Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
spinning charge
U
بار چرخان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spinning
U
کارخانه نخریسی
spinning
U
پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spinning
U
نخ ریسی
spinning
U
نخریسی
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
spinning
U
ریسندگی
spinning factory
U
کارخانه نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
fine spinning
U
ریسندگی نخ های ظریف
spinning wheel
U
دوک نخ ریسی
spinning wheels
U
چرخ نخ ریسی
cotton spinning
U
نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels
U
چرخ طیار
spinning wheels
U
دوک نخ ریسی
spinning reel
U
قرقره چرخان ماهیگیری
spinning rod
U
چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spinning frame
U
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
spinning jenny
U
نخ ریس
spinning test
U
تست ویژگیهای چرخش هواپیما
spinning wheel
U
چرخ طیار
spinning band column
U
ستون نوار چرخان
open-face spinning reel
U
نخریسی
open-face spinning reel
U
فضایبازقرقره
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
like charge
U
شارژ همنام
like charge
U
قطبهای همنام
in charge
U
متصدی
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
U
تصدی
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
<adj.>
U
مسئول
be charge with
U
متهم شدن به
on charge of
U
به اتهام
charge
U
بار مسئولیت
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
متهم ساختن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
پرکردن
charge
U
خرج
charge
U
خرج منفجره
charge
U
وزن
charge
U
پر کردن
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
گماشتن
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
خطای حمله
charge
U
اتهام
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
بار
charge
U
بار کردن
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
متهم کردن
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
عهده داری
charge
U
تصدی
charge
U
حمله به حریف
charge
U
موردحمایت
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
U
حمله اتهام
charge
U
هزینه
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
U
محفظهای
supplementary charge
U
خرج تکمیلی
tapering charge
U
پر کردن شیبدار
partial charge
U
بار جزیی
sticky charge
U
خرج چسبنده
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge
U
اعلام اتهامات
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
static charge
U
برق ساکن
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
surface charge
U
بار سطحی
supplementary charge
U
خرج یدکی خرج اضافی
space charge
U
ناحیه بار فضا
space charge
U
بار پیرامونی
powder charge
U
خرج باروت
positive charge
U
بار مثبت
pole charge
U
خرج میلهای
pole charge
U
خرج دستکی
nuclear charge
U
بار هسته
point charge
U
بار نقطهای
plaster charge
U
خرج انفجاری افشان
plaster charge
U
خرج شراپنل
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
officer in charge
U
افسر مسئول
powder charge
U
خرج پرتاب گلوله
propellant charge
U
خرج پرتاب
propelling charge
U
خرج پرتاب
soaking charge
U
بار سولفات زدای
snow charge
U
بار برف
shaped charge
U
خرج مقعر
shaped charge
U
خرج گود
section charge
U
خرج جزء جزء
section charge
U
خرج چند قسمتی
satchel charge
U
خرج کیسهای
satchel charge
U
خرج خورجینی
residual charge
U
بار الکتریکی مانده
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge
U
خرج
nucleon charge
U
بار نوکلئون
export charge
U
حقوق صادرات
export charge
U
هزینه صادرات
export charge
U
تعرفه صادرات
import charge
U
تعرفه واردات
import charge
U
هزینه واردات
import charge
U
حقوق واردات
electrostatic charge
U
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
elementary charge
U
بار الکترون
[فیزیک]
elementary charge
U
بار بنیادی
[فیزیک]
charge carrier
U
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
explosive charge
U
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
U
دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery
U
باتری را بار کردن
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
charge indicator
U
اندازهشارژ
zero charge potential
U
پتانسیل بار صفر
volume charge
U
بار حجمی
unlike charge
U
قطب غیر همنام
trickle charge
U
پر کردن اهسته
total charge
U
بارگذاری کامل
toll charge
U
باج
to give in charge
U
سپردن
to give in charge
U
تسلیم کردن
to charge a gun
U
خرج در تفنگ گذاشتن
baton charge
U
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
U
حداقل هزینه
minimum charge
U
حداقل قیمت
What's the charge per day?
U
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
U
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
U
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
U
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
U
گونهایمالیات
charge nurse
U
سر پرستار
charge hand
U
کارگر معمولی
telephone charge
U
هزینه تلفن
normal charge
U
خرج معمولی توپ
diamond charge
U
خرج چهارگوش
cratering charge
U
خرج تخریب
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
boost charge
U
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
counter charge
U
تهمت متقابله
bound charge
U
بار بسته
bring a charge against someone
U
به کسی تهمت زدن
conservation of charge
U
بقای بار الکتریکی
bursting charge
U
خرج تلاش
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
deep charge
U
خرج گود
diamond charge
U
خرج مربع شکل
detonation charge
U
خرج تلاش
detonation charge
U
خرج انفجار
detonating charge
U
چاشنی
detonating charge
U
خرج منفجر کننده
condenser charge
U
بار خازن
bank charge
U
هزینههای بانکی
density of charge
U
چگالی بار برقی
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
collection charge
U
هزینه وصول
coke per charge
U
ذغال کک شارژ
charge with a fault
U
تخط ئه کردن
charge daffaires
U
شارژدافر
charge account
U
حساب بدهی مشتری
charge and discharge
U
محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires
U
شارژ دافر
charge d'affaires
U
کاردار سفارت
charge d'affaires
U
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
U
نایب سفارت
charge d'affaires
U
کاردار
charge balance
U
موازنه بار
charge density
U
چگالی بار
bursting charge
U
خرج منفجرکننده
bursting charge
U
بار انفجاری
carrying charge
U
هزینه حمل و نقل
charge pits
U
چالههای خرج
charge of the electron
U
بار الکترون
charge neutrality
U
خنثایی بار
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a kiln
U
چیدن کوره
charge a sum to
U
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity
U
فرفیت بار
negative charge
U
بار منفی
depth charge
U
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com