English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 74 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
skilled labour U کارگر ماهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
skilled U مستلزم استادی
skilled U ماهر
skilled U متخصص
skilled U ماهر و باتجربه
skilled U متخصص تخصصی
skilled U کاردان
skilled <adj.> U کارکرده
skilled witness U کارشناس اهل خبره
skilled workers U کارگران متخصص
skilled worker U کارگر ماهر
semi skilled U نیمه ماهر
skilled witness U شاهد متخصص
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
in labour U در حال زایمان
f.labour U بیگاری
in labour U سر زا
labour U تقلاکردن
labour U کوشش کردن
labour U زحمت کشیدن
labour U حزب کارگر
labour U درد زایمان
labour U کار
labour U رنج
labour U زحمت کوشش
labour U کارگر عمله
labour U کارگر
labour U نیروی انسانی
Labour Party U حزب کارگر
divisions of labour U تقسیم کار
premature labour U زاییمان پیش از موعد طبیعی
manual labour U امضای دستی
statute labour U بیگار
statute labour U بیگاری
statute labour U کار اجباری
labour day U روز کارگر
slave labour U بردهداری
labour-intensive U صنعتیکهبهتعدادکارگرزیادینیازمنداست
labour market U متقاضیکار
labour force U مردمیکهتوانائیکارکردندارند
bonded labour U کارکردندرقبالپولیکهقبلاقرضگرفتهشده
labour law U حقوق کار
unskilled labour U نخواهد
unskilled labour U کارهایی که استادی
unpaid labour U بیگاری
unskilled labour U کارگرانی که کارشان استادای نخواهد
unpaid labour U بیگار
labour union U اتحادیه کارگران
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
labour office U اداره کارگزینی
forced labour U بیگاری
direct labour U دستمزد مستقیم
day labour U کار روزمزد
date labour U کار روز مزد
common labour U کارگر عمومی
casual labour U کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
casual labour U کارگر اتفاقی
labour-saving U کار کم کن رنج گاه
labour saving U کار کم کن رنج گاه
hard labour U اعمال شاقه
forced labour U کار اجباری
indirect labour U هزینه دستمزد غیرمستقیم
labour law U قانون کار
division of labour U تقسیم کار
labour code U قانون کار
labour act U قانون کار
indirect labour U کار غیرمستقیم
labour is often the father of pleasure <proverb> U مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
to labour [British English] U در کار رنج بردن [زحمت کشیدن ]
imprisonment with hard labour U حبس با اعمال شاقه
international labour organization U سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
child labour legislation U قانون مربوط به کارخردسالان
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
labour intensive industry U صنعت کاربر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com