English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
beehive shaped charge U خرج افشان
beehive shaped charge U خرج شراپنل خرج ساچمه دار
Other Matches
y shaped U سه راه
shaped U بشکل درامده
salver shaped U خمرهای شکل
pear shaped U گلابی شکل
keel shaped U شبیه ته کشتی
V-shaped gouge U تیغهVشکل
awl shaped U بشکل درفش
arc shaped U قوسی شکل
arc shaped U کمانهای
shaped like an apple U بشکل سیب
shaped iron U فولاد نیمرخ
keel shaped U جناغی شکل
linear shaped U خرج خطی
linear shaped U خرج در خط
salver shaped U لولهای شکل
cigar shaped U دوسرتیزچون سیگار
U-shaped chisel U قلمUشکل
awl shaped U درفشی
ear shaped U به شکل گوش
wedge shaped U Vگوهای سه گوش دارای شکل
heart shaped U قلبی شکل
shaped handle U دستهحالتدهنده
egg shaped U بیضوی شکل
U-shaped gouge U نوکUشکل
cone shaped U مخروطی شکل
egg shaped U تخم مرغی شکل
V-shaped neck U گردنVشکل
i am shaped in sin U در گناه سرشته شده ام
bell shaped magnet U اهنربای زنگ شتری
egg shaped section U مقطع تخم مرغی
bell shaped curve U منحنی زنگوله شکل
spoon shaped spatula U کارتیغ قاشقی
u iron shaped valley U دره یو شکل
pear-shaped cut U برشگلابیشکل
pear-shaped body U بدنهگلابیشکل
fan shaped antenna U انتن بادبزنی
horseshoe shaped section U مقطع نعل اسبی
cup shaped evening primrose U گل فنجانی
be charge with U متهم شدن به
charge U پر کردن
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
in charge U متصدی
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
take over in charge U تصدی
charge U پرکردن
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U متهم ساختن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بدهکار کردن
charge U زیربار کشیدن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U اتهام
charge U حمله به حریف
charge U موردحمایت
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U مطالبه بها
charge U خطای حمله
charge U عهده دارکردن
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
on charge of U به اتهام
charge U بار مسئولیت
charge U وزن
charge U بار کردن
charge U هزینه
charge U تصدی
charge U حمله اتهام
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U عهده داری
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U گماشتن
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
space charge U بار پیرامونی
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
sticky charge U خرج چسبنده
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
static charge U برق ساکن
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
supplementary charge U خرج تکمیلی
surface charge U بار سطحی
pole charge U خرج دستکی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
spinning charge U بار چرخان
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
officer in charge U افسر مسئول اجرا
partial charge U بار جزیی
plaster charge U خرج شراپنل
powder charge U خرج باروت
plaster charge U خرج انفجاری افشان
point charge U بار نقطهای
propelling charge U خرج پرتاب
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
space charge U ناحیه بار فضا
positive charge U بار مثبت
soaking charge U بار سولفات زدای
snow charge U بار برف
section charge U خرج جزء جزء
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
pole charge U خرج میلهای
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
to charge the battery U باتری را بار کردن
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
export charge U حقوق صادرات
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
charge indicator U اندازهشارژ
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand U کارگر معمولی
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
tapering charge U پر کردن شیبدار
officer in charge U افسر مسئول
diamond charge U خرج مربع شکل
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge d'affaires U شارژ دافر
collection charge U هزینه وصول مطالبات
condenser charge U بار خازن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
detonation charge U خرج تلاش
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
bank charge U هزینههای بانکی
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U خرج عمیق
bound charge U بار بسته
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
bursting charge U خرج تلاش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com