English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
process bound U برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
out bound U عازم بیرون رفتن از بندر
bound U موفف
bound U ملزم
bound U انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
to come at a bound <idiom> U خیز برداشتن
bound over U ملتزم
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
bound up U مجبور
bound up U مقید
bound up U جزء لایتجزی
bound to go U موفف به رفتن
out bound U رهسپار دریا
to be bound over U التزام دادن
being bound over U التزام
to be bound over U ملتزم شدن
i/o bound U محدود به ورودی خروجی
bound U ملتزم شده
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound U مشرف بودن
bound U هم مرز بودن مجاوربودن
bound U تعیین کردن
bound U سرحد
bound U جست وخیز
bound U مرز محدود
bound U محدودکردن
bound U خیز
bound U جهیدن
bound U موفف کران
bound U مقید
bound U خیز به خیز رفتن
bound U : اماده رفتن
bound U موجود
bound U عازم رفتن مهیا
bound U :حد
ice bound U احاطه شده از یخ
input bound U کران ورودی
iron bound U با اهن بسته
iron bound U دورتا دورخاره دار
ice bound U یخ بسته
iron bound U ناهموار
compute bound U محدودیت محاسباتی
muscle bound U سفت
iron bound U سفت
it is bound to nappen U مقدراست اتفاق بیافتد
lower bound U کران پایین
iron bound U سخت
muscle bound U دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
iam bound to do that U من موفف به انجام ان کارهستم
hide bound U کوتاه فکر
compute bound U کران محاسباتی
compute bound U با تنگنای محاسباتی
bound in boards U با مقوا جلد شده
bound for home U اماده رفتن به کشور میهن
bound electron U الکترون بسته
bound barrel U لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound barrel U لوله تاب خورده
ocean bound U رهشپار دریا
bound charge U بار بسته
egg bound U صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
half bound U درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
hide bound U پوست بتن چسبیده
hide bound U خشکیده متعصب
compute bound U باتنگنای محاسباتی
ocean bound U عازم دریا یااقیانوس
pot-bound U گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
spell bound U فریفته
stimulus bound U محرک- وابسته
storm bound U گرفتاریادچارطوفان
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
subscript bound U کران زیرنویس
tape bound U با تنگنای نواری
upper bound U کران بالا
wind bound U دچار باد مخالف
earth-bound U زمینی
earth-bound U خاکی
earth-bound U دنیوی
earth-bound U در خاک
earth-bound U عازم کرهی زمین
bound book U کتابپربرگ
duty-bound U حینانجام وفیفه
homeward-bound U درراهخانه
spell bound U طلسم کرده طلسم شده
spell bound U افسون شده
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
processor bound U اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
input bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound U کران خروجی
rock bound U خاره بست
rock bound U سنگ بست
output bound U وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
out of bound play U به جریان انداختن بازی
rock bound U محاط بصخره
rock bound U دیریاب
rock bound U دشوار
snow bound U دچار برف
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
outward bound U بیرون رو
cement bound macadam U ماکادام ملاتی
cement bound macadam U ماکادام سیمانی
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
hom ward bound U اماده رفتن به کشور میهن
internal bound block U قرقره مغز فلز
dry bound macadam U ماکادام خشک لرزشی
input output bound U شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
culture bound tests U ازمونهای فرهنگ- بسته
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. U بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
process U عملکرد
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process U عمل
process U جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process U جریان کار در دادگاه
process U فرابرد فرابرش
process U تحویل
process U شیوه
process U فراگرد
process U پردازش کردن
process U روند
process U پویش
process U تهیه و تولید کردن
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process U نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
process U کنترل خودکار فرآیند توسط کامپیوتر
process U روند طریقه
process U روش
process U تکلیف به حضور کردن
process U ورودی کامپیوتری , توابع خروجی , CPU به همراه حاقظه برنامه
process U عمل اوردن
process U احضار کردن
process U مرحله جریان
process U و وسایل کنترل و پشتیبانی
process U که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
process U کامپیوتر مخصوص برای کنترل و مدیریت فرآیند
process U مرحله
process U جریان کار
process U تقویم کردن تولید کردن
process U طرزعمل
process U فرا گرد
process U فراشد روند
process U فرایند
process U دوره عمل
process U زائده
process U جریان عمل مرحله
process U جریان
process U تهیه کردن
process U مراحلی راطی کردن
process U پرورش دادن
process U بانجام رساندن تمام کردن
process U برنامهای که زمان اجرای دستورات آن در CPU بیشتر از عملیات ورودی و خروجی است
process U مراحل مختلف چیزی
process U پیشرفت تدریجی ومداوم
production process U جریان تولید
production process U روند ساخت
process of industrialization U فرایند صنعتی شدن
process schizophrenia U اسکیزوفرنیای تکوینی
process conversion U تبدیل فرایند
production process U فرایند تولید
process control U کنترل فرایند
process control U بررسی فرایند
solution [process] U راه حل
process server U مامور ابلاغ برگهای قانونی
process of negotiations U روند مذاکرات
oxidizing process U فراینداحیاء
process chart U نقشه روند کار
pterygoid process U زائده نازله عظم وتدی
photogelatin process U چاپ بوسیله ژلاتین
To process and treat something . U چیزی راعمل آوردن
due process U سازمانتامینحقوقوآزادیافراد
predefined process U فرایند از پیش تعریف شده
process chart U نقشه عملیات
process control U کنترل فرایندها
oxidizing process U فرایند اکسیداسیون
pterygoid process U زائده نازله استخوان شب پرهای
scrubbing process U فرایند شستشو و تصفیه
selective process U فرایند گزینشی
sequential process U فرایند ترتیبی
unionmelt process U فرایند الیرا
tunneling process U فرایند تونل زنی
solidifying process U فرایند انجماد
solidifying process U روند انجماد جریان انجماد
solidifying process U مرحله انجماد
trustee process U توقیف
transverse process U زائده جانبی ستون فقرات
pultrusion process U فرایند کشش رانی
steelmaking process U فرایند فولادسازی
the next process is weaving U عمل یا مرحله بعداز بافتن است
stochastic process U فرایند اتفاقی
salpeter process U فرایند سالپیتر
random process U پویش تصادفی
random process U جریان تصادفی فرایند تصادفی
refinery process U فرایند کوره پالایش
refining process U فرایند پالایش
remelting process U فرایند ذوب مجدد
remelting process U روش ذوب مجدد
spinous process U زائدهخارمانند
solidifying process U پروسه انجماد
retread process U تعمیر مجدد
retread process U تقویت روکش روکش دوباره
reversal process U جریان معکوس
ziegler process U فرایند زیگلر
work in process U کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com