English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reverse pitch U گام معکوس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reverse U وارونه
reverse U شکستنی مخالف
reverse U بدل کاری
reverse U خلاف جهت
reverse U معکوس
reverse U معکوس کننده
reverse U پشت
reverse U بدبختی
reverse U برگرداندن پشت و رو کردن
reverse U معکوس کردن
reverse U شکست وارونه کردن
reverse U برگشتن
reverse U لغو کردن
reverse U نقض کردن
reverse U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverse U وضعیتی که درآن ترمینالهای مثبت ومنفی ترکیب شده باشند, ودرنتیجه قطعه کارنمیکند
reverse U عملیات ریاضی که به صورت منط قی نوشته شده اند, وبنابراین عملگرپس از اعداد فاهر میشودونیازبه کروشه را ازبین می برد
reverse U حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverse U حرکت در جهت مخالف
reverse U حرکت درخلاف جهت . ارسال
reverse U داده ازگیرنده به فرستنده
instead of the reverse U بجای وارونه این
reverse U نقض کردن واژگون کردن
reverse U حرکت نوک چاپگر در نیمه خط به بالابرای چاپ حروف بزرگ
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U فهر
reverse U عکس ضد
reverse U کانال کنترل داده کند بین گیرنده وفرستنده
reverse U حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse video U ویدئوی معکوس
reverse current U جریان معکوس
reverse gears U دنده معکوس
reverse gear U دنده معکوس
reverse bias U تغذیه معکوس
reverse polarity U پلاریته معکوس
reverse video U کاراکترهای تیره بر روی زمینه نمایش روشن تصویرمعکوس
reverse thrust U تراست معکوس
reverse speed U سرعت معکوس
naked reverse U حمله با مانور سدکنندگان به یک سمت و توپدار به سمت دیگر
reverse slope U شیب معکوس
reverse slope U ضد شیب
reverse osmosis U اسمز معکوس
reverse image U تصویر وارونه
reverse dive U شیرجه وارونه
reverse bias U پیشقدر معکوس
reverse control U کنترل معکوس
indian in reverse U هندی معکوس
reverse video U صفحه نمایش معکوس
double reverse U شوت برگردان به دروازه
to suffer a reverse U شکست خوردن
forward/reverse U جلو/عقببرنده
the reverse of the medal U طرف یا جنبه دیگر موضوع
reverse stitch button U دکمهوارونهکنندهدوخت
reverse chicken wing U نوعی کلید کشی
auto reverse button U دکمهمعکوساتوماتیک
reverse current cutout U افتامات
reverse flow engine U توربین گاز دارای کمپرسورجریان خطی یا محوری
reverse polish notation U نشان گذاری لهستانی معکوس
reverse slide change U تعویضاسلایدوارونه
king's indian in reverse U هندی شاه معکوس
reverse flow regin U ناحیه جریان معکوس
maximum reverse r.m.s. voltage U ولتاژ سد موثر حداکثر
The car is in the reverse gear. U اتو موبیل توی دنده عقب است
fireman's carry from outside and reverse U پیچ یک دست و یک پا از پشت دست
reverse side of metal work U پشت کار فلزی
reverse current circuit breaker U مدارشکن جریان معکوس
leg ride and reverse chicken wing U سگک قفل قیصر
pitch into U به خوراک حمله کردن
pitch in U با سعی و جدیت شروع بکارکردن
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
pitch in <idiom> U به چیزی پول یا کمک دادن
to pitch upon something U چیزی را برگزیدن یا انتخاب کردن
to pitch into U زور اوردن به حمله کردن
to pitch in U جدادست بکارشدن
pitch upon U انتخاب کردن
pitch U پرتاب
pitch U تن صدا
pitch U چادرزدن
pitch U چرخش عمودی وعرضی ناو
pitch U ته مانده تقطیر
pitch U تفاله قطران
pitch U زفت
pitch U میل
pitch U شیب
pitch U بلند شدن توپ از زمین پیش از رسیدن به توپزن
pitch U زمین بازی
pitch U زاویه سوراخهای گوی بولینگ
pitch U بالاو پایین رفتن هواپیما یا قایق
pitch U زیر و بمی
pitch U پرتاب کردن
pitch U ضربت باچوگان نصب
pitch U استقرار
pitch U سرازیری
pitch U جای شیب پلکان
pitch U دانگ صدا
