English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
push down stack U پشته
push down stack U پایین فشردنی
push down stack U مجموعهای از مکانهای حافظه یا ثباتهای کامپیوترکه لیستی از نوع push-down را اجرا می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
push up stack U سیستم صف ذخیره سازی موقت که آخرین موضوع اضافه شده در انتهای لیست فرار می گیرد
push pop stack U ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
Other Matches
stack U ذخیره موقت صفحات در سیستم حافظه مجازی
stack U محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stack U آدرس ابتدا پایانه پشته
stack U ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack U پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack U ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود
stack U برنامه کاربردی که از سیستم Apple maxintosh Hyper cord استفاده میکند
stack U روش ذخیره داده که آخرین عنصر ذخیره ساده . همیشه در همان محل قرار دارد و بقیه لیست با یک آدرس تغییر مکان به انتهای لیست می روند
stack U ذخیره موقت داده , ثباتها پاس رهایی که داده اضافه شده از همان انتهای لیست بازیابی میشود. مراجعه شود به Lifd
stack U پشته کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
stack up U روی هم انباشتن
stack U انباشته
stack U انباشتن
stack U قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack U قفسه کتابخانه
stack U مقدارزیاد
stack U پشته
stack U بسته
stack U دودکش دسته
stack U خرمن
stack U کومه
stack U توده
stack U توده کردن
stack U کومه کردن
stack U ناودان
stack U توده اجر
stack U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack U چاتمه کردن تفنگ
stack U لوله اگزوز
stack U دودکش ناو
stack U انباشتن پشته کردن
program stack U پشته برنامه
wheat stack U خرمن کومه گندم
exhaust stack U لولهاگزوز
stack wash U تخلیه هوا به علت فشار گازدودکش ناو
stack indicator U نماینده پشته
stack indicator U پشته نما
stack the defence U ارایش دفاعی
stack register U ثبات پشته
row stack U فاصله ردیفهای انبار از دیوار
row stack U فاصله اماد از دیوار
smoke stack U دودکش
stack arms U فرمان چاتمه فنگ
stack arms U چاتمه کردن تفنگها
stack arms U تفنگها راچاتمه کنید
stack memory U حافظه پشتهای
stack pointer U اشاره گر پشته
stack the cards <idiom> U برای کسی نقشه کشیدن
chimney-stack U [دودکشی با یک یا دو دور رو آجری]
chimney stack U دودکش
To stack the cards . U ورق زدن ( تقلب درقمار )
chimney stack U میله دودکش
hay stack U کومه علف خشک
wall stack section U بخشدودکشدیواری
soil and waste stack U کیسهخاکوفضولات
push U ضربه فشاری
push U ضربه
push U فشار
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشار دادن
push U جای دادن نشاندن
to push out U پیش رفتگی داشتن
push along on U راه خود را باعجله تعقیب کردن
push along U راه خود را باعجله تعقیب کردن
to push a way U پس زدن
push up U شنا روی زمین
push U نشاندن فشار دادن
push U دستور کامپیوتر که داده را روی لیست یا پشته LIFO ذخیره میکند
push U چیزی را زور دادن
push U با زورجلو بردن
push U هل دادن
push off U تنه زدن و هول دادن
push off U بیرون رفتن
push off U اغاز کردن
push U شاخ زدن
push in U روش برگردندن گوی به بازی
push U یورش بردن
push U زور فشاربجلو
push U هل
push U تنه
to push a way U رد کردن
push off U راه افتادن
to push out U پیش بردن جلو بردن
at first push U در نخستین وهله
when it came to a push U رسید
when it came to a push U چون هنگام کوشش
get the push U بیرون رفتن
to push through U بپایان رساندن
get the push U تیپا خوردن
push-up U شنا روی زمین
to push out U پیش رفتن
to push out U دراوردن
to push off U از کرانه دریادورشدن
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
to push off U اغاز کردن
to push down U بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
to push down U سوی پایین زور دادن
push-up stand U دستهفشرده
bell push U دکمهزنگدرخانه
To persevere. To have push. U پشت کار داشتن
Don't push! U تنه نزنید! [در جمعیتی]
to push back U عقب زدن
to push back U پس زدن
push-up bra U سوتینفشرده
push rim U لبهفشار
push buttons U دکمهفشار
frame push U اهرم فشاردهنده
push [email] U پیشرانی، پیش راندن [رایانامه]
to make a push at U پیف کردن به
to make a push at U ناچیز شمردن
push someone's buttons <idiom> U کفر کسی را در آوردن
push button U دکمه فشاری
make a push U کوشش کردن عجله کردن
make a push U تلاش کردن
net push U ضربه فشاری از لب تور
pawn push U پیاده رانی شطرنج
pear push U کلید گلابی شکل
push key تکمه فشاری
push rod U میل رابط
push rod U راهنمای سوپاپ
push rod U میله رابط
make a push U شتاب کردن
ice push U فشار یخ
push cart U چرخ دستی
push button U شستی
push button U کلید فشاری
push bike U دوچرخه پایی
push bike U در برابردوچرخه موتوری
push bikes U دوچرخه پایی
push bikes U در برابردوچرخه موتوری
alarm push U دکمه اژیر
cost push U فشار قیمت
cost push U فشار هزینه
push shot U ضربه فشاری
push the door to U در راپیش کنید
push botton U وسایل خودکار
push botton U دکمه زنگ اخبار
push ball U بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
push instruction U دستورالعمل نشاندن
push pass U پاس با بغل پا
push along forward U راه خود را باعجله تعقیب کردن
push pass U پاس با فشارچوب بجای ضربه
push down list U لیستی که از پایین به بالانوشته میشود به نحوی که هر ورودی جدید بالای لیست قرار می گیرد
push-ups U شنا روی زمین
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
push up list U لیستی از اقلام که در ان هرقلم در اخر لیست وارد میشود و سایر اقلام همان مکان مربوطه در لیست راحفظ می کنند
push to talk U کلید مکالمه تلفنی
push botton U خود کار
push button tuner U میزانساز دگمهای
push the panic button <idiom> U از ترس قلبش فرو ریخت
Don't push your luck! U [این وضعیت را] ریسک نکن!
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
push button switch U کلیدپوش باتون
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
push pul oscillator U اوسیلاتور رفت و برگشتی
press (push) one's luck <idiom> U به شانس بستگی داد
push button switch U تکمه فشاری
supply push inflation U تورم ناشی از فشار عرضه
push pull stage U طبقه پوش- پول
push pull amplifier U تقویت کننده پوش- پول
push and pull lever U اهرم دوبل
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
push pull switch U کلید پوش- پول
push and pull lever U اهرم پوش پول
push & pull switch U کلید کشویی
push button control U کنترل دکمهای
push-button telephone U تلفندکمهفشاری
extention alarm push U جعبه انشعاب اژیر
emergency push button U تکمه اضطراری
cost push inflation U تورم ناشی از فشار هزینه
push button dialing U شماره گیری دکمهای
push pull circuit U مدار پوش- پول
Don't allow co-workers to push your buttons. U به همکاران میدان نده تا کفرت را در بیاورند.
big push theory of development U نظریه فشار شدید توسعه
to push your luck [British English] to press your luck [American English] U زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com