English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prospective plan U برنامه بلند مدت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prospective U مربوط به اینده
prospective U موثر دراینده
prospective U مربوط به بعد از این
in prospective U در مد نظر
in prospective U انتظار داشته
the law is prospective U اثر قانون مربوط به اینده است
loss of prospective profits U عدم النفع
present maid prospective bride U دوشیزه امروز عروس فردا
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
plan U تدبیر
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to U بهتر این است که .....
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U طرح
plan U خیال
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U برنامه
plan U نقشه
plan U تدبیر اندیشه
plan U پلان
plan U هامن
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U نقشه کف
plan U پیش بینی کردن
plan U طرح کردن
plan U طرح ریزی کردن
prestowage plan U طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
partial plan U برنامه جزئی
site plan U نقشه محل
site plan U نقشه جایگاه
sheer plan U نقشه ساختمانی ناو
secondary plan U طرح ثانوی
rolling plan U برنامه غلتان
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
project plan U طرح پروژه
plan view U نقشه کف
plan view U نمای بالا
parking plan U طرح پارک کردن هواپیماها
part plan U نقشه جزیی
perspective plan U برنامه بلند مدت
plan frame U چارچوب برنامه
plan implementation U عملی کردن برنامه
plan of action U طرح عملیات
plan of campaign U طرح پیکار
plan of maneuver U طرح مانور
plan of the day U برنامه روزانه ناو
plan range U در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets U اهداف برنامه
plan view U دید از بالا
plan implementation U اجرای برنامه
outline plan U طرح مبنا
sliding plan U برنامه لغزان
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
block-plan U نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan U طرح پروانه ای
centralized plan U پلان مرکزی
The plan landed . U هواپیما بزمین نشست
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
stowage plan U طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan U طرح جنگ
strategic plan U نقشه جنگ
tactical plan U طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan U طرح عملیات نظامی
tentative plan U طرح ازمایشی
test plan U طرح ازمایش
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan U طرحی راپیشنهادکردن
war plan U طرح جنگی
war plan U نقشه جنگی
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
ground-plan U [نقشه همتراز با زمین]
ordnance plan U طرح اردنانس
master plan U نقشه کلیات
contingency plan U طرح احتمالی
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
deck plan U صفحه پل کشتی
deck plan U افق پل کشتی
detailed plan U برنامه تفصیلی
development plan U برنامه توسعه
development plan U طرح گسترش
development plan U طرح ارایش زمین
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
draft plan U پیش نویس برنامه
economic plan U برنامه اقتصادی
entry plan U طرح ورود به بندر
entry plan U طرح دخول به سر پل
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan U طرح عملیات احتمالی
master plan U نقشه مجموعه
ground plan U نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan U شالوده
ground plan U طرح اساسی
ground plan U نقشه مسطحه
ground plan U برنگاره
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
approval of plan U تصویب نقشه
barrier plan U طرح موانع
cargo plan U طرح بارگیری ناو
collection plan U طرح جمع اوری
colombo plan U طرح کلمبو
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
europen plan U نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan U برنامه مالی
ordnance plan U طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan U برنامههای موقت
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
lesson plan U طرح درس
it was no part of my plan U کی جزو نقشه من بود
key plan U نقشه راهنما
loading plan U طرح بارگیری خودرو
marshall plan U طرح مارشال
marshall plan U برنامه مارشال
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan U برنامه ملی
installation plan U نقشه ی نصب
general plan U نقشه کلی
flight plan U طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan U نقشه اشکوب
illumination plan U طرح روشنایی منطقه
frequency plan U طرح فرکانس
general plan U نقشه عمومی
fire plan U طرح اتش توپخانه
game plan U استراتژی بازی
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
he thought out a plan U تدبیری اندیشید
fire plan U طرح اتش
documented plan figures U ارقام مستند برنامه
air fire plan U طرح اتش هوایی
restrictive fire plan U طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
negative tax plan U برنامه مالیات منفی
negative tax plan U طرح مالیات منفی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
constant helm plan U نقشه زیگزاگ
The plan is now in action ( underway ) . U طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
plan position indicator U صفحه رادار ناو یا هواپیما
disaster recovery plan U طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
coordinated fire plan U طرح اتش هم اهنگ شده
open-plan coach U طرحبازوگن
class improvement plan U طرح بهبودناو
class improvement plan U طرح توسعه ناو
artillery fire plan U طرح اتش توپخانه
His plan miscarried . He missed the target U تیرش بخطا رفت
to buy something on the installment plan [system] U چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan [American English] U به اقساط
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com