Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reference count technique
U
تکنیک شمارش ارجاعات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
U
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
o technique
U
تحلیل عوامل زمانی
technique
U
شیوه
technique
U
مهارت
technique
U
تکنیک
technique
U
اصول مهارت روش فنی
technique
U
فن
technique
U
شگرد
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
p technique
U
فن پی
t technique
U
فن T
technique
U
فن مهارت
technique
U
روش یا فن اجرای کار
technique
U
اسلوب کار
technique
U
فنون انجام کار یا تولید وسیله
technique
U
اسلوب
overlay technique
U
فن کالک
cloze technique
U
شیوه بندش
bottom up technique
U
روش اجرا از پایین به بالا
flooding technique
U
شیوه غرقه سازی
salami technique
U
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
measuring technique
U
متد سنجش اسلوب سنجش فن سنجش فن اندازه گیری
measuring technique
U
تکنیک سنجش
refrigerating technique
U
فن سرما سازی
nominating technique
U
روش نامزدگزینی
odd even technique
U
فن فرد و زوج
overlay technique
U
فن استفاده از کالک
probing technique
U
فن وارسی
production technique
U
فن تولید
production technique
U
روش فنی تولید
telecommunication technique
U
تکنیک مخابرات
telecommunication technique
U
تکنیک ارتباطات
sociometric technique
U
فن گروه سنجی
salami technique
U
سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد
measuring technique
U
روش سنجش
matching technique
U
اسلوب جور کردن
unfolding technique
U
فن تاگشایی
luria technique
U
اسلوب لوریا
matching technique
U
اسلوب همتاسازی
white ground technique
U
اسلوب نقاشی
edman degradation technique
U
شکستن به روش ادمن
critical incidents technique
U
شیوه رویدادهای شاخص
telephone switching technique
U
اصول اتصالات تلفنی
telephone switching technique
U
فن سوئیچینگ تلفن
thought stopping technique
U
فن بازداری اندیشه
double irradiation technique
U
روش تاباندن مضاعف
capital saving technique
U
فن تولید سرمایه اندوز
capital intensive technique
U
فن تولید سرمایه بر
brute force technique
U
استفاده ناشیانه از کامپیوتر
telephone switching technique
U
تکنیک مراکز تلفن خودکار
error choice technique
U
شیوه خطا گزینی
assets liabilities technique
U
شیوه محاسن- معایب
alpha beta technique
U
روشی در هوش مصنوعی برای حل بازی ها و مشکلات استراتژیک
holtzman inkblot technique
U
شیوه لکههای هولتسمان
count
U
حساب کردن
Count me in!
U
من حاضرم برای اشتراک!
to count down
U
دادن
Count me in!
U
روی من حساب کن!
I'm going to count to three.
<idiom>
U
تا سه میشمارم.
to count out
U
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
to count
U
طرفدار شمردن
count out
U
ناک اوت
count off
U
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count down
U
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
to count down
U
شمردن
to count
U
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to count
[as]
U
معتبر بودن
take the count
U
بلند شدن پس از شماره 01
to count
[as]
U
به حساب رفتن
to count
[as]
U
به شمار رفتن
to count up
U
جمع زدن
to count up
U
حساب کردن
re count
U
از سرشمردن
re count
U
دوباره شمردن
count by ones
U
یکی یکی بشمارید
count
U
شمار
count
U
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count
U
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
U
تعداد امتیاز توپزن
count out
<idiom>
U
بیرون نگهداشتن
count
U
پنداشتن
count
U
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
He cant count yet.
U
هنوز شمردن بلد نیست
count
U
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count
U
فرض کردن
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
count on
<idiom>
U
بستگی داشتن به
count
U
شمارش
count
U
شمردن
count
U
تعداد ایمپولز
count
U
کنت
program evaluation review technique (per
U
روش ارزیابی و بررسی برنامه
oil on canvas
[painting technique]
U
رنگ روغنی نقاشی روی کرباس
[شیوه نقاشی]
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
long count
U
شمردن تا 01 در ناک اوت
quick count
U
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
count noun
U
اسم شمردنی
mandatory eight count
U
شمردن تا 8 در ناک اوت
thread count
U
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
knot count
U
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
yarn count
U
نمره نخ
blood count
U
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
To count the money .
