Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stick to the point
U
از موضوع خارج نشوید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
U
خط نقطه به نقطه
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
stick to your last
U
یا از حدخود بیرون نگذارید
stick to your last
U
برشته خود بجسبد
stick out
U
متحمل شدن
stick out
U
جلو امدن
stick out
U
اصرار کردن
stick (someone) with
<idiom>
U
ترک چیز ناخوشایندی
stick with
<idiom>
U
ماندن با
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
stick around
U
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick around
U
درنگ کردن
stick up for
<idiom>
U
کمک کردن ،حمایت کردن
stick up
<idiom>
U
دزدی مسلحانه
stick out
U
پیش امدگی داشتن
to stick something
U
چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
non-stick
U
نچسب
non-stick
U
ته لیز
non-stick
U
ناچسبان
stick up
U
برجستگی داشتن
stick-up
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-up
U
برجستگی داشتن
non-stick
U
تفلون
to stick up for
U
پشتی کردن
to stick up for
U
دفاع کردن از
to stick up
U
مقاومت کردن
to stick on
[to]
U
چسباندن
[روی چیزی]
to stick up
U
تندنوشتن
to stick up
U
گردن فرازی کردن
to stick together
U
نسبت بیکدیگروفادار بودن
non-stick
U
ناچسبنده
stick up
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick
U
چوب بازی
stick-on
U
چسبنده چسبناک
stick
U
چسبناک
stick
U
وضع چسبندگی
stick
U
چماق
stick
U
عصا
stick
U
الصاق کردن چوب
stick
U
گیر کردن گیر افتادن
stick
U
فرورفتن
stick
U
سوراخ کردن نصب کردن
stick
U
وقفه
stick around
<idiom>
U
همین دوروبر منتظر ماندن
stick
U
الصاق تاخیر
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
he wants the stick
U
چوب میخواهد
stick
U
تخته موج سواری شلاق
stick
U
هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick
U
چوب بازی هاکی
stick
U
چسبیدن
stick
U
گروه پرنده
stick
U
یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick
U
چسباندن
stick
U
تردیدکردن
I always stick to my word.
U
من همیشه سر حرفم می ایستم
control stick
U
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
shed stick
U
چوبنخ
stick eraser
U
چوبپاککن
stick umbrella
U
چتردستهچوبی
player's stick
U
چوببازیکنهاکی
French stick
U
قرصدراز نازک نان
ortho-stick
U
عصایهدایتگر
goalkeeper's stick
U
چوبدروازهبند
stick shift
U
دندهی دستی
stick shifts
U
دندهی دستی
stick insects
U
حشرهی چوب کبریت مانند
stick insect
U
حشرهی چوب کبریت مانند
English stick
U
عصایانگلیسی
shooting stick
U
صندلی عصایی
pogo stick
U
چوب پای فنردار
quadruped stick
U
عصایچهارپایه
folding stick
U
چسبدوطرفه
glue stick
U
چسبپمادی
shooting stick
U
صندلی جمعشو و متحرک
joss stick
U
چوب جاس
polo stick
U
چوگان
night stick
U
چوب باتون
night stick
U
باتون
buff stick
U
چوبیکه چرم
buff stick
U
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
job stick
U
سکان هدایت دسته فرمان
job stick
U
دسته بازی
ingot stick
U
شمشه
honing stick
U
سنگ تیغ تیزکنی
hiking stick
U
دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
high stick
U
بالا بردن غیرمجاز چوب
gun stick
U
میل سمبه تفنگ
gun stick
U
سنبه تفنگ
green stick
U
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
fish stick
U
فیله ماهی سرخ کرده
filter stick
U
لوله صافی دار
dipper stick
U
کاسه بیل
size stick
U
الت اندازه گیری پا
size stick
U
قالب اندازه گیری
walking stick
U
عصا
walking stick
U
چوبدستی
walking stick
U
حشره راست بال امریکایی
to stick like a leech
U
مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat
U
درگلوگیرکردن
to stick in ones gizzard
U
ناگواربودن
to stick to one's word
U
سر قول خود ایستادن
swizzle stick
U
چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
swagger stick
U
باتون
swagger stick
U
چوب دستی کوچک
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
stick plane
U
رنده با تیغه گرد
stick plane
U
رنده میله دار
stick glove
U
دستکش کلفت دروازه بان
stick check
U
دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick brush
U
قلم مو
stick bridge
U
پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
composing stick
U
قالب حروف چینی
gear stick
U
دسته دنده اتومبیل
stick-in-the-mud
U
محافظه کار
stick-in-the-mud
U
ادم کند
to stick to one's guns
U
پای کاری محکم ایستادن
stick-in-the-mud
U
بیعرضه
stick in the mud
U
محافظه کار
stick-ups
U
سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
stick-in-the-mud
U
طفره رو
stick-in-the-muds
U
بیعرضه
stick-in-the-muds
U
طفره رو
stick shift
U
دسته دنده
stick in the mud
U
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
U
ادم عقب مانده
stick-in-the-muds
U
ادم کند
shed stick
U
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
stick in the mud
U
ادم کند
stick out a mile
U
مثل روز روشن بودن
stick in the mud
U
طفره رو
broom stick
U
دسته جاروب
yard stick
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
yard stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
stick-in-the-muds
U
محافظه کار
yard stick
U
خط کش
[ابزار]
carrot and stick
<idiom>
U
قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick-in-the-mud
U
ادم عقب مانده
To stick out ones chest.
U
سینه خود را بیرون دادن
stick in the mud
U
بیعرضه
To drive all with the same stick .
<proverb>
U
همه را با یک چوب راندن .
stick to one's guns
<idiom>
U
روی حرف خود ماندن
stick one's neck out
<idiom>
U
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick-in-the-mud
<idiom>
U
گوشه عزلت برگزیدن
stick and ball model
U
الگوی گلوله و میله
folding meter stick
U
خط کش تاشو
[ابزار]
The stamp doesnt stick.
U
این تمبر نمی چسبد
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
folding meter stick
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
U
خط کش
[ابزار]
stick to (a story/the facts)
<idiom>
U
وفادارماندن
controlled stick steering
U
دسته دنده خودکار
batten
[shed stick]
U
کجی
[چوب متحرک در دار که پود را در گره ها محکم می کند]
short end (of the stick)
<idiom>
U
غیر منصفانه
To stick a poster on the wall.
U
اعلان به دیوار چسباندن
double meter stick
[American]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
To stand firm. To stick to ones gun.
U
سفت وسخت ایستادن
folding metre stick
[British]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
خط کش
[ابزار]
folding meter stick
[American]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
متر
[وسیله اندازه گیری]
[ابزار]
folding meter stick
[American]
U
خط کش تاشو
[ابزار]
To stick to the main topic ( issue ).
U
از موضوع اصلی خارج نشدن
folding metre stick
[British]
U
خط کش جیبی
[ابزار]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter.
U
پای این کار باید محکم بایستی
To stick (put,fix)up a notice (poster).
U
اعلان زدن
Dont stick your head out of the car window.
U
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
near point
U
نقطه نزدیک
not to the point
U
خارج از موضوع
not to point
U
بیرون از موضوع
in point
U
در خور
off the point
U
بطور بی ربط
off the point
U
بطور نامربوط
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
in point
U
مناسب
point
U
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
far point
U
برد بینایی
Now he gets the point!
<idiom>
U
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
in point
U
بجا
off to a point
U
باریک شده نوک پیدامیکند
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
One point for you.
U
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
way point
U
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
zero point
U
نقطه صفر
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
the point is
U
اصل مطلب این است
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
beside the point
<idiom>
U
مسائل حاشیهای
to the point
U
بجا
to the point
U
مربوط بموضوع
on the point of going
U
در شرف رفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com