English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sick building U اشارهبهساختمانهایمدرن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is sick U او ناخوش است
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
I'm sick of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm sick of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
you will become sick U شما بیمار میشوید
sick-out U اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
to be sick U حال تهوع داشتن
sick of (someone or something) <idiom> U نفرت از چیزی
he is rather i. than sick U ناخوش نیست
he is rather i. than sick U بهم خوردگی یاساکت دارد
sick U مریض شدن
sick U مریض
sick U کیش کردن جستجوکردن
to be sick U قی کردن
sick unto U ناخوش سخت یا مردنی
really sick U واقعا جالب
really sick U واقعا عالی
really sick U خیلی محشر
sick U ناخوش
sick U ناساز ناتندرست
sick U بیمار
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
he is liable to become sick U اماده ناخوشی است
he is a man he is sick U وی مریض میباشد
sick [British E] <adj.> U خیلی خوب
dangeously sick U خطرناکانه ناخوش
dangeously sick U سخت بیمار
sick and tired <idiom> U
sick [British E] <adj.> U عالی
take ill/sick <idiom> U مریض شدن
sick as a dog U دمق
sick as a dog U مایوس
sick of a fever U تب دار
sick [British E] <adj.> U محشر
I am feeling I'll (sick). U حالم بد است
sick berth U بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick headache U سردرد همراه با
sick headache U تهوع
sick industry U صنعت بیمار
sick industry U صنعت عقب مانده
sick list U صورت بیماران
sick nurse U پرستار بیمار
sick of flattery U بیزازیاسیرازتملق
sick of love U بیمار عشق
sick slip U برگ اعزام به بیمارستان
to feel sick U قی کردن
to feel sick U حال تهوع داشتن
sick call U تجمع برای رفتن به بهداری
sick call U صف بیماران
sick bed U بستر بیماری
heart sick U دلسوخته
heart sick U دلتنگ
heart sick U افسرده
travel-sick U آنکهدراثرسفردچاربیماریشود
sick pay U وجهازکارافتادگی
sick note U گواهیپزشکیاستعلاجی
it is true that he was sick U راست است که او ناخوش بود
land sick U کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
love sick U بیمار عشق
sick-outs U اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick at heart U روحاکسل است
love sick U دلباخته
sick bay U بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick bay U بهداری روی ناو
sick bays U بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick bays U بهداری روی ناو
sick leave U مرخصی استعلاجی
hope-sick <adj.> U آرزو به دل
hope-sick <adj.> U حسرت به دل
he is a man he is sick U اویک مرداست
sick leave U استراحت بیماری
sick call U مراجعه به بهداری
i sort of feel sick U یک جوری میشوم
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
sick berth attendant U پزشکیار
i sort of feel sick U مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
He felt sick,. he fell I'll. U حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
It makes me sick just thinking about it! U وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
It made me sick . It turned my stomach. U دلم را بهم زد
I am sick and tired of hearing about your wealth ( fortune ) . U تو هم که با این ثروتت ما را کشتی
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
building U عمارت دیسمان
building U بنا
building U ساختمان
to break into a building U با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
intelligent building U [ساختمانی با سرویس هوشمند]
to pull down a building U خراب کردن ساختمانی
to demolish a building U خراب کردن ساختمانی
to tear down a building U متلاشی کردن ساختمانی
building contractor U پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
building line U خط کناری ساختمان
Industrialized building U [تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
The building is in ruins . U ساختمان خراب است
to found a building U ساختمانی بینادکردن
to found a building U عمارتی برپاکردن
They bombarded the building. U ساختمان رابه توپ بستند
to tear down a building U خراب کردن ساختمانی
service building U ساختمانسرویس
slab building U ساختلوح
to demolish a building U متلاشی کردن ساختمانی
turbine building U ساختمانتوربین
building society U شرکتوام دهندهمسکن
reactor building U ساختمانرآکتور
containment building U ساختمانمحدودشده
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to pull down a building U متلاشی کردن ساختمانی
tower building U ساختمان برجی
administrative building U ساختماناداری
building sand U خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
building line U راسته
building line U امتداد
building limes U اهک ساختمانی
building inspectorate U دفتر نقشه کشی
building enterprise U مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
building costs U هزینههای ساختمان
building construction U روسازی
building construction U معماری
building line U بر ساختمانی
building line U بر ساختمان
building plant U وسایل ساختمان
building permit U پروانه ساختمان
building owner U صاحب کار
building operations U عملیات ساختمانی
building official U بازرسان ساختمان
building material U مصالح ساختمانی
building material U مصالح ساختمان
building machinery U ماشین الات ساختمانی
building log U چوب گرد ساختمان
building connection U انشعاب ساختمان
building component U اجزای ساختمان
body-building U پرورش اندام
body-building U ورزش زیبایی اندام
body building U بدنسازی
body building U ورزش زیبایی اندام
building blocks U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks U بنا کنده
building blocks U کنده ساخت
building block U واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block U بنا کنده
body-building U بدنسازی
building site U کارگاه ساختمانی
bridge building U پل سازی
road building U جاده سازی
body building U پرورش اندام
apartment building U ساختمان اپارتمانی
administration building U قسمت اداری
administration building U ساختمان اداری
building sites U عرصه
building sites U کارگاه ساختمانی
building site U عرصه
building block U کنده ساخت
building system U سیستم ساختمان
building up alloy U الیاژ مخصوص روکش کاری
commercial building U تیمچه
exhibition building U ساختمان نمایشگاه
framed building U ساختمان تیر پایهای
gigantic building U ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
height of building U بلندی ساختمان
home building U ساختمان مسکونی
house building U ساختمان مسکونی
industrial building U ساختمان صنعتی
public building U بنای همگانی
machine building U ماشین سازی
main building U ساختمان اصلی
model building U الگوسازی
office building U ساختمان اداری
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
commercial building U تیم
ship building U کشتی سازی
nest building U لانه سازی
building unit U جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
situation of a building U موقعیت ساختمان
situation of a building U وضع قرارگرفتن بنا
industrial building U بنای صنعتی
site building U زمین ساختمانی
building up of generator U پیش تحریک مولد
building work U کار ساختمانی
building system U اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
capital building U سرمایه سازی
commercial building U سرای
the interior of a building U اندرون عمارت
site building U زمین زیربنا
building unit U واحد ساختمانی
power house building U ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
word building test U ازمون واژه سازی
road building machine U ماشین جاده سازی
article of a building by law U ائین نامه ساختمان
elvis has left the building <idiom> U [تمام شده است]
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
road building slag U شلاکه جاده سازی
basic building materials U مواداولیهساختمان
building material dealer U فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
a building of small scale U عمارت کوچک
In appiarance it is a strong building. U بظاهر ساختمان محکمی است
building trade joinery U نجاری ساختمان
building steel lathing U اسکلت فلزی ساختمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com