Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
probation officers
U
مامور نافر
probation officers
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to be on probation
U
دوره آزمایشی داشتن
on probation
U
در دوره ازمایشی
on probation
U
در آزادی مشروط
on probation
U
به شرط تعلیق مجازات
on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات
probation
U
ازمایش امتحان
to be on probation
U
در دوره تعلیق مجازات بودن
probation
U
ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
probation
U
دوره ازمایش وکار اموزی
probation
U
ارائه مدرک ودلیل
probation
U
ازادی بقیدالتزام
probation
U
ازادی مشروط
probation
U
دوره ازمایشی
probation
U
تعلیق مجازات
probation
U
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
to place somebody on probation
U
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
probation order
U
دستور یا حکم تعلیق مجازات
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
he was engagedon probation
U
بشرط ازمایش اورابکارگماشتند
probation officer
U
ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer
U
مامور نافر
to suspend somebody's sentence on probation
U
مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن
[قانون]
officers
U
مامور متصدی
officers
U
عضو هیات رئیسه
officers
U
افسر
officers
U
متصدی ضابط عدلیه
officers
U
صاحب منصب
officers
U
مامور
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers
U
فرمان دادن
officers
U
امین صلح
officers
U
مامور کارمند اداری
petty officers
U
درجه دار
commissioned officers
U
افسرشاغل
commissioned officers
U
افسر کادر
commissioned officers
U
افسر
non-commissioned officers
U
درجه دار
warrant officers
U
افسریار
warrant officers
U
ناوبانیار ستوانیار
warrant officers
U
افسر یار
petty officers
U
مهناوی
officers' quarters
U
بخشدفتری
returning officers
U
سرپرست انتخابات برزن
commanding officers
U
افسر فرمانده
petty officers
U
ناو استوار دوم
officers call
U
شیپور افسر پیش
officers call
U
نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
petty officers
U
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
senior officers
U
افسران ارشدیا بالارتبه
police officers
U
افسر پلیس
police officers
U
افسر شهربانی
police officers
U
پاسبان
police officers
U
مامور پلیس
public relations officers
U
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown
U
دادستان
law officers of the crown
U
وکیل عمومی دادیار
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
A posse of police officers and soldiers
U
یک دسته از پاسبان و سرباز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com