English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
satellite town U پیراشهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
satellite U انگل
satellite U پیرو
satellite U ماه
satellite U ماهواره قمر مصنویی
satellite U قمر مصنوعی
satellite U ماهواره اقمار یک کشور یا کشورهای وابسته سیاسی و نظامی
satellite U ماهواره
satellite U قمر
satellite U قمر مصنوعی ماهواره
satellite U ترمینال کامپیوتری که خارج شبکه اصلی است
satellite U کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
satellite U کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
communication satellite U ماهواره مخابراتی
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
satellite terminal U ترمینالفضاپیما
satellite processor U پردازشگر پیرو
satellite navigation U ناوبری ماهوارهای
satellite defense U پدافند ضدماهوارهای
satellite defense U پدافند ماهوارهای
satellite computer U کامپیوتر ماهوارهای
satellite communications U مخابره ماهوارهای
foixed satellite U ماهواره ثابت
artificial satellite U قمر مصنوعی
equatorial satellite U ماهواره استوایی
communications satellite U ماهوارههای مخابراتی
communications satellite U ماهواره ارتباطاتی
artificial satellite U ماهواره
artificial satellite U 2 satellite : syn
communication satellite U اقمارمخابراتی
launcher/satellite separation U جسمشماورماهوارهجدا
town U شهر
town U شهر کوچک قصبه حومه شهر
town U شهرک
out of town U بیرون شهر
go to town <idiom> U
town U قصبه
town U شهرک
town U شهر
town U شهر کوچک
new town U شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
the town U گردش وسیاخت درشهر
town U خرده شهر
Get out of town! <idiom> U جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
Get out of town! <idiom> U شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
It's all over town. <idiom> U این خبر درشهر پراست.
town U شهر کوچک
from out of town U از بیرون [از]
from out of town U از خارج [از شهر]
boom town U شهرصنعتیشده
home town U زادگاه
small-town U کم سروصدا
small-town U شهرستانی
home town U خاستگاه
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
home town U زادشهر
shanty town U حصیرآباد
shanty town U کوخگاه
shanty town U گدامحله
shanty town U بیغوله
small-town U وابسته به شهرهای کوچک
Road Town U توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
To be the talk of the town. U سرزبانها افتادن
county town U حاکم نشین استان
provincial town U شهرستان
country town U شهرستان
Is there a bus into town? U آیا اتوبوس برای شهر هست؟
They searched the whole town . U تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
to live out of town U در بیرون از شهر زندگی کردن
to work out of town U در حومه [بیرون] شهر کار کردن
The town has a European look. U این شهر قیافه اروپایی دارد
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
Company town U شهرک کارگران
George Town U نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
county town U شهر مقراستاندار
town planning U شهرسازی
town crier U جارچی
town criers U جارچی
assize town U شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town U شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town U در ناف شهر
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
town halls U عمارت شهرداری
post town U شهری که پستخانه مستقل دارد
town houses U گدا خانه دارالمساکین
town houses U خانه شهری
town hall U تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall U کاخ شهرداری
town hall U عمارت شهرداری
town hall U تالار انجمن شهر
town halls U تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls U کاخ شهرداری
town halls U تالار انجمن شهر
ghost town U شهر متروک
town house U خانه شهری
town house U گدا خانه دارالمساکین
principal town U شهر عمده
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
town clerk U کارمند شهرداری یافرمانداری
town council U انجمن شهر
town council U انجمن شهرداری
town fog U نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town manager U شهردار انتصابی
town meeting U انجمن شهری
town meeting U انجمن بلدی شورای شهری
town planner U مهندس شهرساز
town wall U باروی شهر
w kilometres of the town U در2 کیلومتری شهر
we fixed in the town U در شهر ماندیم
Cape Town U بندر کیپ تاون
George Town U بندر جرج تاون
to patrol a town U شهری را گشت زدن
home town U شهر موطن
test town U شهر مورد ازمایش
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
test town U شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town U حومه شهر
to paint the town red U عربده کردن
He cried the news all over the town . U با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
paint the town red <idiom> U اوقات خوشی داشتن
Which bus goes to the town centre? U کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
A single town and two different rates!. <proverb> U یک شهر و دو نرخ؟!.
Can I drive to the centre of town? U آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
man a bout town U ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
small country town U شهرستان کوچک
to paint the town red U مستی کردن اشوب کردن
We painted the town red . U تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
The town is famous for its hot springs . U این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He is a bih shot ( noise ) in this town . U جزو کله گنده های شهر است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com