English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the parting in the middle U فرق وسط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parting U جدائی
parting U تفکیک
parting U جداسازنده
parting U جداشونده
parting U جداشونده جداسازنده
parting U تقسیم تجزیه
parting U عزیمت
the parting on the right U فرق سر به راست
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting injuncyions U دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
gold parting U تصفیه طلا
Left parting U جداشونده چپ
parting of metals U تجزیه فلزات
parting of the ways U جای جدا شدن چندراه
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
parting of two roads U سه راه
the parting on the left U فرق سر به چپ
parting [British E] U فرق سر [مدل مو]
die parting line U درز حدیده
middle course U میانه روی
middle name U نام وسطی-اسموسطین
middle U میانه میدان
middle U منطقه میانی زمین
middle U میانی وسطی
middle U وسط
middle U میان
of middle a U میان سال
middle U مرکز
middle succession U توالی وسطی
the middle finger U انگشت میانه
up to the middle in water U تا کمر در اب
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle weight U میان وزن
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle watch U نگهبانی نیمه شب
middle succession U توالی میانین
middle sized U دارای اندازه متوسط
middle sized U میان اندازه
middle weight U میانه
Middle East U خاورمیانه
Middle West U باختر میانه
middle layer U قشر میانی
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
piggy in the middle U بازیخرسوسط
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
middle torus U گچبریمیانی
middle toe U انگشتمیانی
middle sole U لژمیانی
middle piece U قطعهمیانی
middle panel U قابچوبیمیانی
middle lobe U نرمهششمیانی
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
middle leg U پایمیانی
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle covert U پرهایمیانی
middle-of-the-road U بیطرف
middle-of-the-road U میانه رو
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle schools U دبیرستان
Middle Ages U قرون وسطی
middle aisle U شبستان
middle aisle U صحن
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle deck U پل میانی
middle ear U گوش میانی
middle school U دبیرستان
middle age U میان سال
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle aged U میان سال
middle class U طبقه متوسط
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes U طبقه متوسط
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear U گوش وسط
middle price U قیمت متوسط
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle latitude U منطقه معتدله
middle-aged U میان سال
middle plane U صفحه میانتار
middle part U میان
middle part U قسمت میانی
middle price U قیمت حد وسط
middle game U وسط بازی
middle fraction U پاره میانی
middle finger U انگشت میان
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle finger U وسطی
middle fraction U جزء میانی
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
middle level management U مدیریت سطح متوسط
middle-class person U عضو طبقه متوسط
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
middle lintel in window U کمرکش پنجره
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
mullion=middle post U وادار
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
middle leg (outer surface) U پایمیانی
middle rial of door frame U قیدچه
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com