U
پول شمردن
record count
U
شمار مدارک
If you count the children too.
U
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
To count up to ten .
U
تا ده شمردن
Count the money to see if it is right.
U
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
count out of the house
U
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
count palatine
U
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
count palatine
U
قلمرو
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
U
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
pollen count
U
درصد گردههای گیاهی در هوا
head count
U
جمع افراد
head count
U
تعداد مردم شمرده شده
word count
U
واژه شماری
head count
U
شمارش مردم
count nouns
U
اسم شمردنی
head count
U
سرشماری
record count
U
شمارش رکوردها
background count
U
عکس العمل تشعشع
frequency count
U
شمار بسامد
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
Dont count (bank)on me.
U
روی من حساب نکنید
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
I did it unwittingly. I lost count.
U
از دستم دررفت
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
U
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
U
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
U
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count your chickens before they are hatched.
U
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
self reference
U
خود ارجاع
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
reference
U
توصیه
reference
U
معرفی
reference
U
سفارش
who are your reference?
U
چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
with reference to
U
عطف به
with reference to
U
با اشاره به
in reference to
U
با اشاره به
May I use your name as a reference?
U
اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
reference
U
دستیابی به محلی در حافظه
reference
U
لیست موضوعات مرتب شده
reference
U
راده
reference
U
بازگشت مرجع
reference
U
اشاره
reference
U
استفتاء کردن
reference
U
ارجاع امر به داوری
reference
U
ارجاع
reference
U
اندیسی که ارجاعی به متن است
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference
U
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
reference
U
فایل داده که طوری نگهداری میشود که قابل ارجاع باشد
reference
U
نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
reference
U
آدرس تبدیل در برنامه که به عنوان مبدا یا پایه برای سایرین است
reference
U
لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
reference
U
دستوری که دستیابی به داده ذخیره شده یا مرتب شده فراهم میکند
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
معرف
reference
U
منبع
reference
U
مراجعه و رجوع کردن
reference
U
ماخذ
reference
U
کتاب مخصوص مراجعات علمی وادبی و غیره
reference
U
عطف
reference
U
کتاب بس خوان بازگشت
reference
U
مراجعه رجوع
reference
U
مرجع
reference
U
مدارک
reference
U
سوابق
reference
U
توصیه
frame of reference
U
چهارچوب داوری
cross reference
U
مراجعه متقابل
cross-reference
U
ارجاع متقابل
cross-reference
U
شبکه چهارخانه
cross-reference
U
سیستم مختصات
cross reference
U
شبکه چهارخانه
cross-reference
U
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
cross reference
U
ارجاع متقابل
cross-reference
U
مراجعه متقابل
cross reference
U
سیستم مختصات
cross reference
U
مراجعه ازفهرستی به فهرست دیگر ارجاع متقابل
external reference
U
ارجاع خارجی
letter of reference
U
توصیه نامه
reference
[testimonial]
U
گواهی
reference
[testimonial]
U
مدرک
print reference
U
شماره سری عکس هوایی
letter of reference
U
معرفی نامه
frames of reference
U
چهارچوب داوری
backward reference
U
ارجاع به عقب
reference line
U
خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
reference group
U
گروه مرجع
reference frame
U
دستگاه مقایسهای
sortie reference
U
شماره پرواز
sortie reference
U
تعدادهواپیماهای شرکت کننده درپرواز
reference electrode
U
الکترود مبنا
reference edge
U
لبه مرجع
reference datum
U
سطح افق بار یاوزن هواپیما
reference datum
U
سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
reference cell
U
پیل مرجع
reference cell
U
پیل مبنا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com