Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
swing from one's heels
U
ضربههای قدرتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heels
U
کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels
U
پاشنه
heels
U
پشت سم
heels
U
پاهای عقب
heels
U
ته پاشنه کف
heels
U
کج شدن یک ور شدن
heels
U
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heels
U
مهمیز
heels
U
درپاشنه قرارگرفتن
heels
U
کجی ناو پاشنه ناو
heels
U
زاویه میل ناو
heels
U
پاشنه در
heels
U
پاشنه سد
heels
U
توپ را با پاشنه پا رد کردن
heels
U
قسمت عقبی بدنه قایق
heels
U
قسمت عقبی سر چوب گلف
heels
U
پس مانده
heels
U
چرخیدن
heels
U
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
to take to ones heels
U
گریختن
to take to ones heels
U
در رفتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
to take to ones heels
U
پاشنه راورکشیدن
heels over head
U
وارونه
to kick ones heels
U
چشم براه ایستادن
to fling up the heels
U
جفتک انداختن
high heels
U
کفشپاشنهبلند
to fling up the heels
U
لگدانداختن
head over heels
<idiom>
U
منتهای درجه
head over heels
<idiom>
U
کاملا ،عمیقا
to lay by the heels
U
در بند نهادن بزمین زدن
to lay by the heels
U
بر انداختن
to lay up any ones heels
U
کسی رابزمین زدن یاکشتن
head over heels
U
نا امیدانه عمیقا
head over heels
U
پشت ورو
head over heels
U
وارونه
lay by the heels
U
تعقیب کردن
lay by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
to lay by the heels
U
باز داشتن
heels over head
U
معلق
cool one's heels
<idiom>
U
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
to kick one's heels
U
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
Achilles heels
U
نقطهء ضعف
Achilles heels
U
نقطهء جراحت پذیر
Achilles heels
U
نقطهء زخم پذیر
swing
U
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing
U
جنبش
swing
U
نوسان
swing
U
چرخ دادن چرخ تاب
let it have its swing
U
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing
U
هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swing
U
جنبانیدن
swing
U
تاب دادن
swing
U
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
U
پیچیدن موازی اسکیها
swing
U
قطردوران قطر گردش
swing
U
اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing up
U
بدن راازمیله بالاکشیدن
swing up
U
درحال تاب خوردن
swing saw
U
اره کانهای نوسان دار
swing
U
اونگان شدن یا کردن
swing
U
تاب خوردن
swing
U
چرخیدن
swing
U
تاب نوسان
swing
U
نوسان کردن
swing
U
اهتزاز
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
to turn orclap by the heels
U
درزندان افکندن
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
drag one's feet/heels
<idiom>
U
آهسته کار کردن
to swing the lead
U
خود را به ناخوشی زدن
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
swing voter
U
فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
forward swing
U
تاباولیه
voltage swing
U
نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
to make somebody swing
U
بدار آویختن کسی
[اصطلاح روزمره]
upward swing
U
نوسان به سمت بالا
to swing the lead
U
اززیر کار در رفتن
to make somebody swing
U
کسی را دار زدن
[اصطلاح روزمره]
swing door
U
در گردان
hip swing
U
چرخ جلو روی پارالل
giant swing
U
افتاب یا مهتاب
giant swing
U
تاب بلند
frequency swing
U
انحراف فرکانس
downward swing
U
نوسان رو به پایین
compass swing
U
قطب نما انحراف طولی قطب نما
compass swing
U
چرخش خط محوری
boom swing
U
حیطه نوسان
boom swing
U
ناحیه لرزش
back swing
U
نوسان به عقب
swing doors
U
در گردان
short swing
U
پیچهای با شعاع کم
swing bar
U
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bell
U
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing roll
U
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
swing gates
U
دریچههای گردان
swing bucket
U
جراثقال نوسان دار
swing bucket
U
جراثقال گردان
swing bridge
U
پل نوسان دار
swing basket
U
سبد ابکشی
swing bridge
U
پل گردان
swing bowler
U
توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
He takes ( heels) much interest in politics.
U
به سیاست خیلی علاقه دارد
To kick ones heels. To mark time.
U
درجا زدن
swing half turn
U
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
grid voltage swing
U
تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
There is not room no swing a cat .
<proverb>
U
گربه را مجال گذز نیست .
swing frame grinder
U
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
center swing bridge
U
پل میانگرد
german giant swing
U
افتاب شکسته
the work is in full swing
U
کاربخوبی جریان دارد
To shake ( swing , roll) ones hips .
U
قر دادن
To turn tail . To show a clean pair of heels .
U
فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com