English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
spot U به طور نقد
spot U نقدا"
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U کمان
spot U مسافت یابی کردن
spot U لکه موضع
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
on-the-spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on the spot U نقدا"
spot-on U دقیقا صحیح
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
spot U تنظیم تیر کردن
spot U درجا
spot U در محل
spot U مکان
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot U محل
spot U لکه دارشدن
spot U لکه دارکردن
spot U لکه لک
spot U زمان مختصر لحظه
spot U خال
spot U نقطه
spot U فوری
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U جا
spot U موضع
spot U کشف کردن دیدن
spot U تشخیص دادن
spot U بجااوردن
beauty spot U خال زیبایی
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot U نقطه گرماگیر
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot U نقطه منور
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
light spot U نقطه نور
water spot U گردباد دریایی
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
spot check U بازدید در محل
spot checks U مقابله موضعی
spot checks U بررسی موضعی
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks U بازدید در محل
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot U نقطه داغ
beauty spot U خال
beauty spot U خال کوچک
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
water spot U واتراسپات
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
face off spot U نقطه رویارویی
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
dead spot U نقطه خنثی
dead spot U منطقه ساکت
cold spot U نقطه سرماگیر
cash spot U نقد فوری
cathode spot U لکه کاتدی
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
high spot U جذابترین لذتبخشترین
flying spot U لکه نورتند رو
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
yellow spot U نقطه زرد
landing spot U نقطه فرود
centre spot U خالوسط
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
handicap spot U مهرهتعادلی
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
tight spot <idiom> U شرایط سخت
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
focal spot U کانون
Johnny-on-the-spot <idiom> U
spot repair U تعمیر در جا
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot price U قیمت تمام شده
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot price U قیمت نقدی
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot market U بازار نقدی
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot repair U تعمیر در محل
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot welding U جوش نقطهای
spot welding U جوشکاری نقطهای
spot welding U نقطه جوش
spot weld U اتصال نقطه جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
spot weld U خال جوش
spot transaction U معامله نقدی
spot test U ازمایش فوری
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale U فروش نقد
spot lamp U لامپ موضعی
spot kick U ضربه کاشته
spot grading U صافسازی
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
spot of enforcement U نقطه پنالتی
penalty spot U نقطه پنالتی
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
pain spot U نقطه درد
touch spot U ناحیه بساوشی
blind spot U نقطه کور
blind spot U نقطه ضعف
spot check U مقابله موضعی
spot check U بررسی موضعی
spot check U بطور چند در میان ازمودن
soft spot U شولات
soft spot U ناحیه نشست
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot goods U کالاهای موجود
spot footing U پی مجزا
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot cash U پول نقد
spot cash U پرداخت نقدی
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
baulk line spot U نقطهخطمرز
great red spot U لکه سرخ بزرگ
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
great white spot U لکه سفید بزرگ
white spot ball U مکانتوپسفید
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
pass up U رد کردن صرفنظر کردن
pass under U رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass U گذراندن
to pass a way U گذشتن
pass through U دیدن
pass U گذر
pass U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
to pass U سدی راشکستن ودل بدریازدن
pass U انتقال یافتن منتقل شدن
pass U یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass U برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass U عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
through pass U پاس کوتاه از میان مدافعان
second pass U گذر دوم
to come to pass U واقع شدن
to come to pass U روی دادن
pass through U متحمل شدن
to pass a way U مردن نابود شدن
to pass by any one U از پهلوی کسی رد شدن
pass off U نادیده گرفتن
pass off U به حیله از خود رد کردن
pass off U بیرون رفتن
pass off U تاشدن
pass off U برگزار شدن
pass off U برطرف شدن
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
pass on U پیش رفتن
pass on U در گذشتن
pass over U چشم پوشیدن
pass over U غفلت کردن
pass over U عید فطر
pass over U عید فصح
pass out U مردن ضعف کردن
pass out U ناگهان بیهوش شدن
pass on U دست بدست دادن
pass on U ردکردن
to pass for U قلمدادشدن بجای
pass U رایج شدن
pass U اجتناب کردن
pass U گذر عبور
pass U گذرگاه
pass U راه
pass U گردونه گدوک
pass U پروانه
pass U جواز گذرنامه
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
pass U پاس
pass U گذشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com