Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
target round
U
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target
U
نقطه برداشت یا قرائت
target
U
سپر
target
U
اماج
on target
U
بالای اماج زمان روی هدف
target
U
هدف مشخص
target
U
تیر نشانه
target
U
هدف گیری کردن
target
U
نشان
target
U
هدف
target
U
تخته هدف
target
U
سیبل
on target
U
روی هدف
target
U
هدفی که می خواهید به آن برسید
target
U
مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target
U
کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target
U
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target
U
پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target
U
زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target
U
حد و مرز
target
U
سینه حریف
target
U
گل
target
U
نشانگاه
known target
U
هدف شناخته شده یا مشخص
target
U
دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target
U
برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
known target
U
هدف معلوم
target
U
هدف فرود هدف شمشیرباز
target price
U
قیمت مورد نظر
target materials
U
مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target of opportunity
U
هدف ناگهانی
target discrimination
U
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
target designation
U
روش انتخاب هدف
target overlay
U
کالک اماج
target overlay
U
کالک هدفها
target price
U
قیمت موردنظر
target description
U
شرح مشخصات هدف
target pattern
U
شکل قرار گرفتن هدف
target of opportunity
U
هدف انی
target description
U
شرح هدف
target pattern
U
شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target point
U
تیر نوک تیز
target designation
U
سیستن انتخاب هدف
target disk
U
دیسک مقصود
target market
U
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target echo
U
علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
lost target
U
تیر خطا
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target dossiers
U
پرونده هدفها
target diving
U
شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
linear target
U
هدفهای خطی
target grid
U
شبکه هدف
target grid
U
مختصات هدف
target indications
U
عناصر هدف
target indications
U
اطلاعات مربوط به هدف
target language
U
زبان هدف
target language
U
زبان مقصود
target list
U
لیست هدفها
off target hit
U
ضربه بی ارزش شمشیرباز
linear target
U
هدفهای درخط
target list
U
لیست اماجها
target folders
U
پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
opportunity target
U
هدف ناگهانی
target audience
U
گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target audience
U
جماعت هدف تبلیغات
target indicator
U
شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target arrow
U
تیر مخصوص تیراندازی
target array
U
نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
target array
U
نیمرخ هدف
target archery
U
مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target aquisition
U
سیستم تجسس هدف
target aquisition
U
سیستم هدف یابی
target angle
U
زاویه هدف
target allocation
U
سهمیه بندی هدف
target allocation
U
واگذاری هدف
strategic target
U
هدف مهم نظامی
sleeve target
U
هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
silhouette target
U
سایه هدف
silhouette target
U
هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target
U
ادمک
target audience
U
افراد مورد نظر
target behavior
U
رفتار اماج
target bow
U
کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
opportunity target
U
هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
target description
U
خصوصیات هدف
pinpoint target
U
هدف نقطهای
pinpoint target
U
هدف دقیق تعیین شده
planned target
U
هدف طرح ریزی شده
target area
U
منطقه هدف
planned target
U
اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target
U
هدف کوچک
point target
U
اماج نقطهای
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target computer
U
کامپیوتر هدف
target chart
U
نقشه هدفهای بمباران هوایی
record as target
U
اماج را ثبت کنید
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
record as target
U
ثبت اماج
target captain
U
عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target cap
U
گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
scheduled target
U
اماج طبق برنامه
target profit
U
سود مورد نظر
target-oriented
<adj.>
U
هدف گرا
time on target
U
زره
area target
U
هدف منطقهای
area target
U
اماج منطقهای
auxiliary target
U
هدف کمکی
auxiliary target
U
نقطه کمکی
time on target
U
اتش زمان روی هدف
time on target
U
زمان روی هدف
thermal target
U
هوای گرم بالارونده برای بالون
target system
U
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
time over target
U
زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
triplane target
U
هدف کش زیرابی
transient target
U
هدف متحرک
target-oriented
<adj.>
U
مقصد گرا
target-oriented
<adj.>
U
هدف دار
soft target
U
هدفبدوندفاع
target areas
U
ناحیههدف
transient target
U
هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
To hit the target.
U
بهدف خوردن
target system
U
سیستم هدفها
target selector
U
دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
fresh target
U
هدف جدید
target range
U
مسافت هدف میدان تیر مشقی
phantom target
U
جعبه بازاوا
target range
U
برد هدف
target programm
U
برنامه هدف
target program
U
برنامه هدف
target program
U
برنامه مقصود
fleeting target
U
هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
target profit
U
سود مطلوب
disappearing target
U
هدف غایب شونده هدف ناپایدار
disappearing target
U
هدف ناپدید شونده
target rifle
U
تفنگ مشقی
crossing target
U
هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target
U
هدف متحرک
target routine
U
روال هدف
demolition target
U
هدف تخریب
crossing target
U
هدفهای متحرک عرضی
target rifle
U
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
demolition target
U
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
target approach point
U
اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
target detection radar
U
رادارحمایتکنندههدف
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
The aim
[target]
is 5 Euros.
U
هدف
[کسب]
۵ ایرو است.
gun target line
U
خط توپ هدف
target information center
U
مرکز اطلاعات هدف
target information center
U
مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
aerial target aquisition
U
هدف یابی هوایی
air target chart
U
نقشه هدفهای هوایی
air target chart
U
نمودارهدفهای هوایی
air target mosaic
U
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
His plan miscarried . He missed the target
U
تیرش بخطا رفت
air target material program
U
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
round off
U
گرد کردن
round-up
U
ورود ناگهانی پلیس
round on
U
جمع اوری کردن
round on
U
گرد کردن
round out
U
دور زدن
round out
U
گرد کردن
round out
U
دورزدن هواپیما برای نشستن
round up
U
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up
U
گرد کردن افزایشی
ro round off
U
کاو کردن محدب کردن
round off
U
گرد کردن برشی
round-up
U
حمله ناگهانی پلیس
to look round
U
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to go round
U
دیدنیهای غیر رسمی کردن
to go round
U
دورزدن
to go round
U
برای همه کفایت کردن
to go round
U
به همه رسیدن
to get round
U
باحیله پیشدستی کردن بر
to get round
U
ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round
U
گشت زدن
to round on any one
U
از کسی چغلی کردن
to round on any one
U
چغلی کسیرا کردن
to round up
U
گرد کردن
to come round
[around]
<idiom>
U
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
get round
U
طفره رفتن
get round
U
از زیر
[کاری]
در رفتن
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
to come round
U
سرزدن
to round up
U
جمع اوری کردن
to round up
U
تبعیدکردن
to round up
U
گلوله کردن
to be round with any one
U
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
ro round off
U
گرد کردن
ro round off
U
صاف کردن
ro round off
U
ازتیزی دراوردن
round about
U
دور سر گرداندن مطلب
round and round
U
دور تا دور
round and round
U
گرداگرد
round and round
U
از هرسو
round and round
U
ازهر طرف
round
U
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
U
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
U
مشابه 8759
round about
U
پر پیچ و خم
round
U
عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round
U
مدور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com