
true-blue
U
هوادار دو آتشه
true-blue
U
پیرو متعصب
to by blue muder
U
فریاد کردن
to by blue muder
U
دادزدن
blue laws
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
U
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
U
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue mussel
U
صدفدوکفهایآبی
blue tit
U
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue-black
U
آبیپررنگ
a bolt from the blue
U
از غیب
once in the blue moon
U
خیلی بندرت
once in a blue moon
<idiom>
U
به ندرت
blue in the face
<idiom>
U
آرام گرفتن
She comes here once in a blue moon .
U
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
It tends to be blue . It is bluish.
U
بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
U
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
U
آبیکمرنگ
electric-blue
U
آبیروشن
blue law
U
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
powder blue
U
نیل رخت شویی
blue-blooded
U
نجیب زاده
blue devil
U
دیو
blue eyed
U
زاغ
blue eyed
U
ابی چشم
blue flag
U
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces
U
نیروهای خودی
blue forces
U
نیروهای ابی
big blue
U
نام غیر رسمی IBM
blue jacket
U
سرباز نیروی دریائی
blue jay
U
زاغ کبود
blue key
U
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line
U
خط دفاعی هاکی
blue liner
U
مدافع
blue moon
U
زمان دراز
blue moon
U
مدت طولانی
blue mud
U
گل کبود
blue fox
U
سگ روباه
alkali blue
U
ابی قلیا
blue devil
U
ال
blue devil
U
افسردگی
blue bell
U
گزارش جنایت
blue bell
U
گزارش بدرفتاری
blue blood
U
عضو طبقه اشراف
blue blood
U
نجیب زاده اشراف زاده
blue book
U
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book
U
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
U
کتاب ابی
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue book
U
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle
U
شکستگی ابی
blue brittleness
U
شکنندگی ابی رنگ
blue bark
U
گزارش حرکت
blue baby
U
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
U
بازپخت ابی رنگ
big blue
U
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue commander
U
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
big blue
U
IB
acid blue
U
ابی اسیدی
blue gun
U
لوله پرتاب ابی
blue blooded
U
نجیب زاده
indigo blue
U
ابی ایندیگو
blue-chip
U
سهام مرغوب
intense blue
U
ابی سیر
king's blue
U
رنگ ابی متوسط
light blue
U
کبود
methyl blue
U
ابی متیل
milori blue
U
ابی میلوری
navy blue
U
کبود
navy blue
U
ابی سیر
once in a blue moon
U
گاه گاهی
oxford blue
U
ابی سیر مایل به ارغوانی
blue-chip
U
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip
U
سهام مرغوب
paris blue
U
یکجور نیل فرنگی
paris blue
U
جوهرابی روشن
peacock blue
U
رنگ ابی مایل بسبز
black and blue
U
کبود و سیاه
blue water
U
دریای ازاد
royal blue
U
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue print
U
رسم فنی
blue print
U
زمینه ابی
blue print
U
فون ابی
blue print
U
تون پلات ابی
blue-collar
U
کارگری
blue shift
U
جابجایی به سوی ابی
blue vitriol
U
کات کبود
blue collar
U
کارگری
blue jeans
U
شلوار کار ابی رنگ
blue jeans
U
شلوارکاوبوی
dark blue
سرمه ای
peacock blue
U
رنگ ابی طاووسی
dark blue
U
ابی سیر
cobalt blue
U
لاجورد
bromthymol blue
U
ابی برم تیمول
bright blue
U
لاجوردی
white with blue stripes
U
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
She talked tI'll she was blue in the face .
U
آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
green with a blue tint
U
سبز مایل به ابی
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue ribbon program
U
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
his coat was in blue velvet
U
نیمتنه اش
his coat was in blue velvet
U
مخمل ابی بود
the greenish hue of blue
U
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
blue yellow blindness
U
رنگ کوری ابی- زرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com