Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
save money
U
پس انداز کردن
save money
U
به دقت خرج کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Money for jam . Money for old rope .
U
پول یا مفتی
Protection money. Racket money.
U
باج سبیل
all save one
U
همه به جز یکی
save all
U
قلک
save for
<prep.>
U
سوای
save all
U
ادم خسیس
save that
U
الا اینکه
save for
<prep.>
U
غیراز این
save off
U
مساوی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
save that
U
جز اینکه
save all
U
توربندی بین ناو و اسکله
save all
U
تور
save for
<prep.>
U
بجز این
Save this for me, please!
U
لطفا این را برای من نگه دار!
save all
U
چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
save
U
نگهداشتن
save
U
بجزاینکه
save
U
فقط بجز
save
U
پس انداز کردن
save
U
اندوختن
save
U
رهایی بخشیدن نگاه داشتن
save
U
نجارت دادن
save
U
حفظ کردن
save
U
نجات دادن پس انداز کردن
save
U
ذخیره کردن
save
U
ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save
U
محل ذخیره سازی موقت درحافظه اصلی که برای ثباتها و داده کنترلی به کارمی رود
save
U
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
U
نجات دروازه
save
U
صرفه جویی کردن
money begets money
<idiom>
U
پول پول می آورد
to save one's brath
U
دم نزدن
to save ones face
U
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
To save . To economize.
U
صرفه جوئی کردن
to save one's neck
U
از دار رهایی یافتن
kick save
U
نجات دروازه با پای دروازه بان
propensity to save
U
گرایش به پس انداز
He did it to save his face.
U
برای حفظ آبرواینگار راکرد
save face
<idiom>
U
خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
to save for retirement
U
برای بازنشستگی پس انداز کردن
save one's breath
<idiom>
U
به صرفت است که ساکت باشی
save one's face
<idiom>
U
به روی خود نیاوردن
save the day
<idiom>
U
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
average propensity to save
U
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to save
U
y/s= APS
save one's neck/skin
<idiom>
U
نجات خوداز خطر ومشکل
marginal propensity to save
U
میل نهائی به پس انداز
to save
[to disk/DVD etc.]
U
حفظ کردن
[روی دستگاه دیسک سخت یا دی وی دی]
[رایانه شناسی]
No one needed to know save herself / outside herself
[American E]
.
U
به غیر از او
[زن]
هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
to save bot cash
U
نقد فروختن
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
U
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
U
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
money
U
پول
money
اسکناس
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
money
U
سکه
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
money on d.
U
وجه امانعی
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
He is in the money.
U
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money
U
مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money
U
پول فراوان
money
U
مسکوک ثروت
be in the money
<idiom>
U
در پول غلت خوردن
his money is more than can
U
پولیش بیش
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
money on d.
U
پول سپرده
money
U
جایزه نقدی
be in the money
<idiom>
U
پول پارو کردن
near money
U
شبه پول
value for money
U
قدرت خرید پول
value for money
U
ارزش پول
value of money
U
ارزش پول
near with one's money
U
خسیس
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
smart money
U
خسارت
role of money
U
نقش پول
retention money
U
پول گرویی
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
salvage money
U
جایزه نجات کشتی یا محموله
smart money
U
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
scant of money
U
کم پول
scant of money
U
بی پول
short of money
U
کم پول
smart money
U
مطلع
soft money
U
پول ضعیف
smart money
U
پاداش زیان
sound money
U
پول قوی
sound money
U
پول سالم
supply of money
U
عرضه پول
requistion for money
U
پول
requistion for money
U
درخواست
money stock
U
حجم پول در گردش
neutrality of money
U
خنثی بودن پول
neutrality of money
U
بدون تاثیربودن پول
oceans of money
U
یک دنیا پول
odd money
U
یک اسکناس 01 ریالی
onother's money
U
پول دیگری
onother's money
U
پول شخصی دیگر
passage money
U
کرایه
passage money
U
کرایه مسافر
quasi money
U
شبه پول
mortgage money
U
پول رهنی
money worth
U
چیزی که بپول بیزرد
money stock
U
عرضه پول
money supply
U
عرضه پول
money wage
U
مزد پولی
money spinner
U
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money worth
U
برابر پول
money worth
U
بهای پول
money worth
U
پول بها
passage money
U
خوراک
passage money
U
غذا
purchase money
U
در CL ثمن
purchase money
U
قیمت جنس
quantity of money
U
مقدار پول
raise money
U
فراهم کردن پول
raise money
U
جمع اوری کردن پول
ready money
U
پول نقد
ready money
U
پول موجود
ready money
U
پول فراهم شده
promotion money
U
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
mortgage money
U
پول قرضی
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
passage money
U
راه
passage money
U
تاکردن
passage money
U
معاش کردن
penury of money
U
کمیابی پول
penury of money
U
قحط پول
possession money
U
حق الاجرا
possession money
U
حق النسبی
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
tight money
U
کنترل پولی
have money to burn
<idiom>
U
پول از پارو بالا رفتن
time is money
<idiom>
U
وقت طلاست
money sink
<idiom>
U
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
My money request to him
U
طلب من از او
[مرد]
I am running out of money .
U
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
U
تبدیل پول و ارز
Time is money.
<proverb>
U
وقت طلاست .
He is a money -bags.
<proverb>
U
مالامال از پول است .
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money
<idiom>
U
ایجاد تعجب
for love or money
<idiom>
U
به هر شکلی
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
have money to burn
<idiom>
U
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
U
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
U
بر سر چیزی شرط بستن
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to be rolling in money
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
Money peters out.
U
پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
to scrape up
[money]
U
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
money can't buy everything
<idiom>
U
پول خوشبختی نمی آورد
pin money
<idiom>
U
پول خرده خرجی
do not coin money
<idiom>
U
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
money for jam
<idiom>
U
پول بی دردسر
money for jam
<idiom>
U
پول باد آورده
We divided the money among ourselves .
U
پول را بین خودمان قسمت
Could you lend me some money ?
U
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
volume of money
U
حجم پول
velocity of money
U
سرعت پول
veil of money
U
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
veil of money
U
حجاب پول
trust money
U
پول امانی
token money
U
پول فرعی
to take eggs for money
U
کردن
to take eggs for money
U
را با دربرابر
to take eggs for money
U
خر مهره
to stink of money
U
خر پول بودن
to stake money on something
U
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to have a run for one's money
U
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
U
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money
U
درقمارپول ازدست دادن
to change money
U
خردکردن یامبادله کردن پول
time money
U
وام مدت دار
wildcat money
U
پول بدون پشتوانه
appearance money
U
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
U
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
My only problem is money .
U
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
U
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money .
U
غرق درپول بودن
To count the money .
U
پول شمردن
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket.
U
پولت را از جیب دربیاور
He owes me some money.
U
از او پول می خواهم (طلب دارم )
He got the money from me by a trick.
U
با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money .
U
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money.
U
پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money.
U
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
U
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody.
U
با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber.
U
پول پرست بودن
To raise money.
U
پول فراهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com