Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the active powers of the mind
U
قوای عامله متحر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
powers
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
powers
U
دولت
powers
U
اقتدار و اختیار
powers
U
راندن
powers
U
قوه
powers
U
انرژی
powers
U
توانایی
powers
U
شدت
powers
U
توان
powers
U
دستگاه برقی
powers
U
برقی
powers
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powers
U
قدرت نیرو
powers
U
توان از دست رفته
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
U
خاموش کردن یک وسیله
powers
U
تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers
U
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
the three powers
U
قوای ثلاثه
powers
U
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
powers
U
بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
powers
U
مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
powers
U
منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
powers
U
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers
U
حذف توان کامپیوتر
powers
U
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers
U
قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers
U
نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
powers
U
خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
the powers
U
دولتهای بزرگ
powers
U
نیرو
powers
U
نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
powers
U
قوه یا توان
powers
U
زور
powers
U
قدرت
powers
U
برتری
powers
U
توان نیرو
powers
U
برق
powers
U
توان برقی
powers
U
زور بکاربردن
powers
U
قدرت دیدذره بین
powers
U
اقتدار سلطه نیروی برق
To have full powers.
U
اختیارات کامل داشتن
mechanical powers
U
گوه
monrovia powers
U
قدرتهای مونروویا
give powers
U
به کسی وکالت دادن
monrovia powers
U
اتحادیهای سست بنیان متشکل از 91کشور افریقایی که اولین باردر سال 1691 طی کنفرانسی که نمایندگان این کشورها درمونروویا واقع در لیبریاتشکیل داده بودند وجود پیداکرد
o merciful powers
U
ای خدایان بخشنده
the belligernt powers
U
دول متحارب
the belligernt powers
U
دولتهای درحال جنگ
full powers
U
اختیارات تام
mechanical powers
U
غرغره چرخ
mechanical powers
U
نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
division of powers
U
تفکیک قوا
hostile powers
U
دول متخاصم
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
mandatory powers
U
اختیارات دولت قیم
civil nuclear powers
U
کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
civil nuclear powers
U
کشوردارای قدرت اتمی
the bill defined his powers
U
حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
principle of separation of powers
U
اصل تفکیک قوا
exchange of full powers
U
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
give soneone powers
U
به کسی وکالت دادن
self active
U
فاعل در نفس خود
active
U
ساعی
active
U
فعال
active
U
کنش گر
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
active
حاضر بخدمت
active
U
دایر
active
U
تنزل بردار
active
U
یکان کادر
active
U
موثر
active
U
کارگر
active
U
پرتحرک
active
U
فایلی که روی آن کار انجام میشود
active
U
اکتیو
active
U
اژیر کنشی کاریک
active
U
دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active
U
اطلاعات را رد و بدل میکند
active
U
کاری
active
U
نظامی کادر
active
U
باربح
active
U
معلوم
active
U
متعدی مولد
active
U
کنش ور
active
U
فعال کنشی
active
U
عامل
active
U
هدف فعال خط مشی فعال
active sonar
U
رادار دریایی فعال
active plate
U
صفحه موثر
active power
U
توان موثر
active program
U
برنامه فعال
active program
U
برنامه دائر
active rope
U
طناب اصلی کوهنوردی
active site
U
محل فعال
active sonar
U
سونار فعال
active site
U
موضع فعال
active sodomy
U
بچه بازی
active sodomy
U
لواطه
active sodomy
U
لواط
active material
U
ماده موثر
active index
U
ایندکس فعال
active list
U
فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active material
U
مواد عامل
active lines
U
خطهای فعال
active installation
U
قسمت فعال
active mine
U
مین فعال
active installation
U
تاسیسات فعال
active material
U
موادی که خاصیت تجزیه دارند
active mine
U
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active index
U
شاخص فعال
active officer
U
افسر کادر
active officer
U
افسر کادر ثابت
active sonar
U
ردیاب فعال
active status
U
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status
U
خط مشی فعال توپخانه
active force
U
نیروی فعال
pro-active
U
گرایش به ایجاد وقایع
politically active
U
از لحاظ سیاسی پرتحرک
optically active
U
فعال نوری
radio active
U
رادیواکتیو
radio active
U
دارای تشعشع اتمی
the active voice
U
معلوم
the active voice
U
فعل معلوم
active tracking
U
مولدردیاب
verb active
U
فعل معلوم
an active volcano
U
اتشفشان در حال کار یاروشن
active stock
U
موجودی فعال
active stock
U
موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد
active therapy
U
درمان فعال
active vocabulary
U
واژگان فعال
active window
U
پنجره فعال
active zone of well
U
حوزه فعال چاه
active zone of well
U
حوزهای که چاه را تغذیه میکند
an active man
U
مرد کاری
an active man
U
مرد ساعی
an active remedy
U
چاره موثر
an active remedy
U
درمان کاری
verb active
U
فعل متعدی
active a ccount
U
حساب متحرک یا جاری
active carbon
U
کربن فعال
active balance
U
مانده فعال
active cell
U
سلول فعال
active cell
U
سل فعال
active cell
U
خانه کاری
active center
U
مرکز فعال
active centers
U
مراکز فعال
active component
U
مولفه موثر
active conductor
U
سیم برق دار
active current
U
شدت موثر
active database
U
پایگاه دادههای فعال
active capacity
U
گنجایش مفید
active balance
U
مانده مثبت
active balance
U
موازنه مثبت
active absorption
U
جذب فعال
active service
U
خدمت کادرثابت
active service
U
خدمت زیر پرچم
active aircraft
U
هواپیمای فعال
active aircraft
U
هواپیمای درگیر در رزم
active algolagnia
U
ازارگری جنسی
active analysis
U
تحلیل فعال
active area
U
ناحیه فعال
active army
U
ارتش کادر
active army
U
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance
U
اجتناب فعال
active defense
U
پدافند عامل
active defense
U
دفاع عامل
active device
U
دستگاه فعال
active element
U
عنصر عامل
active file
U
پرونده فعال
active element
U
عنصر عمل کننده
active emf
U
نیروی برق رانی موثر
active element
U
مولفه موثر
active file
U
فایل فعال
active element
U
عنصر کنشی
active element
U
عنصر فعال
active hydrogen
U
هیدروژن فعال
active device
U
دستگاه کنشی
active duty
U
خدمت کادر ثابت
active duty
U
ارتش کادر
an active debt
U
بدهی با ربح
active storage
U
گنجایش مفید
active acoustic torpedo
U
اژدر صوتی عامل
active federal service
U
خدمت کادر
active federal service
U
قسمت کادر
active homing guidance
U
هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
active air defense
U
پدافند عامل هوایی
active labor force
U
نیروی کار فعال
surface active agents
U
مواد فعال در سطح
active fiscal policy
U
سیاست مالی فعال
active fiscal policy
U
منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active duty for training
U
اموزش زیر پرچم
active earth pressure
U
فشار عامل خاک
active participial abjective
U
صفت اسم فاعلی
active earth pressure
U
رانش محرک خاک
active earth pressure
U
رانش موثر خاک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com