English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
starter handle U دستهآغازگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
starter U شروع کننده
self-starter U خودکار
self-starter U پرکار
self-starter U مبتکر
self-starter U خودآغاز
non-starter U کار نشدنی
non-starter U بیهوده
non-starter U کار یا فکر عبث
non-starter U کار نا انجام
non-starter U طرحی که انجام نمیشود
non-starter U رویدادی که روی نمیدهد
starter U استارت
starter U وسیلهای برای گرداندن محرک اصلی در طول مدت استارت
starter U اغازگر
starter U استارتر
starter U راه انداز
self-starter U خودبخود شروع شونده
starter U راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
kick starter U راه انداز پایی
starter's pistol U هفت تیر مخصوص اغازمسابقه
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
starter's list U فهرست اسبهاییکه واجدشرایط برای شرکت درمسابقه نیستند
crank starter U درگیری فالایویل و چرخ دنده میل لنگ راه انداز میل لنگ
starter switch U سوئیچ استارتر
foot starter U استارتر پایی
starter coil U کویل راه انداز
starter cable U کابل استارتر
starter dynamo U دینام - استارتر
rheostatic starter U راه انداز رئوستایی
kick starter U اهرم راه اندازنده
line starter U راه انداز خط
foot starter U راه انداز پایی
starter/generator U استارتر ژنراتور
starter gap U شکاف اغازگر
auto starter U استارت خودکار
starter motor U راه انداز [استارتر] [اتومبیل رانی ]
cartridge starter U سیستم استارت موتور اصلی که توسط کارتریج قابل شارژی کار میکند
three phase starter U راه انداز سه فاز
starter button U دکماستارت
motor starter U موتور راه انداز
starter gear ring U چرخ دنده استارتر
magnet type starter U راه انداز نوع مغناطیسی
starter motor armature U ارمیچر راه انداز
key starter shaft U محور استارتر
fly wheel starter U راه اندازچرخ لنگر
fly wheel starter U استارتر فلایول
air turbine starter U استارتری در موتورهای توربینی که توسط هوای فشرده توربین کوچکی را که توسط چرخدنده هایی باکمپرسور درگیراست میچرخاند
air impingment starter U نوعی استارتر در موتورهای توربینی کوچک
impulse starter coupling U جفتگری ضربه ساز
magnetic full voltage starter U کنتاکتور با رله
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
take-up handle U دستهسوارکننده
this will a for a handle U بدرمن نمیخورد
this will a for a handle U بکارمن نمیخورد
the handle to one's name U لقب
handle U دستکاری کردن
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle U دست زدن
handle U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle U گیره
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle U ضامن دستگیره
handle U گیره نگهدارنده
handle U دست داشتن دسته
handle U با دست عمل کردن
handle U خرید و فروش کردن
handle U سیم بین چکش و دستگیره
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle U مانور کردن
handle U دستگیره
handle U سروکارداشتن با
handle U رفتار کردن استعمال کردن
handle U دست زدن به
handle U دسته گذاشتن
handle U احساس بادست
handle U وسیله لمس
handle U قبضه شمشیر
handle U دسته
handle U بکار بردن
door handle U دستگیرهدر
elevating handle U دستهبالابر
grab handle U دستگیره
grip handle U جادستی
guide handle U دستهیراهنما
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
gun handle U دستهتلمبه
half handle U نیمدسته
turning handle U دستهچرخشگر
traversing handle U دستهعرضی
types of handle U انواعدسته
door-handle U دستگیرهدر
The handle of the bucket has come off. U دسته سطل کنده شده
side handle U دستهجانبی
shaped handle U دستهحالتدهنده
safety handle U دستهایمنی
retractable handle U دستهجمعشو
fly off the handle <idiom> U از کوره در رفتن
lifting handle U دستهبلندکننده
knob handle U دکمهدستی
insulated handle U دستهعایقدار
door-handle U اهرم در
pull handle U دستهکشش
cross handle U ضامنضربدری
jug handle U شکاف به عرض دست
handle bar U دسته دوچرخه
handle bar U فرمان
handle bar U دسته موتورسیکلت
star handle U دستگیره گردان
handle escutcheon U روقفلی فرمان
reshape handle U دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle U زیاد تکان دادن
operating handle U دستگیره راه اندازی
operating handle U دستگیره کولاس
operating handle U دستگیره عامل
handle escutcheon U روقفلی دسته
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
handle the ball U دست زدن توپزن به توپ
scoop handle U مشته
lever handle U دستگیره اهرم
knurled handle U دستگیره اج دار
hammer handle U دسته چکش
file handle U دسته سوهان
crank handle U اهرم دستی
capstan handle U هندل
balanced handle U دسته تعادل
auxiliary handle U دستهکمکی
basket handle U گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle U ترمزدستی
carriage handle U دستگیرهحامل
carrying handle U دستهحمل
charging handle U دستهینشانگیر
the handle of the face U دماغ
carrier handle U دسته حمل
carrier handle U دستگیره حمل
the handle of the face U بینی
I can handle (cope with) hom. U از پس اوبرمی آیم
figure skiing handle U دستهچوباسکی
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
pistol grip handle U دستهنگهدارندهپیستون
handle bar arm U دسته فرمان
window winder handle U دستگیرهحرکتدهندهشیشه
anti-vibration handle U دستهضدلغزش
air brake handle U دستهترمزهوایی
oxygen control handle U دستهکنترلاکسیژن
interior door handle U دستهداخلدر
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
To fly into a rage. To foly off the handle. U آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com