English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time slice U قطعه زمان
time slice U برش زمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slice U انحراف توپ
slice U تیغه گوشت بری قاش کردن
slice U قاچ کردن
slice U بریدن
slice U ضریب محاسبات لجستیکی ضریب نیازمندیهای لجستیکی
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر
slice U بخشی از چیزی
slice U سهم قسمت
slice U گوه
slice U باریک
slice U تکه باریکه
slice U قاچ
slice U قاش
slice U برش
fish slice U ابزاریدرآشپزخانهبرایسرخکردنماهی
division slice U یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
division slice U استعداد لشگری
master slice U شاه قاچ
slice bar U میله یا سیخ ذغال بهم زنی
to slice the air U هواراشکافتن وازان گذشتن
bit slice processor U روش معماری ریزپردازنده ها
bit slice processor U پردازشگر قطعه بیتی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
once upon a time U روزگاری
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
one at a time U یکی یکی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
for the time being <idiom> U برای مدتی
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
off time U مرخصی
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
old time U قدیمی
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
off time U وقت ازاد
once upon a time U یکی بودیکی نبود
at another time U در زمان دیگری
at the same time U در ان واحد
time in U ادامه بازی پس از توقف
It's time U وقتش رسیده که
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
against time U رکوردگیری
against time U تایم گیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out U مهلت
time out U تایم
time out U ایست
at the same time U در عین حال
time is up U وقت گذشت
out of time U بیموقع
out of time U بیگاه
There is yet time. U هنوز وقت هست.
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at the same time U ضمنا"
take your time U عجله نکن
out of time U بیجا
time will tell U در آینده معلوم می شود
on time <idiom> U سرساعت
behind time U بی موقع
behind time U دیر
time out U وقفه فاصله
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
in time U بموقع
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
what time is it? U چه ساعتی است
what is the time? U چه ساعتی است
what is the time? U وقت چیست
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
all-time U بالا یا پایینترین حد
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d U هوشیاربودن
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
in no time U خیلی زود
in time U بجا
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
two time U دو حرکت ساده
just in time U درست بموقع
i time U time Instruction
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d U اگاه بودن
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
for the time being U عجالت
one-time U پیشین
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
Our time is up . U وقت تمام است
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> U زودتراز اینها
down time U مرگ
one-time U قبلی
one-time U سابق
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
four-four time U چهارهچهارم
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
many a time U چندین بار
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
many a time U بارها
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
all the time <idiom> U به طور مکرر
time out U ساعت غیبت کارگر
time U عهد
time U تایم
time U فرصت
time U روزگار
time U فرصت موقع
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U مدت
time U وقت معین کردن
time U متقارن ساختن
time and again U بکرات
there is a time for everything U دارد
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U وقت قرار دادن برای
specified time U وقت معین
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U ثیر قرار میدهد
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time U TIفرمان E
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
some time or other U یک روزی
some time or other U یک وقتی
some time U مدتی
some time U یک وقتی
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
at any time <adv.> U همیشه
time U ایام
time U زمانه
time [s] <adv.> U بار
any time <adv.> U درهمه اوقات
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time U هنگام
time U فرصت مجال
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
time U زمان
time and again U چندین بار
time U وقت
time [s] <adv.> U دفعه
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
any time <adv.> U هر بار
any time <adv.> U همیشه
at any time <adv.> U هر بار
at any time <adv.> U درهمه اوقات
time U مدروز
time U گاه
slack time U زمان سکون
time log U جدول زمان
time sense U حس زمانی
to take time by the forelock U را ازدست ندادن
time saver U گاه اندوز
to serve time U در زندان بسربردن
to sleep away one's time U بخواب گذراندن
time schedule U برنامه زمانی
time saver U صرفه جویی کننده در وقت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com