Perdic | situation of a building | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	situation of a building U	موقعیت ساختمان
	situation of a building U	وضع قرارگرفتن بنا

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	situation U	محل موقع
	situation U	وضع
	situation U	موقعیت حالت
	situation U	محل
	d. of a situation U	موقعیت باریک
	appreciate the situation U	situation of estimate
	d. situation U	موقع یا موقعیت باریک
	situation U	شغل
	situation U	موقعیت
	situation U	وضعیت
	situation U	جایگزینی وضع
	situation U	حالت
	situation U	حال
	situation U	جا
	situation comedy U	کمدی سریال
	the situation promises well U	صورت حال مایه امیدواری است
	situation map U	نقشه وضعیت
	appreciation of the situation U	بررسی وضعیت
	appreciation of the situation U	براورد وضعیت
	strategic situation U	حالت جنگی موقعیت استراتژیک
	situation comedy U	کمدی سبک
	bonus situation U	خطای تیم به حد نصاب
	to p off an awkward situation U	حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
	strategic situation U	وضع جنگی
	situation comedies U	کمدی سریال
	situation comedies U	کمدی سبک
	The situation there is bad. U	وضعیت در آنجا بد است.
	to revisit the situation U	وضعیتی را بازدید کردن
	estimate of the situation U	براورد وضعیت
	estimated of situation U	براورد وضعیت
	situation display U	صفحه نمودار وضعیت افق دیدرادار
	situation indicator U	دستگاه سنجش وضعیت دیدرادار و وسایل ناوبری
	situation map U	نقشه نشان دهنده وضعیت جنگ
	situation report U	گزارش وضعیت
	social situation U	موقعیت اجتماعی
	stimulus situation U	موقعیت محرک
	estimated of situation U	situation the appreciate :syn
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] U	این مطلب بخودی خود
	How do you predict(view)the situation? U	اوضاع را چگونه می بینی ؟
	To gauge the situation and act accordingly. U	حساب کار خود را کردن
	The situation is fI'lled with impending troubles (incidents). U	اوضاع آبستن حوادث است
	building U	عمارت دیسمان
	building U	ساختمان
	building U	بنا
	containment building U	ساختمانمحدودشده
	administrative building U	ساختماناداری
	public building U	بنای همگانی
	to plan a building U	عمارتی راطرح ریزی کردن
	the interior of a building U	اندرون عمارت
	to found a building U	ساختمانی بینادکردن
	to found a building U	عمارتی برپاکردن
	to plan a building U	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
	tower building U	ساختمان برجی
	site building U	زمین ساختمانی
	site building U	زمین زیربنا
	ship building U	کشتی سازی
	reactor building U	ساختمانرآکتور
	service building U	ساختمانسرویس
	slab building U	ساختلوح
	to break into a building U	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
	building contractor U	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
	to demolish a building U	متلاشی کردن ساختمانی
	turbine building U	ساختمانتوربین
	building society U	شرکتوام دهندهمسکن
	sick building U	اشارهبهساختمانهایمدرن
	They bombarded the building. U	ساختمان رابه توپ بستند
	The building is in ruins . U	ساختمان خراب است
	building line U	خط کناری ساختمان
	Industrialized building U	[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
	intelligent building U	[ساختمانی با سرویس هوشمند]
	to tear down a building U	خراب کردن ساختمانی
	to pull down a building U	خراب کردن ساختمانی
	to demolish a building U	خراب کردن ساختمانی
	to tear down a building U	متلاشی کردن ساختمانی
	to pull down a building U	متلاشی کردن ساختمانی
	office building U	ساختمان اداری
	building block U	کنده ساخت
	building connection U	انشعاب ساختمان
	building construction U	معماری
	building construction U	روسازی
	building costs U	هزینههای ساختمان
	building craftsman U	کارگر ماهر ساختمانی
	building enterprise U	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
	building inspectorate U	دفتر نقشه کشی
	building limes U	اهک ساختمانی
	building line U	امتداد
	building line U	راسته
	building line U	بر ساختمانی
	building line U	بر ساختمان
	body building U	ورزش زیبایی اندام
	building log U	چوب گرد ساختمان
	building machinery U	ماشین الات ساختمانی
	building material U	مصالح ساختمان
	building material U	مصالح ساختمانی
	building component U	اجزای ساختمان
	bridge building U	پل سازی
	road building U	جاده سازی
	building block U	بنا کنده
	building block U	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
	building blocks U	کنده ساخت
	building blocks U	بنا کنده
	building blocks U	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
	body building U	پرورش اندام
	body building U	بدنسازی
	body-building U	ورزش زیبایی اندام
	body-building U	پرورش اندام
	body-building U	بدنسازی
	building site U	کارگاه ساختمانی
	building site U	عرصه
	building sites U	کارگاه ساختمانی
	building sites U	عرصه
	administration building U	ساختمان اداری
	administration building U	قسمت اداری
	apartment building U	ساختمان اپارتمانی
	building official U	بازرسان ساختمان
	building operations U	عملیات ساختمانی
	building owner U	صاحب کار
	building up alloy U	الیاژ مخصوص روکش کاری
	building up of generator U	پیش تحریک مولد
	building work U	کار ساختمانی
	commercial building U	سرای
	commercial building U	تیم
	machine building U	ماشین سازی
	commercial building U	تیمچه
	building system U	اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
	exhibition building U	ساختمان نمایشگاه
	industrial building U	بنای صنعتی
	industrial building U	ساختمان صنعتی
	framed building U	ساختمان تیر پایهای
	gigantic building U	ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
	house building U	ساختمان مسکونی
	main building U	ساختمان اصلی
	building unit U	جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
	home building U	ساختمان مسکونی
	nest building U	لانه سازی
	building sand U	خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
	building plant U	وسایل ساختمان
	building permit U	پروانه ساختمان
	building system U	سیستم ساختمان
	capital building U	سرمایه سازی
	to shift to the new building U	اسباب کشی کردن
	model building U	الگوسازی
	building unit U	واحد ساختمانی
	height of building U	بلندی ساختمان
	road building machine U	ماشین جاده سازی
	road building slag U	شلاکه جاده سازی
	elvis has left the building <idiom> U	[تمام شده است]
	elvis has left the building <idiom> U	[نمایش به اتمام رسیده]
	machine building industry U	صنعت ماشین سازی
	a building of small scale U	عمارت کوچک
	building trade joinery U	نجاری ساختمان
	In appiarance it is a strong building. U	بظاهر ساختمان محکمی است
	A multi-storey building. U	ساختمان چندین طبقه
	building steel lathing U	اسکلت فلزی ساختمان
	building trade worker U	تعمیرکار ساختمان
	word building test U	ازمون واژه سازی
	building material dealer U	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
	power house building U	ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
	building block principle U	طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
	basic building materials U	مواداولیهساختمان
	article of a building by law U	ائین نامه ساختمان
	local building inspector U	پلیس ساختمان
	building steel lathing U	بافت ساختمان فولادی
	bed building stage of river U	تراز سطح متوسط اب رودخانه
	To make a forcible entry into a building. U	بزور وارد ساختمانی شدن
	his equitable savings and loan building U	[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
	to burgle [British E] / burglarize [American E] a building. U	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
	Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. U	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است