English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
strike U زدن
strike U ضربه زدن
strike U ضربت زدن خوردن به
strike U بخاطرخطورکردن
strike U سکه ضرب کردن
strike U اعتصاب کردن
strike U اصابت اعتصاب کردن
strike U اعتصاب ضربه
strike U برخورد
strike U اعتصاب
strike U تک هوایی
strike U تصادم
strike U تک ناگهانی
strike U چادر را از جا کندن
strike U ضربت
strike U ضربت زدن یورش
strike U حمله کردن
strike U حمله ضربه زدن به دشمن
strike U توپ زن بودن
strike U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
general strike U اعتصاب عمومی
air strike U تک هوایی
air strike U حمله هوایی
data strike U چاهک داده ها
strike a bargain U معامله کردن
first strike U اولین ضربه
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
fly strike U هجوم مگس
go on strike U اعتصاب کردن
he strike him blind U چنان زد که کورش کرد
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
multi strike printer ribbon U ریبون جوهری در چاپگر که بیشتر از یک بار قابل استفاده است
nuclear strike U تک اتمی
nuclear strike U تک هستهای
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
post strike U بعد از اجرای تک
post strike U بعد از تک هوایی
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
so strike one's flag U پرچم خودراخواباندن
so strike one's flag U کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
stay in strike U اعتصاب
strike a balance U موازنه بدست اوردن
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
strike below U بردن کالا به انبار
strike blind U با ضربه کور کردن
strike force U نیروی ضربتی
strike force U نیروی کمین یا ضربت
strike joint U شکستگی طولی
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
strike off U بی زحمت درست کردن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
strike oil U به نفت رسیدن
strike out U از بازی خارج شدن
strike out U واردعمل شدن
strike out U باطل کردن
strike out U تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike root U ریشه زدن
strike root U ریشه کردن گرفتن
strike up U نواخته شدن
strike up U نواختن
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
strike with a hammer U پتک زدن
strike with terror U وحشت زده
strike with terror U ترسیده
strike zone U منطقه خط سیر
strike zone U سیرمجاز گوی چوگان زن
ten strike U ضربت بازی بولینگ ده میلهای
ten strike U امر موفقیت امیز
they are on strike U اعتصاب کرده اند
to go on strike U اعتصاب کردن
to strike a light U کبریت زدن
to strike a match or light U کبریت زدن
to strike camp U اردورابهم زدن
to strike a balance U موازنه دراوردن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a blow for U سنگ
to strike a blow for U به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a snag U بمانعی برخوردن
to strike a spark out of U جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to strike an a U وضعی بخودگرفتن
to strike an a U بصورت ویژهای درامدن
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike dumb U گنگ کردن
to strike dumb U مات ومبهوت کردن
to strike fire U اتش دراوردن
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
to strike in U به اندرون زدن
to strike in U دخالت کردن
to strike in U پامیان گذاردن
to strike into U اغازنهادن
to strike into U شروع کردن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
to strike oil U بنفت رسیدن
to strike oil U کامیاب شدن موفق شدن
to strike one in the mouth U توی دهن کسی زدن
to strike root U ریشه زدن
to strike root U ریشه گرفتن ریشه دواندن
Other Matches
to strike up U خواندن یازدن اغازکردن
strike out <idiom> U رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to strike U زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
rent strike U پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
to strike root U ریشه کردن پابرجاشدن
to strike root U برقرارشدن
strike it rich <idiom> U یک شبه ره صد ساله رفتن
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
hunger strike U اعتصاب غذا
to strike something open U با ضربه چیزی را باز کردن
strike it rich <idiom> U ناگهان پول و پله ای به هم زدن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
To strike a match. U کبریت زدن
To cross out . To strike off. U خط زدن
to strike tens U اردو رابهم زدن
to strike work U اعتصاب کردن
to strike with awe U هیبت زده کردن
to strike work U دست از کار کشیدن
strike-breaker U اعتصاب شکن
strike-breakers U اعتصاب شکن
strike plate U صفحهتوپی
lightning strike U اعتصاباعتراضآمیز
strike-breaking U شکستناعتصاب
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
Strike while the iron is hot . <proverb> U تا آهن داغ است ضربه بزن .
strike while the iron is hot <idiom> U سود بردن
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
To strike an a attitude . To put on a stern look . U قیافه گرفتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com