pitch U زیروبمی صدا
pitch U استوارکردن
pitch U خیمه زدن برپاکردن
pitch U نصب کردن
pitch U توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitch U توپ را زدن
pitch U گام
pitch U درجه
pitch U طول طناب کوهنوردی
pitch U گام سیم پیچی
pitch U وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
pitch U اوج پرواز اوج
pitch U قیر
pitch U خیمه زدن
pitch U تعداد حروف کم در یک اینچ از خط جا می شوند
pitch U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch U پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitch U نواک
pitch U قیر اندودکردن
pitch U قطران
fever pitch U فوقالعادههیجانانگیز
pitch pine U شجرالقطران
To pitch a tent. U چادر زدن
pitch a tent <idiom> U چادرزدن
pole pitch U گام قطب
pitch-and-toss U شیر یا خط
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
pitch resin U لبان شامی
pitch wheel U چرخکوککردن
theoretical pitch U گام تئوریک
to pitch on one's head U از سر پرت شدن
to queer the pitch for any one U نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
tooth pitch U گام دندانه
tooth pitch U گام شیار
track pitch U فاصله شیار
track pitch U گام شیار درجه شیار
variable pitch U جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
winding pitch U گام سیم پیچی
perfect pitch U رجوع شود به pitch absolute
rivet pitch U فاصله بین مراکز سوراخهای پرچ
standard pitch U گام استاندارد
pitch pine U کاج قیری
pitch black U قیرگون
dot pitch U فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
dot pitch U درجه نقطه
effective pitch U گام موثر
feed pitch U گام پیش بری
feathering pitch U گام فدر
fractional pitch U گام کسری
full pitch U گام پر
full pitch U پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
geometric pitch U گام هندسی
grid pitch U گام شبکه
mineral pitch U اسفالت
diametral pitch U گام قطری
diameter pitch U قطر گام
pitch black U خیلی سیاه
pitch-black U قیرگون
pitch-black U خیلی سیاه
absolute pitch U زیر و بمی مطلق
back pitch U گام خور پیچک
base pitch U فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
character pitch U تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character pitch U pica
character pitch U type elite
coil pitch U گام پیچک
cyclic pitch U گام دورانی
mineral pitch U قیر معدنی
pitch dark U تاریک
pitch dark U قیرگون
pitch dark U سیاه
pitch diameter U قطر گام
pitch diameter U قطر جناح
pitch diameter U قطر پهلو
pitch line U مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pitch macadam U سنگریزه قیر
pitch of arch U خیز قوس
pitch of arch U خیز طاق
pitch of poles U گام قطبها
pitch curves U تلاقی سطوح طرفین دندانه
pitch control U کنترل سیستم مرکب درهلیکوپتر
nominal pitch U گام اسمی
pitch a yarn U قصه گفتن
pitch altitude U زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
pitch and toss U نوعی بازی شیر یاخط
pitch and toss U بازی بیخ دیواری
pitch cap U کلاه زفت
pitch of spiral U پای پیچ
pitch circle U دایره گام
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
pitch coal U ذغال سنگ قیری
pitch control U کنترل گام ملخ
coal tar pitch U قیر ذغال سنگ
cyclic pitch control U کنترل گام دورانی
tough pitch copper U مس چقرمه
adjustable pitch propeller U ملخ با گام قابل کنترل
controllable pitch propeller U ملخ با گام قابل کنترل
collective pitch control U کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
straight run pitch U تفاله اولین تقطیر
pitch of armature winding U گام پیچک
coal tar pitch U قیر قطران ذغال سنگ
fixed pitch propeller U ملخ با گام ثابت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com